دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
فرصتی است که به مناسبت یلدا و میلاد مسیح به حقایقی پیرامون کیش و آئین های مرتبط با آن بپردازیم.
امروزه همان گونه که تحقیقات نشان داده ارتباط بین یلدا با میترایسم مبرهن است و همین طور تأثیرات میتراسیم بر مسیحیت، اما چیزی های بسیاری هنوز مبهم است، از جمله تفاوت کیش مهر با کیش میترا و همین طور با وجود تأثیرات نمادینی که کیش مهر (و همین طور میترا) بر مسیحیت داشته، معکوس سازی ها و تغییرات محتوایی است که عیسی مسیح تعمداً و آگاهانه در کیش میترا و پیش گویی های یهودیت پیرامون مسیح داده است که می خواهم آن را تشریح کنم.
نخست باید شرح دهم که نه تنها مهر و میترا با تعریف قرآنی دین نبوده (همان چنان که کلیه ادیان ابراهیمی –از جمله اسلام- با تعریف قرآنی کیش است) و دین معنایی بس عمیق تر دارد، بلکه با تعریفی دقیق در دین شناسی، در گذشته کیش و امروزه در یلدا به آئین بدل شده اند. یعنی چه و چگونه؟
تعریفی که از دین و حتی کیش در ادیان ابراهیمی وجود دارد، با تعریف آن در سایر کیش ها، ملل و فرهنگ های جهان متفاوت است. مهمترین تفاوت شان این است که خداوند در کیش های ابراهیمی با هویتِ “یک شخصیت” است، در حالی که در سایر ادیان و کیش ها چنین نیست. دوم رابطه خداوند در ادیان ابراهیمی با واسطه رسول (و نه نبی) است که پیرامون منادیان ادیان و کیش های دیگر صادق نیست. لائوتسه (یا لائوتزه)، بودا، مهر و میترا رسول با تعریف ادیان ابراهیمی نیستند (با تعریف قرآنی نبی شمرده می شوند که با رسول تفاوت دارد). این واسطه ها ارتباط شان با مردم از طریق وحی و فرمان مستقیم خداوند نبوده است؛ بلکه خداوند با زبانی بس پیشرفته تر و پیچیده تر –در تطابق با فهم مردم همان روزگار- و فراتر از فرمان و دستور مستقیم با واسطه یک پیامبر با آنان و مردم شان سخن گفته است. در مقاله ای در گذشته من به از این واسطه ها –که با تعریف نبی در قرآن تطابق دارد- در جوامع مختلف در طول تاریخ سخن گفتم و در اینجا نمی خواهم به همه شان بپردازم و تنها به مهر و میترا و مسیح معطوف می شوم.
مهر و میترا –و حتی زرتشت- منادیان کیش های (ادیان) به واقع ایرانی، “منجی” (سوشیانس) بودند و نه رسول. آنان آمده بودند تا مورد ظلم شدگان و غرق شدگان را نجات دهند. آنان سروش رستاخیزی بودند در سینه های مردمی که برای سال ها و حتی قرن ها ایشان را انتظار می کشیدند و در بزنگاه های تاریخ طلوع کردند تا با قیام مردم، مسیر تاریخ را عوض کنند.
اما تفاوت مهر و میترا چیست که تقریباً پیش از این کسی نمی دانسته است؟ مهر، طلوع روشنایی و مهر است در غایت شب تار و ظلمت، آن هم زمانی که آخرین امیدها در حال خشکیدن است. مهر منجی با تعریف زمینی نیست، بلکه با تعریف اثیری است. و اگر بخواهم برای غیرمتخصصان توضیح بیشتری دهم باید به تفاوت ابلیس با شیطان در ادیان ابراهیمی عطف کنم. ابلیس فرشته مقرب خداوند بود که عصیان کرد و به فریب انسان مشغول شد؛ یعنی دارای هویت و شخصیتی است مشخص (و شبیه به انسان) که نمی تواند در کسی یا چیزی حلول کند. اما شیطان -برخلاف ابلیس که تعریفی زمینی است، تعبیری اثیری است. چنان که در هر کس و هر چیز می تواند حلول کند. همان گونه که در محاورات می گوییم که شیطنت نکن، یا فلانی دارد شیطنت می کند و غیره، یا در انجیل به دفعات به حلول شیطان در اشخاص یا موجودات اشاره می کند که همان مفهوم اثیری آن مدنظر است.
