کنفدراسیون سوریه و نه دولت-ملتی فدرال؛ یک ملت، یک دولت، یک ارتش، یک پرچم، یک زبان… را فراموش کنید

0
308

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

همان گونه که رهبرتان اوجالان نیز به شما توصیه کرد. متوجه شدم که کردهای سوریه هنوز درکی مکفی از سیستمی که رهبرشان اوجالان برای آنان طراحی کرده و آنان آن را با موفقیتی بیش از انتظار در شمال سوریه پیاده کرده اند، ندارند، ولی پ.ک.ک. وقوف بیشتری دارد.

اهمیت برجسته و بزرگ طرح اوجالان در ساختار سیاسی که ارائه کرده و توسط شما پیاده شده است، پیش و بیش از هر چیز، “ساختاری از پایین به بالاست” و نه برعکس. چنین سیستمی در خاورمیانه نایاب و در جهان کمیاب است. بحث حتی پیرامون واژه های فدرالیسم و کنفدرالیسم نیز نیست که شما کنفدرالیسم شمال سوریه را به فدرالیسم شمال سوریه تغییر داده اید تا از اقبال بیشتری برخوردار باشد و غربی ها بپسندند. سیستم کنفدرالیسم پیشنهادی اوجالان، اصول بنیادین رابطه ملت-دولت را برمی افکند و بر بنیادی جدید پی می ریزد. یعنی “اصول اساسی دولت-ملت ها” که بر شعار معروف یک ملت، یک دولت، یک ارتش، یک پرچم، یک زبان و حتی یک دین رسمی را برمی افکند و بر پایه ای متکثر از رابطه ملت ها با دولت ها در یک سرزمین بنیاد می گذارد. این ها چیزی نیستند که یک دولت ملی آن را بپذیرد و یا به صرف اعلام توافق در یک زمان، قضیه حل شود. همان طور که سخنان مقامات رژیم اسد در ظرف چند هفته و حتی چند روز، بارها کاملاً متناقض با هم است، به همین راحتی پس از پذیرش همه چیز روی کاغذ، و سوار شدن بر قدرت، عملاً زیر آن زد، چه می خواهید بکنید؟ یک ارتشی که در ساختار کنفدرال باطل است، برای این است که هر موقع چنین وضعیتی پیش آمد، یک نفر یا یک حزب در رأس نتواند با یک تصمیم، همه چیز را عوض کند و با یک ارتش آن را عملی سازد و هر بخش کنفدرال (کانتون) ارتش و نیروهای امنیتی مستقل خود را داشته و در صورت لزوم در مقابل هر یکه تازی بایستد. حالا خوب است باز اسد با همین اظهارات متناقض اش دست اش را لو داد که قرار است بعداً چه بلایی سر کسانی آورد که با او در حکومت مثلاً قرار است شریک شوند. اما حتی اگر اسد چنین رفتاری را نداشت نیز شما باید این دوراندیشی را داشتید تا با این همه درایت و جان فشانی و سختی و همت، حکومت مردمی بر پا داشته تان را به این راحتی از چنگ ندهید. این اتفاقی است که به کرات در تاریخ افتاده است و اگر شما نخوانده اید، اوجالان و من خوانده ایم. جالب اینجاست، اسد که وضعیت اش معلوم است و پرونده جنایات مکرر او در سازمان ملل مفتوح و تنها با وتوی روسیه فعلاً متوقف شده است، حتی اگر شخصی با کارنامه سفید طی گفتگوهای ملی در سوریه تشکیل شود، شما نباید نظام کنفدرالتان را کنار بگذارید و با عنوان فدرالیسم زیر چتر آن روید. سوریه که خوب است، خارومیانه به علل متعدد در حال بازترسیم روابط دولت-ملت هاست و “نظام کنفدرال شما قرار است جایگزین و بدیل مهم آن در میان ملت ها شود”؛ بعد شما با کوچکترین مخالفتی از طرف دیگران می خواهید آن را رها کنید؟! زنده