گروه های نیابتی جمهوری اسلامی، چه وظایفی را برای ارباب شان انجام می دهند؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
326
حزب الله ايران حماس

منظور از گروه های نیابتی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی افرادی هستند؛ که سرکردگان شان، جیره خوار سفره همواره پر برکت ایران، ولی با بذل و بخشش غیر مسؤلانه اشغالگرانی است؛ که به چند منظور شوم، از چپاولی که از دارائی های ملت ستمدیده ایران می کنند؛ بخش های قابل توجهی از آن را، جهت چرب نمودن سبیل سران گروه های وحشی ساکن در کشورهای سوریه، عراق، لبنان و یمن می نمایند. تا که آنان، سرکردگان گروه های نیابتی رژیم منفور ملاها در کشورهای نامبرده، مانند « امل ، حزب الله ، حماس ، حشدالشعبی و حوثی ها» ، در هر شرایطی که ارباب شان در جمهوری همواره بدنام آخوندی مقتضی بداند. به آتش بی نظمی های به وجود آمده توسط رژیم آخوندی درون منطقه خاورمیانه دامن بزنند؛ و با عملیات وحشیانه خودشان در مکان های مورد تایید ملاهای حاکم در ایران، ابزاری جهت برآورده شدن آمال قدرت پرستانه و شهرت طلبانه آخوندها را برای آنان فراهم نمایند!

چرا آنها را نیابتی می نامیم؟ نیابت از مشتقات کلمه عربی نایب(که به پارسی جانشین معنا می شود) است. یعنی اینها افرادی با تم اسلام شیعی مذهب می باشند؛ که در سرزمین هائی که بیشتر ساکنان آن مسلمان هستند؛ و بخشی شان نیز شیعی مذهب می باشند. به عنوان جانشینان قدرت نظامی رژیم ملاها در منطقه خاور میانه و کشورهای حوزه ی خلیج همیشه پارس به شمار می آیند؛ که حضورشان در آن سرزمین ها، وسایلی برای راهگشائی جهت رساندن آخوندهای معمم و مکلا در حاکمیت استبدادی و جنایتکار اسلامی، مؤثر و مطرح هستند!

البته رؤسای ممالکی که نایبان رژیم خونخوار اسلامی درون آنها حضور دارند. به دلیل مشکلات فراوان داخلی خودشان، آلت دست سردمداران جمهوری پلید اسلامی شده اند. و تا زمانی که مملکت ایشان، از آسیب های مشکلات داخلی و خارجی خود خلاصی بی یابند؛ ناگزیر می باشند، که از کمک های همه جانبه حکومت اسلامی در ایران بهره مند بشوند. تا در ازای خدمات شان به آخوندها، با مبالغ اهدائی حاکمیت نا کارآمد، و دولت های همیشه بی کفایت اسلامی که به آنان می پردازند. به امکانات مالی دسترسی داشته باشند؛ و همه وقت شان را برای حل کردن مسایل معنوی و سیاسی خود و کشورشان هزینه نمایند!

اینها(سران کشورهائی که این گروه های نیابتی جمهوری ننگین اسلامی از تبعه های کشور آنان محسوب می شوند. ) بزرگ ترین اشتباه تاریخی خود را مرتکب شده اند؛ که با دوختن چشم های شان به کمک های مالی، تسلیحاتی و مشاوره نظامی و سیاسی رژیم آخوندی در هر زمینه ای، اعمالی را مرتکب شده و می شوند؛ که در اثر آن، سامانه سرزمین آرام و راحت کشور و هم میهنان خودشان را نیز، دچار دسیسه های اهریمنانه سران حکومت ملاها در ایران کنونی نموده و می نمایند!

جمهوری رند و زیاده طلب و قدرت پرست آخوندی، خودش مشکلات مقدماتی را برای این کشورها به وجود آورده است. سپس با نیرنگ های ویژه اسلامی ها، آنها را در شرایطی قرار داده و می دهد؛ که بتوانند به اسم کمک کردن به این ممالک، پای نظامیان رژیم منحط خود را به این سرزمین ها بکشاند. تا به عنوان یاری رساندن به سوریه و عراق و لبنان و یمن، به حریم این کشورها وارد شود؛ تا با کمک هائی که در ظاهر امر برای حل گشتن مشکلات آنها به ایشان نموده و می نماید. تقریبا مجوز اقامت و حضور دایمی نظامیان خود در این کشورها را تثبیت کند!