اما میترا که در ادامه و بدنبال مهر می آید، منجی است با تعریف زمینی. فردی است با شخصیت معین (و نه نور و روشنایی یا حتی مهر به مفهوم متداول آن) که بر علیه ظلمی ظهور می کند و گاوی وحشی را قربانی کرده و در ضیافتی به نام شام آخر از گوشت و خون و هر آنچه از قربانی عاید می شود، بین مردم پخش می کند و بدان ها سود می رساند (چنان که معنای لغوی سوشیانس نیز به معنی سود رسان است). در همین توضیح مختصر نیز تأثیرات آن بر مسیحیت و مراسم شام آخر (عشای ربانی) کاملاً پیداست، جالب تر اینجاست که میترا پیش از قیام علیه ظلم دچار این تردید می شود که وقتی او منادی مهر است، آیا باید برای نجات مردم حق دارد دست به سلاح ببرد یا نه؟ او پاسخ اش را با انتخاب اش می دهد که گاه برای جلوگیری از ظلم بیشتر و برای گزینشی مسئولانه (و نه فرار از بار وظیفه) گاه گریزناپذیر.
کیش مهر پیش از میترا در سرزمین های آریایی متداول بوده است و به دوران عصر یخبندان برمی گردد که انسان ها در غارها زندگی می کردند و مهر در انتهای غار از دل یک صخره طلوع می کند. به همین سبب معابد کیش مهر و بدنبال آن، کیش میترا در غارها ساخته می شدند که امروزه بقایای آن در برخی نقاط پیدا شده اند. البته کیش میترا گستردگی اش به اندازه ای که برخی از محققان صاحب نظر حدس زده اند، تا آسیای صغیر و گسترده در سرزمینی که تحت تسلط روم باستان بوده –پیش از مسیحیت- نیست. از همان تک و توک آثار جسته و گریخته نیز پیداست. بلکه دلیل اش این است که پیش از مسیحیت، کیش و دین رواقی بوده که در روم باستان متداول بوده و آن دین زمینی به خدایان تمامی ادیان اعتقاد داشته و به دیده تساهل می نگریسته و جهان-خدا بدون هر گونه تشخص در ورای خدایان در جهان بینی رواقی قرار می گرفته است (و بسیار نزدیک به تعریفی است که اسپینوزا در قرن ها بعد پیرامون اش دارد). از این سبب سربازان پارتی که بقایای شان در معدودی غار پیدا شده که نمادهایی از کیش میترا را با خودشان داشتند، از سربازان جنگی بودند که طی نبردها با رومیان، این نمادها را با خود حمل می کردند و در مواردی که پارتیان موفق به شکست رومیان می شدند، عبادتگاه هایی در غارها می ساختند و به هیچ وجه میترایسم به مثابه یک دین یا کیش –پیش از مسیحیت- در سرزمین رومیان متداول نبوده است. امروزه که ما ایرانیان شب یلدا را از عصر اساطیر تاکنون برگزار می کنیم، دیگر کیش میترا نیست، بلکه به آئینی بدل شده است؛ چون هویت یک دین یا کیش با پیروانی را نزد ما ندارد، بلکه با حفظ حقیقت اثیری پیروزی نور بر ظلمت در غایت شب تار، با آئین هایی آن را پاس می داریم و جشن می گیریم، و ممکن است یکی بر کیش مسیحی باشد یا زرتشتی یا اسلام یا یهودی وغیره. (مشابه آن آئین هالووین است که قرن هاست که از حالت دین و کیشی که بدان تعلق داشته خارج شده و با آئین هایی جشن گرفته می شود که مسیحی و و یهودی و دیگران به شادی و شعف آن را برگزار می کنند.) گرچه اخیراً به خصوص در آسیای میانه (خاستگاه اصلی کیش میترا) نسل جدید با فرار از “دین و کیش تعصب و جنایت” (و افتخار بدان!) به کیش های مهر و میترا تمایل پیدا کرده اند و با مراسمی خاص ورودشان را به آن کیش ها جشن می گیرند (و تا زمانی که انسانی و سودرسان به دیگران است، مبارک است). و معنای حقیقی دین اسلام (برخلاف کیش اسلام) بنا بر ادبیات قرآن، همین است، یعنی هر کس در هر کیش وآئینی، به راه دلخودش، نیکوکار و سودرسان برای مردم باشد (چنان که در قرآن در آیاتی به صراحت همین نیکوکاری را معیار سعادت اهل کتاب ذکر می کند)، دارای “دین اسلام” است و البته نیکوکارترین شان نه بر دین اسلام، که حنیف (آزاده) همچون ابراهیم باشند. چون کسی که با خدای درون (وجدان) هدایت شود، هیچ کتابی نمی تواند آن را گمراه سازد (و نیاز به هیچ کمک درسی و کم آموزشی نیز ندارد؛ همان گونه که زرنگ ترین شاگردان یک کلاس از این کمک آموزشی ها استفاده نمی کنند).