نگاه داشتن اوجالان، یعنی پایبندی به این اصول درست و موفق، نه ترسیم و نصب تصویر بزرگ او در میادین یا جاهای دیگر. البته این به معنای این نیست که طرح او بی نقص است و قابل تغییر و تجدیدنظر نیست، بلکه نقد و تکمیل آن موجب ارتقای بیشترش می شود و اساساً یکی از مخالفت های من با ایدئولوژی (برخلاف اوجالان) این است که ایدئولوژی تقدسی را به چیزی می دهد که باید مدام زیر پرسش رود، بحث و تحلیل شود، تصحیح یا حتی رد شود و بازتعریف گردد. اما در یک ساختار ایدئولوژیک، نقد تنها در متون رسمی و تعارفات سیاسی جای دارد و امکان هر نوع تجدیدنظر اساسی را فراهم نمی آورد. با این وجود، ساختار سیاسی اوجالان هم در تئوری و هم در عمل در شمال سوریه توسط شما کردها و سایر اقواام و ملل پیوسته به شما، بسیار موفق و “بیشتر از انتظار ظاهر شده” و اگر نقصی باشد باید در آینده دید و تنها نقصی که اینک می بینم، حضور ایدئولوژی در آن است. به باور من، ایدئولوژی زهری است شیرین که شهد زودرسی که دستاوردهای آن دارد موجب می شود تا قربانیانش زمانی بفهمند که چه زهری را نوشیده اند که تمام وجودشان را مسوم کرده و کار از کار گذشته باشد. قرن بیست و یک، قرن مرگ تمامی ایدئولوژی ها و ظهور انسان بر اساس “انسانیست انسان” است. البته طرح کنفدرال پیشنهادی من برای مواردی است که اقوام و مللی می خواهند مستقل شوند، ولی احتمال یک خونریزی را کلید می زند و چه بسا جنگ داخلی، نظام کنفدرالی پیشنهادی من این فایده را دارد که موجب استقلال یک ملت شود، بدون اینکه کشور تجزیه گردد. طرحی که برای کردستان عراق پیشنهاد کردم. اما این را هم بیافزایم که ساختار پیشنهادی کنفدرال اوجالان، این برتری بزرگ را نسبت به طرح پیشنهادی من دارد که همان طور که گفتم، از پایین به بالاست و ظرفیت پذیرش تکثری بسا بیشتر را در خود دارد. مهمتر از همه، تجربه عملی آن توسط شما در شمال سوریه موفق بوده است. علاوه بر نواقص و محدودیت هایی که بر الگوی ملت-دولت و دولت های ملی وجود دارد، در خاورمیانه از یک نقص مضاعف رنج می برد و آن این است که ما رابطه ملت-دولت نداریم، بلکه دولت-ملت داریم و خطرناک تر این که ملت در حد یک قوم فرو کاسته شده است. رابطه ملتی که دولتی را برگزیند نداریم، رابطه تسلسل وار دولت هایی را داریم که به ملت ها خود را تحمیل می کنند. ملت نیز در حد یک قومیت فروکاسته شده است. ترکیه نمونه ای بارز از این نوع دولت-ملت بود که ملت را بر اساس قوم ترک فرو کاسته و اقوام دیگر را نه تنها مشارکت در حاکمیت نمی دهد که زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، هویت شان را نه به رسمیت می شناسد و نه اجازه بروز می دهد و حتی استعمال نام برخی از اقوام نیز تابوست! دولت-ملتی که رضاشاه بر پا کرد این برتری بزرگ را نسبت به آتاتورک داشت که او ملیت را نه بر اساس فارس و پارس (ایران را تا قبل از آن عمدتاً به نام پارس می شناختند و واژه پرشین که به ایرانی ها اطلاق می شود، مأخذ از آنجاست) که بر اساس ایرانی گذاشت و اقوام مختلف را در زیر چتر این ملت به رسمیت شناخت و