مانند جریان حضور سپاهیان پاسدار حاکمیت آخوندها در کشور یمن، یا رویداد حضور چندین ساله شان در سرزمین سوریه، که ظاهرا به خاطر حمایت و پشتیبانی رژیم ملاها از مقابله بشار اسد یا حوثی ها با مخالفان داخلی حکومت ایشان می باشد، و نیز با استقرار سرلگشر بدنام قاسم سلیمانی در کشور عراق، چنین عنوان می کنند، که یاری رساندن شان به حکومت بی سر و سامان کنونی در عراق، که بعد از برافتادن حکومت صدام حسین به قدرت رسیده، و همچنان نیز بر سر کار می باشند؛ حضور افراد سپاه قدس در این سرزمین را، صرفا حمایت نمودن از عراقی های شیعی مذهب، در برابر تهاجمات فرقه های مختلف اهل تسنن نسبت به شیعیان عراق قلمداد کنند؛ و به شدت نیز مایل می باشند، که مورد پشتیبانی خویش قرار دادن شیعیان عراقی را، به پاس وجود گورستان های امامان شیعیان، در شهرهای سامراء و کربلا و نخف و .. … مطرح سازند!

همچنین حمایت های شان از حزب الله لبنان و فلسطینی هائی را، که از پایان جنگ دوم جهانی، به کشورهای اردن و لبنان و مصر و دیگر ممالک اسلامی پناهنده شده بودند. همینطور پشتیبانی کردن شان از گروه حوثی ها در کشور یمن، که در رخداد بهار عربی چند سال پیش، رئیس جمهور کشورشان، از بیم حوثی های شیعه مذهب درون این سرزمین، که از مخالفان رئیس جمهور یمن بوده و می باشند؛ از کشورش گریخت و به عربستان سعودی پناه برد!

آخوندها با چنین ترفندهائی توانسته اند؛ چندین مسیر استراتژیک و مهم درون خاورمیانه را، جهت حمله های موشکی خود به اسرائیل و عربستان سعودی(کشورهائی که دشمنی آخوندها با چنین حکومت هائی در این دو سرزمین(اسرائیل و عربستان سعودی) همواره تردید ناپذیر است. یاری های مادی و جنگی خویش را، به عصیان کنندگان این چهار کشور(سوریه و عراق و لبنان و یمن ) ادامه می دهند. تا که با این روش ها پیوسته بتوانند؛ از درون مسیرهای داخل این سرزمین ها، که هم به اسرائیل و هم به عربستان سعودی نزدیک می باشند. ضمن در مرحله خطر قرار دادن آنها، به دو نتیجه ای، که نه فقط بیش از چهل سال است که آنها را پیگیری می کنند؛ بلکه در طول چهارده قرن اخیر همواره مد نظرشان بوده است برسانند!

لازم به بیان نیست، که مهم ترین آرمان سردمداران رژیم جنایت پیشه آخوندی در ایران، ایجاد یک امپراطوری بزرگ مذهب شیعه در کل جهان، یا دست کم در میان ممالکی است؛ که بیشتر ساکنان آنها مسلمان، و به ویژه شیعی مذهب هستند می باشد. با سعودی کج افتاده اند؛ زیرا که در ابتدای ظهور دین ساختگی شان، گروندگان سنی مذهب اسلامی در این سرزمین، پیوسته با کنش های اهانت آمیز خودشان نسبت به پیروان مذهب شیعه، بدترین رفتارهای تحقیرآمیز را نسبت به آنان می نمودند. به خصوص در روزهای ماه عربی « ذی الحجه » ، که عید قربان(مراسم گرامیداشت دیدگاه مسلمان های جهان می باشد. و آنها معتقدند، خدا جهت آزمایش کردن پیامبر یکتاپرست خودش ابراهیم خلیل الله!!!! به وی امر نمود که تا پسرش اسماعیل را، در راه آفریدگار خویش قربانی کند. هنگامی که ابراهیم قصد به اجرا گذاشتن دستور خدا را داشت. از آسمان گوسفندی به سوی ابراهیم فرستاده می شود. تا که او به جای پسرش اسماعیل، آن گوسفند را قربانی نماید!