اما تغییرات و معکوس سازی های مهمی است که عیسی مسیح پیرامونشان می دهد. نخست باید این نکته را بیافزایم، چنان که در انجیل به صراحت هست که سه مغ زرتشتی که برای ظهور سوشیانس، آسمان را رصد می کردند، ستاره ای را یافتند و تعقیب کردند تا به اصطبلی رسید و در آن فرود آمد و ایشان تولد عیسی مسیح را در آنجا مشاهده کردند. در اینجا نیز تأثیر تعریف مسیح با تعبیر منجی، در کنار تعریف مسیح با تعبیر ادیان ابراهیمی-به عنوان رسول- کاملاً مشخص است.
اما تغییرات مهمی که ذکر کردم مسیح داد: منجی در کیش میترا در شام آخر، دشمن انسان ها را قربانی می کند و قربانی را بین مردم در ضیافتی به نام شام آخر تقسیم می کند. عیسی مسیح مراسم شام آخری برگزار می کند، ولی برخلاف انتظار همگان می گوید: “آن قربانی من هستم” و نه هیچ کس دیگر. و به نشانه تقسیم گوشت و خون خودش به مثابه قربانی به حواریون می گوید نان بخورند به مثابه گوشت تن وی و شراب بنوشند به نشانه خون وی به عنوان فدیه. معکوس سازی او پیرامون باورهای یهودیان نیز هست. یهودیان روزی از سال را انتخاب می کردند و حیوان بدبختی را به نشانه قربانی برمی گزیدند تا گناهان تمام طول سال شان به آن حیوان منتقل شود و آن را در بیابان رها می کردند تا بمیرد و از این طریق گناهان شان نیز بخشیده شود. عیسی مسیح گفت: آن بره قربانی من هستم! باور به این اصل در مسیحیت که مسیح روی صلیب زجر کشید، تا گناهان مسیحیان بخشیده شود، از همینجا برمی خیزد که البته برداشتی غلط از منظور عیسی مسیح است؛ چون مسیح منظورش این نبوده که از مسئولیت انسانی مبرا هستید و هر کاری کنید، من به جای شما زجر می کشم و گناهان تان بخشیده می شود، بلکه می خواست به باورمندانش بگوید، دقیقاً برعکس، راه نجات آن است که به جای مصلوب کردن دیگران، هر کسی صلیب اش را خودش بر دوش بکشد و بدنبال لولویی در بیرون نگردد تا قربانی اش کند و عیسی مسیح به جای دیگری، خودش را قربانی می کند و نخستین شخصی است که آن را عملی می کند، تا راه مسئولانه را به دیگران نشان دهد. در گذشته هم در ادیان و کیش های ابراهیمی و هم سایر ادیان و کیش ها بسیار متداول بوده (و هنوز نیز هست) که مردم برای خداوند (یا خدایان) نذر قربانی می کردند. یعنی حیوانی را می کشتند و به عنوان فدیه در قربانگاه ها و معابد قرار می دادند که کسی حق استفاده از آن را نداشت؛ چون به خداوند یا خدایان تعلق داشت و آنقدر در کنار عود و شمع و سایر نمادها می ماند تا خراب می شد و بو می گرفت و در نهایت کاهنان و روحانیون معابد، آن را دور می ریختند. نخستین تغییر توسط میترا داده شد که قربانی را چیزی دانست که باید به مردم فایده برساند و از گوشت و پوست و خون اش مصرف کنند. در داستان ابراهیمی نیز داریم که گوسفندی به جای فرزند ابراهیم جایگزین می شود و در قرآن به صراحت هست که از گوشت قربانی خودتان بخورید و به دیگران بدهید. یعنی همین مصرف گوشت و پوست و چیزهای خوردنی حیوانات خوردنی که هر کسی که اصطلاحاً گیاه خوار نباشد، انجام می دهد. (جالب تر این که هم در تورات و هم قرآن هست که هابیل و قابیل نذر برای خداوند می کنند و خداوند از هابیل می پذیرد، اما از قابیل نه! در تورات با صراحت بیشتری می گوید که هابیل از محصول زراعت اش به عنوان نذر می دهد و قابیل از چهارپایان. جالب تر این که -درحقیقت کاتب- برای تشریح آن نیز می گوید، چون هابیل کشاورز بود و قابیل چوپان. تو گویی می خواهد برای عدم پذیرش نذر قابیل توجیهی نیز بکند!)
باری، عیسی آن باور در ادیان مختلف را معکوس می سازد و به جای قربانی انسان برای خداوند، به قربانی شدن خداوند به خاطر انسان بدل می سازد. یعنی خداوند بسان مسیح (اثیری) در جسم یک انسان -عیسی (زمینی)- حلول می کند و خودش را برای نجات انسان ها قربانی می کند. انسان مصلوب، انسانی است که در زندگی برای نجات انسان ها بر می خیزد و در این راه زجر می کشد (مصلوب می شود) و چه بسا در این راه کشته می شود، اما نه به خاطر جرم اش (یا ولع قدرت)، بلکه “به خاطر عشق اش به انسان”.