زبان های قومی اجازه وجود و بروز داشتند، ولی زبان رسمی که عامل وحدت شمرده می شد، زبان فارسی بود. بعد از انقلاب نیز لباس های محلی در بسیار از مناطق پوشاک متداول بود، اما در مراکز دولتی یک حجاب یک دست مسخره را تحمیل کردند (که بیشتر مرده قبرستان را تداعی می کند). اینک زبان و گویش های مختلف محلی و قومی نیز هم به شکل نشریات و هم در رادیو و تلویزیون های محلی و استانی متداول است و عامل پیوند شمرده می شود. واقعیت این است که اگر برخلاف کردهای سایر کشورهای خاورمیانه که جملگی برخاسته اند و استقلال می خواهند کردهای ایران آرام اند، به این معنی نیست که تبعیضی در آنجا نیست، بلکه به این سبب است که وضعیت به خصوص هویتی و فرهنگی شان بسیار با کردهای جاهای دیگر متفاوت بوده و بهتر بوده است. البته در سال های اخیر خودمختاری اقلیم کردستان از همه سرزمین های منطقه، مکانی مناسب تر برای کردها بوده که آن هم می بینید متأسفانه به خاطر فساد دولتی و دزدی، نارضایتی وسیع در زمینه اقتصادی برای مردم ایجاد کرده است.

باری، رژیم سوریه یکی از بارزترین حکومت ها بر پایه دولت-ملت است که به قیمت کشتار و ویرانی تمام داشته های یک ملت، مدعی است تا به عنوان دولت قانونی آن را به رسمیت بشناسند و با این همه فاجعه، باز در قدرت بماند و بقیه هم حالا در حاشیه باشند بد نیست! کسی که به قیمت استفاده از سلاح شیمیایی علیه ملت اش بر قدرت مانده، می خواهید با امضای یک ورق کاغذ قدرت را واگذارد یا تقسیم کند!؟ کسی که این همه جنایت کرده، فردای پس از توافق از خواب بیدار شد و مثل همین هفته که زیر حرف های هفته پیش اش زد و گفت از این پس حرف، حرف من است، چه خواهید کرد؟ برایتان قصه تعریف نمی کنم و این چیزی است که سر ما ایرانی ها در انقلاب سیاه 57 آمد. از نزدیک ترین کسان خمینی- از همرزمانی که سال ها با خمینی مبارزه کردند و خمینی ایشان را چون پسرشان معرفی می کرد و همین طور ائتلافی از مخالفان شاه را که زیر یک چتر در پاریس دور هم جمع کرد- حتی شوکه شدند و از او برائت جستند، ولی برای یک ملت دیگر خیلی دیر شده بود! به خمینی گفتند که شما در پاریس این چنین گفتید و حالا زیرش می زنید؟ خمینی با وقاحت تمام گفت: آن موقع چنان می گفتم، این موقع چنین می گویم و فردا هم ممکن است چیز دیگری بگویم و حرف مرد یکی نیست!؟ در پاریس گفته بود در نظام مدنظر او، حتی کمونیست ها نیز می توانند حزب تشکیل دهند و فعالیت کنند. در ایران جلوی تلویزیون با زهرخندی (که هیچ وقت فراموش نمی کنم) به مردم گفت در خانه و خانواده و دوستان تان ببینید که هر کس گروهکی (منظور همان گروه های سیاسی مختلفی بود که با رفتارهای 180 درجه متعارض اش تازه مخالفت می کردند) است، لو دهید!؟ حتی برخی از زیرمنبری های او، این تناقضات را با بهت از وی سوال کردند و او به یکی گفت تقیه کردم، به یکی گفت خدعه کردم…

