آیا به این موضوع اندیشیده اید، که هرگز نمی توان ساعت صحیح را اعلام نمود؟ چون در همان لحظاتی که پاسخ فردی را که از شما می پرسد الان چه ساعتی است را به او می دهید؛ تا شما به ساعت تان نگاهی می کنید که وقت درست را به وی اعلام نمائید؛ ثانیه شمار بدون درنگ و پشت سر هم در حال عبور کردن از خطوط نمایشگر ساعت است. همان لحظه ای که به طور مثال می گوئید: ” ساعت نوزده و سی و هشت دقیقه است ” ؛ چند ثانیه طی شده و بیش از رقمی را که شما اعلام کرده اید را نشان می دهد!
از اینرو و با چنین سرعتی، چگونه به خودمان اجازه بدهیم؛ که ثانیه ها به دقایق و ساعت ها و روزها و هفته ها و ماهها و سالها تبدیل بشوند؛ اما ما و شما همچنان در یک خواب خرگوشی بی سابقه فرو رفته باشیم؛ و در نهایت بی تفاوتی و بی خبری و شرمساری، به لحظات فرا رسیدن سی و نهمین سال شوم انقلاب نکبت اثر اسلامی در میهن مان برسیم؟ آیا این ننگ بزرگی نیست، که بعد از اینهمه سال که از پاک باختگی سیاسی و زوال آزادی در کشورمان می گذرد؛ همچنان اجازه بدهیم که مشتی آخوند جنایتکار و بی رحم و زورگو و پول پرست ضد ایرانی، همچنان در سرزمین ما بر اریکه حاکمیت تکیه زده باشند؛ و ما اجازه بدهیم، با چنین بلاهای فراوانی که بر سرمان آورده اند؛ باز هم درون مملکت ما جشن پیروزی انقلاب سیاه و منفورشان را برگزار نمایند؟!
دو نوبت در سال، ناخواسته اشک از دیدگانم جاری می شود. یکی سرشک شادمانی است؛ که موقع تحویل سال قدیم به جدید بر روی گونه هایم سرازیر می شوند. یکی هم قطرات اشک ناامیدی و حس بیهودگی است؛ که در روز بیست و دوم بهمن هر سال، چهره ام را مرطوب می گردانند. شاید کسانی که در روز شوم بیست و دو بهمن سال 57 خورشیدی، که این رویداد شرم آور در ایران رخ داد؛ یا هنوز به این دنیا نیامده و یا در سنین کودکی بوده اند؛ احساسات غمگنانه و اندوهناکی را، که بزرگسالان خانواده و فامیل شان در هر بهمن ماه هر سال دارند را نداشته باشند. اما چنانچه شدت تأثر والدین خویش را، که دوران عظمت پادشاهی پهلوی را دیده و تجربه کرده و در آن رشد نموده اند را مشاهده کنند. به درستی دریابند که با به وقوع پیوستن این امر توهین آمیز، چه ستم هائی بر مردمان میهن پرست ایرانی روا داشته شده است؟!
با تمام سختی هائی که در طول سالهای اشغال شدن میهن مان به دست این شیادان می گذرد. و با همه سختی هائی که در اثر زوال آزادی مان و اسارت نزد بدترین حاکمیت اهریمنی در جهان تحمل کرده ایم؛ اما انگار که همین چند روز پیش بود، که صداهای مستهجن فریب خوردگان انقلابی به گوش مان می رسید؛ که روزها در خیابان های سراسر ایران به تظاهرات و سر دادن شعارهای ضد حکومت پهلوی بودند. و شب ها را هم بر روی بام های شان، با گفتن ” الله اکبر ” سپری می نمودند. با این تفصیل، وقتی که سی و هشت سال پر عذاب و رنج آور، با چنین سرعت سرسام آوری طی گشته است. دیگر تا به کی سکوت نمائیم و لب از لب نگشائیم؟!
کوتاه تر از آه وجود ندارد، چون در طول یک دم و بازدم آه از نهادمان بر می آید؛ وقتی که می بینیم چنین مفت و رایگان اوقات گرانبهائی را از دست داده ایم. اگر ظرف همین چند روز پیش رو، که تا فرا رسیدن سالگرد ننگین بیست و دو بهمن امسال مانده است؛ عزممان را جزم نکنیم و به خیابان های شهرهای مان نرویم و محشر کبرا را برپا ننمائیم. معنایش آن خواهد بود؛ که دنده های بی غیرتی و وطنفروشی مان چنان پهن شده اند؛ که حتی شرایط تهی از آسایش و موقعیت بری از خوشبختی مان را درک نمی کنیم. اگر چنین است، همه امروزها را به فردا موکول کنید؛ تا یک وقت که به طور معجزه آسا از این خواب غفلت برخیزید. متوجه شوید که یک قرن کامل از بدبختی که در آن غوطه ور می باشید گذشته است. و شما همچنان چنین امر مهمی را به فردا موکول کرده اید!
محترم مومنی