از آن زمان تا کنون، همه ساله در چنین روزی(دهم ماه ذی الحجه ) مسلمان های سراسر دنیا، که به قول مذهبیون دارای تمتع مالی جهت زیارت کردن خانه خدا هستند. برای انجام دادن مراسم حج به عربستان سفر می کننند. تا که در ماه « ذی الحجه » مخصوصا در روز دهم آن، گرداگرد خانه ی خدا!!!! طواف بکنند؛ و پس از دور زدن کامل در اطراف کعبه(مکعب بزرگی که در وسط یکی از اضلاع آن « حجرالاسود = سنگ سیاه » نصب شده است؛ با بوسیدن آن هم به مقام حاجی شدن نائل می گردند. به اطراف آن محل می روند. تا نزد سلاخ های آماده در آن مکان حاضر شوند؛ و با قربانی کردن شتر، گاو یا گوسفند، زیارت خانه خدا و رسیدن شان به مقام حاجی بودن را فیصله بدهند.) !

از ابتدا که زعامت و ریاست خانه کعبه در دست حاکمان عربستان سعودی قرار گرفته است؛ حسادت بیش از حد شیعیان، به خصوص شیعیان ایرانی، تنفر خاصی از سعودی ها را در دل خود پرورانده اند!

شدت یافتن چنین انزجاری نسبت به سعودی ها، دلیل دیگری هم دارد. در جریان انجام گرفتن عبادات روزانه مسلمان ها در مقابل پروردگارشان، از جمله خواندن نمازهای پنجگانه در شبانه روز، اهل سنت همیشه دو دست خودشان را، به علامت اخلاص و عبودیت محض، بر روی سینه های خود می گذارند؛ در حالی که شیعیان با چنین شیوه ای نماز نمی خوانند. اهل سنت سجده نمودن بر روی یک تکه مکعب گلی، که شیعیان به آن « مهر به ضم م و سکون ه ، ر » می گویند؛ و ترجیحا آن را از خاک اطراف حرم امام حسین شان می سازند. را بت پرستی و شرک ورزیدن به خدای یگانه می دانند. آنها معتقدند که شیعه ها، با قرار دادن بالاترین عضو اندام شان(پیشانی خود) بر روی حقیر ترین چیزی که در دنیا وجود دارد(خاک) به خالق و آفریدگار هستی اهانت می کنند. از اینرو، در طول انجام شدن مناسک حج، « جیوش = سربازان » سعودی تمام وقت، در اطراف کعبه گردش می کنند؛ تا هر کجا فردی را مشاهده نمایند که بر روی مهر سجده می کند؛ یک « تی پا = اوردنگی » به نمازگزار شیعه می زنند؛ و با لگدی محکم، مهر نمازشان را به دوردست پرتاب می نمایند!

بر این اساس و دلایلی مشابه مورد بالا، در طول هزار و چهارصد سال گذشته، پیوسته میان شیعیان(مخصوصا ایرانی های شیعه) و اهل سنت اختلافات زیادی به وجود آمده و می آید. که این دور تسلسل، در این مقطع زمانی حادتر نیز گشته است. با اسرائیلی ها نیز، به سبب آن که در آغاز رویش اسلام، قبیله یهودی « ابی حزیمه » تنها کسانی بودند که با پیامبر اسلام جنگیدند؛ تا که دین او را نپذیرند؛ و بر آئین خود باقی بمانند. زهر چنین تصمیمی، چنان ذائقه خودمحورانه مسلمان های شیعه را مسموم ساخته است؛ که بعد از هزار و چهارصد سال که از این واقعه می گذرد. آخوندهای کاتولیک تر از پاپ، به ویژه حاکمان جمهوری متحجر اسلامی، همچنان به پروراندن این کینه عمیق در دل شان نسبت به یهودی ها، مخصوصا اسرائیلی ها اشتغال دارند؛ که گوئی تا به ابد هم با آن مشغول خواهند بود!

هشت پائی مانند رژیم آخوندی در ایران، فعلا با تدارک دیدن پاهای اضافی برای خودش ( امل ، حماس ، حزب الله و حوثی ها) نیابت ایجاد خدشه در جهان و به خصوص در خاورمیانه و مخصوصا در ممالک مسلمان نشین را، به آنان سپرده است؛ تا هرگاه که بخواهد نیشی به یهودی ها و مسلمان های اهل تسنن بزند؛ از کاردانی های نوکران نیابتی خود بهره برداری نماید!

« یا رب، روا مدار گدا معتبر شود
گر معتبر شود، ز خدا بی خبر شود» !

محترم مومنی

مقاله قبلیآسیب دیدن بیش از 2300 خانوار در زلزله
مقاله بعدیبه بهانه یکصدمین زادروز پادشاه فقید ایران؛ نوشتاری از دکتر پیروز مجتهدزاده
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.