مقامات اسد نیز اگر مدام سخنان متناقض پیرامون خودمختاری تان در شمال سوریه می گویند، به سبب همین تأثیرپذیری متفاوت از توصیه های روسیه و رژیم ایران است و پاسداران رژیم ایران به اسد قول داده اند که همچون اقلیم کردستان (!)، شمال سوریه را به قول خودشان آزاد می کنند، اما دیدیم که در اقلیم کردستان نیز پشت مرزهای کردستان عراق ماندند و فقط مناطق مورد مناقشه ای را از زیر چتر حاکمیت اقلیم کردستان موقتاً خارج کردند که اکثریتی چون ایزدی و ترکمن داشتند و مایل نبودند زیر حاکمیت دولت اقلیم کردستان روند و مهمتر از آن، فصلی جدید در روابط دولت اقلیم کردستان با مردم و اراده ای جدی برای “جلوگیری و پیگیری” فساد و دزدی کلید زده شد. اسد نیز همانگونه دوگانه حرف می زند. البته از این دست ریاکاری ها مختص رژیم خمینی نیست (گرچه میزان وقاحت اش منحصر به فرد است)، همین دیکتاتور یمن که اخیراً به گورستان تاریخ سپرده شد، در بهار عربی به کرات زیر نظر جامعه بین المللی و تضمین متحدان و ابرقدرت ها، تقسیم قدرت را پذیرفت و پس از چند هفته زیرش زد و آن قدر تکرار کرد که با یک موشک مخصوص ترور، با دست و بدن سوخته برای مداوا به عربستان فرستاده شد؛ اما باز کوتاه نیامد و در یمن برای تسخیر قدرت شیطنت کرد تا می بینید که یمن و ملت اش را به چه فاجعه ای دچار کرد. چنین تضمینی را برای مردم تان می خواهید؟ البته او لااقل آنقدر حیوان نبود که از سلاح شیمیایی علیه مردم اش استفاده کند. مطمئن باشید، اسد و رژیم آن با این کارنامه هیچ آینده ای رسمی و مشروعی در سوریه ندارد، چه رسد مشروعیت به دیگری بخشند. اگر می بینید که پیش شرط کنار رفتن اسد برداشته شده، بدین معنی نیست که او را پذیرفته اند، بلکه غربی ها که در مذاکره چیره دستند، معتقدند که شروع گفتگو بدون پیش شرط می تواند فرصتی برای آرام کردن اوضاع باشد، اما طی مذاکره باید رفتن اسد توافق شود و نیاز نیست از ابتدا مطرح شود که مذاکره ای شروع نشود. هیچ یک از مردمی که اقوام و نزدیکان و عزیزان شان را از دست داده اند، با ماندن اسد کنار نمی آیند و گروه های مسلح که اصلاً سلاح را زمین نمی گذارند و می بینید که در مناطق خودتان هم مبارزانی جدید برای آموزش جهت جنگ با اسد و شبه نظامیان مورد حمایت ایران آماده شده و به جنوب سوریه فرستاده می شوند “و تا زمانی که اسد باشد، این کار تداوم می یابد”. این یکی از ابزارهای اصلی فشار به اسد برای کنار رفتن است و “هیچ کشوری توان جنگی بی پایان با تروریست هایی را که از سراسر جهان به سوریه منتقل شده باشند، ندارد”. غربی ها اگر می گویند، با اسد تصور هر حکومت مشروع مورد توافق ممکن نیست، خوب می دانند چه می گویند و جامعه جهانی و سازمان ملل “نمی تواند” پس از این همه مدرک از جنایت های اسد، به دولتی زیر نظر وی رضایت و مشروعیت دهد، چه رسد که برای دولتی زیر چتر وی موافقت کند. هر کسی که به اسد بچسبد، مشروعیت اش را از دست می دهد و هیچ ساختار سیاسی اینک نه فقط در سوریه که در منطقه، مردمی تر، تکثرگراتر و دموکراتیک تر از کنفدراسیون شما نیست و نمایندگانی از دولت ها و جامعه مدنی غرب و همین طور روسیه به آنجا آمده و از نزدیک دیده و تأیید کرده اند، و تنها برای رسمیت یافتن نیاز به کمی زمان و آرام شدن اوضاع است. شما در سوچی و هر نشستی که به نوعی در یک ساختار قدرت با اسد شریک باشد، “از نظر مردمی مشروعیت تان را از دست می دهید” (چه نزد نسل امروز و چه نسل فردا) و از نظر رسمی و قانونی نیز در شراکت با کسی که کشوری را با اصرار در ماندن در قدرت به ویرانه ای از اجساد بدل کرده بی اعتبار و شریک جرم می شوید و رژیم وی با پرونده ای که در سازمان ملل دارد، هیچ آینده ای نیز ندارد. اگر می خواهید سوریه تجزیه نشود، این به معنای پذیرش دولتی ملی ولو با لفظ فدرال نیست. اگر اوجالان در ساختار سیاسی اش، تجزیه کشورها را منظور نکرده برای این نیست که تجزیه کشورها تابوست، بلکه او نمی خواسته جنگ داخلی پیش بیاید، اما می بینیم که در سوریه مدت هاست پیس آمده است و با این شرایط و کشتار و هزینه، دوباره رفتن زیر چتر یک دولت نه فقط حماقت که نشدنی است و “اصرار بر آن، خود موجب تداوم جنگ داخلی می شود”. “کشور سوریه تجزیه شده و تنها این تجزیه رسمیت نیافته است”. نگارش چند برگ کاغذ تحت عنوان قانون اساسی توافقی نه تنها هیچ تضمینی نمی دهد، بلکه چنین انتظاری بسیار ساده لوحانه است. خوب دقت کنید؛ در عراق یک سیستم فدرال با نگارش قانون اساسی تعریف شد، آن هم با کنار رفتن دیکتاتوری مستقر و سیستم امنیتی و ارتش آن، تمامی اقوام و ملل و احزاب زیر نظر ابرقدرت ها و جامعه جهانی یک ساختار سیاسی دموکراتیک و فدرال تعریف کردند، اما چه شد؟ شیعی و سنی و کرد و اقلیت ها همه افتادند به جان هم. همین اقلیم کردستان را که قانون اساسی عراق به رسمیت شناخته، اگر توصیه ها به آمریکا و نیروهای ائتلاف نبود، قصد حشدالشعبی و دولت فرصت طلب عراق این بود که با حمله نظامی از بین ببرد و تبدیل به استانی مشابه بقیه کند؛ آن هم پس از تقریباً دو دهه. حالا در سوریه آن دیکتاتوری کنار نرفته که هیچ، نیروهای امنیتی و ارتش اش (که در شکنجه و کشتار سازمان یافته شریک اسدند و پرونده شان در سازمان ملل مفتوح است) بر سر کار اند و بقیه را هم می خواهد زیر چتر خود ببرد و دلشان خوش باشد که در سوچی روی چند برگ کاغذ چیز دیگری نوشته است که دولتی دموکرات و فدرال و غیره!؟ این سناریو حتی برای یک فیلمنامه بسیار ضعیف و باورنکردنی است، “چه رسد دنیای واقعی. سوچی را فراموش کنید و ارتباط تان را با روسیه مستقیم انجام دهید، بدون اسد”. اگر نگران ساخت و پاخت های اخیر ترکیه با اسد هستید تا دست اش در حمله به عفرین باز گذاشته شود، شما هم نیروهای آنان را در قامیشلی و حسکه در محاصره و در اختیار دارید و آنان بسان گروگان های شمایند که هر ساخت و پاخت اسد با ترکیه منجر به حمله به پایگاه های اسد در آنجا و تصرف اش توسط شما و متحدان تان خواهد شد. تا زمانی که آمریکا در شرق سوریه مستقر است، ارتش اسد نمی تواند هیچ پوشش هوایی به نیروهایشان در قامیشلی و حسکه دهد و به راحتی چون سیبل نابود می شوند. روسیه چون گذشته ناگهان اعلام کرده که جنگ در سوریه تمام شده و چون مورد گذشته نشان از اختلاف جدیدش با اسد دارد که تحت تأثیر رژیم ایران به استراتژی آنان روی آورده است (دقیقاً همان طور که پیش بینی کرده بودم) و به عنوان یک متحد، روسیه با کنفدراسیون شما آینده ای بهتر دارد تا رژیم اسد متکی به رژیم ایران. در سوچی اتفاقاً اگر گروهی را که ترکیه خواسته تا به عنوان نماینده کردها شرکت کند، بهتر است تا آنان بروند و در مناطقی که اسد تسلط دارد به همراه سایرین اگر شد ساختار به شدت حزبی رژیم اسد را کمی نیز تغییر دهد، یک برد است، نه این که آنچه را شما با خواست ملت تان عملی کردید، بروید واگذار کنید، به امیدی پوچ! کردهای نزدیک به ترکیه که توسط دولت ترکیه پیشنها شده اند، کردهای مناطق دیگر سوریه را می توانند پوشش دهند، اما “حاکمیت در سرزمین تحت نظر شما و در ساختار شما بر همین اساس حفظ می شود و به بقیه جاها که مایل باشند، توسعه می یابد”. چون هر توافقی باید شرایط مردم تحت تسلط را بهتر کند، نه اینکه شرایط بدتر شود و دولتی جنایتکار بخشی را با سلاح و بخشی را با توافق بدست آورد که کشور سوریه تجزیه نشود! مهم ملت ها هستند، اگر هر بخش از سوریه خواست با پذیرش داوطلبانه ساختار شما به شما می پیوندد و نه اینکه شما روید زیر چتر دولتی دیگر که قول فدرالیسم داده باشد و تازه اسد که چنین قولی نداده و بر حاکمیت ملی اصرار دارد، چه رسد رژیم اش که جنایتکار جنگی مردم خودش هم هست. سوچی و هر نشستی را که در آن رژیم اسد بود کنار بگذارید و تنها با واسطه روسیه اگر مایل بودند، معاملاتی را انجام دهید و نه هیچ شکلی دیگر از رابطه با اسد. “رژیم اسد هزاران بار از ارتش ترکیه برای ملت تان خطرناک تر است”.

اگر نگران حمله ترکیه یا حتی رژیم اسد و مزدوران رژیم ایران هستید، همان طور که در عراق نتوانستند فتنه شان برای منحل کردن اقلیم کردستان و ابطال همه پرسی عملی سازند (علارغم تمامی فشارها، “سند کشور کردستان عراق در تاریخ ثبت و در گستره اقلیم کردستان چون قانونی مصوب مردم و مجلس اقلیم رسمیت یافت” و البته مثل هر اقدامی تا عملی شدن، گام هایی لازم است)، در سوریه نیز همین درایت، شما را با پیروزی و موفقیت رسانده پس از این هم چنین خواهد شد و آمریکا که به ما قول داده تا زمان تعیین تکلیف اسد در سوریه می ماند و همین چند روز پیش بودجه کمک به شما را نیز تصویب کرده است (فقط حملات توپخانه ای اسد به نیروهای دموکراتیک سوریه در شرق فرات نباید بدون پاسخ توسط ارتش آمریکا و نیروهای ائتلاف بماند و تجربه نشان داده هرگز هشدار برایشان کافی نیست و باید منطقه نظامی که حمله و گلوله باران از آن صورت گرفته تماماً هدف قرار گرفته و نابود شود و گرنه چون گذشته بدان ادامه می دهند)، و روسیه نیز اگر مایل باشد می تواند به عنوان یک متحد قابل اطمینان، در زمینه نفت و گاز با شما همکاری کند و چون این اواخر با شما عملیات نظامی مشترک صورت دهد، اما اگر انتظار داشته باشد تمامی این دستاوردهای تان را رها کنید و به چند خط تضمین اسد روی کاغذ تکیه کنید، دیر یا زود می فهمد که اشتباه کرده و نه اسد مشروعیت می یابد و نه رژیم اسد میزان حرف شنوی اش از رژیم ایران، آینده ای برای روسیه به جز دو پایگاه نظامی اش باقی می گذارد و روسیه باید دریابد که اگر می خواهد بسان یک ابرقرت در صحنه جهانی ظاهر شود، متحدان چه بسا متعارضی را زیر چتر خودش جمع کند، بدون این که آن ها بتوانند منافع روسیه را زیر پای اختلافات شان قربانی کنند. این را هم بیافزایم که وضعیت حکومت کنونی ترکیه از شما بی ثبات تر است و در آینده خواهید دید که با نزدیکی پنهانی که باند اردوغان با ملاهای ایران در زمینه های مختلف کرده، با تحریم های جدید فراهسته ای که علیه رژیم ایران قرار است وضع شود، اقتصاد ترکیه زیر چتر چه تحریم سنگینی می رود و وضعیت ناگوار اقتصادی ترکیه را به بحرانی ترین شرایط می رساند. فراموش نکنیم، ما تاکنون سوریه و عراق را به گورستان جاه طلبان بدل کردیم؛ چه آنانی که می خواستند خلافت اسلامی و نئوعثمانی گری برقرار کنند و چه آنانی که می خواستند اتحاد جماهیر اسلامی و به اصطلاح هلال شیعی تخیلی بر پا سازند و “آن تهدیدات را به فرصت هایی برای نابودی آنان بدست یکدیگر و در ضربات متقابل به دیکتاتورهای منطقه نیز بدل ساختیم”. شطرنج حساب شده ما باید بدون ترس و با اراده و انعطاف، اما درایت و زیرکی ادامه یابد (خیلی دوست داشتم تا رهبرتان اوجالان در جریان موفقیت های تان قرار می گرفت و چقدر امیدوار و خوشحال می شد).

اقدامات ما نیز نه در یک سناریو، بلکه در چند سناریو برای دفاع از شما ادامه می یابد. باید برای هر جنگ احتمالی آماده باشید و هم از نظر وضعیت دفاعی و هم تهاجمی و هم جنگ های منظم و نامنظم کار کشته شوید و علاوه بر امور نظامی، در امور امنیتی. آموزش مداوم داوطلبان را ادامه دهید و سایر اقوام پیرامونی تان حتی در آن سوی فرات را نیز اگر داوطلب بودند (اجباری نباشد که نتیجه عکس می دهد و به اشغالگر بدل می شوید)، آموزش داده و یاری رسانید. هم تونل زنی در مناطق غیرکوهستانی را در دستور کار برای بلندمدت قرار دهید و هم تهیه هواپیماهای بدون سرنشین که فقدان نیروهای هوایی مستقل تان را بسیار حل می کند و آینده آسمان ها از آنِ آن هاست. پ.ک.ک. رسالتی بزرگتر دارد و باید “در سراسر خاورمیانه چنین آموزش نیروهای محلی ناراضی از حکوت های دیکتاتوری را در دستور کار بگذارد”. علاوه بر آموزش رزمی و چریکی و مهمتر از آن به شکل امنیتی، در قالب آموزش نفوذ و سازماندهی و هدایت هسته های خاموش در منطقه ای که به اشغال درآمده است (هسته های خاموش موازی را نیز راه بیاندازید تا اگر گروهی لو رفت، گروه های خاموش دیگر لو نروند). با خلایی که از شکست داعش پیش آمده نباید اجازه دهید تا رژیم ایران شیعیان تروریست را جایگزین شان سازند و با اجیر برخی از مردن فقیر منطقه جاپایی آنجا باز کنند. اعراب سنی به شدت با آنان مخالف اند و این پتانسیل بزرگی به شما می بخشد تا آنان را برای انواعی از مبارزه علیه شان آموزش داده و سازماندهی کنید. برای ارتباط با اعراب و اقلیت ها، نمایندگانی از آنان را با اعراب و سایر اقوام اقلیت هایی که در سوریه در قدرت سهیم ساختید، آشنا کنید تا آنان از زبان برادران شان بشنوند و با چشمان شان ببینند تا باور کنند و به حرکت و قیام روی آورند. آموزش تان باید چون شمال سوریه شامل نحوه اداره مناطق با مجالس و دولت های محلی باشد. اما یک امای بزرگ جلوی شماست: تنها و تنها به مللی کمک کنید و آموزش شان دهید که خواهان شمایند و هر جا اگر بنا به هر دلیلی شما و کمک هایتان را نخواستند، بدون تردید آنجا را ترک کنید؛ چون تفاوت بزرگ و رمز موفقیت تان در مقایسه با سایر نیروهایی که در منطقه گروه های شبه نظامی محلی تشکیل می دهند، در همین خواست آزادانه مردم محلی برای بهبود وضع شان است (همچون ملل شمال سوریه)، نه توسعه جنگ و ویرانی به مناطق جدید. شما در عمل و نه در شعار باید پیام آور صلح و بهبود وضعیت مردم باشید نه سفیرانی شوم که خبر آغاز یک ویرانی و کشتار می دهند (همچون داعشی ها و شبه نظامیان فرقه گرای رژیم ایران). “تلاش شما باید در جهت توانمندسازی –در همه زمینه ها- مردم پذیرای شما باشند و بس”. چون اهمیت کارتان در این نیست که چریک هایی هستید که به غیرنظامیان آسیب نمی رسانید، بلکه در “راهکارهایی است که جهت چگونگی اداره مردم توسط نمایندگانی از خودشان در قالب ساختاری دموکراتیک و از پایین به بالا نیز می دهید و البته مردم را در دفاع از خودشان در مقابل تجاوزات شبه نظامیان توانا و مجهز ساخته و سازماندهی می کنید”.

کار با اسد نیز به هیچ وجه تمام نشده بلکه با داعش -به عنوان جنگ منظم- تا حد زیادی تمام شده است و جنگی بی پایان با اسد و حامیان شان با تروریست های سراسر جهان -تا زمانی که اسد در قدرت است، “در دستور کار است”. مناطق بادیه سوریه جایی نیست که اسد و مزدوران رژیم ایران بتوانند در آن جا حاکمیت مستقر داشته باشند و مدام در معرض حمله معارضان و حتی تروریست های منتقل شده از سراسر جهان به آن جا خواهند بود و به جملگی شان تنها می توان گفت: “به بازی بی بازگشت عقرب سرخ در دوزخ بادیه (شام و عراق) خوش آمدید”.

مقاله قبلیگر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن که هست گیرند! محترم مومنی روحی
مقاله بعدیتهران و البرز با زلزله ۴.۲ ریشتری لرزیدند
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکتر کاوه‌ احمدی‌ علی‌آبادی‌ تاکنون تحصیلات دانشگاهی را در مقطع دکترای جامعه شناسی (Ph.D) با عنوان دانشجوی ممتاز از تگزاس و مقطع فوق‌ دکترای‌ (Post Doctoral of Philosophy) فلسفه‌ علم‌ به همراه گواهی "ارزیابی کمال" از دانشگاه‌ آبردین‌ (Aberdeen) در داکوتای‌ جنوبی‌ آمریکا به پایان رسانده و و اینک عضو هیئت علمی (ACADEMIC BOARD) دانشگاه آبردین (ABERDEEN) با رتبه پروفسوری (PROFESSORSHIP) است. ایشان موفق به دریافت درجه دانشمندی (scientist) در رشته فلسفه علم با رساله "روش شناسی علم و فلسفه" و انتخاب به عنوان دانشمند برجسته (Distinguished scientist) سال 2008 از طرف دانشگاه آبردین شدند. دارای 14 عنوان کتاب چاپ شده، 6 عنوان در نوبت چاپ، بیش از 45 پژوهش و مقاله علمی از کنفرانس ها و همایش های ملی و بین المللی و فراتر از 120 عنوان مقاله در نشریات کثیرالانتشار بوده و دارای 11 جایزه و لوح تقدیر و سپاس از جشنواره ها و مراکز علمی و آکادمی مختلف است. در حال حاضر ایشان عضو جامعه شناسان بدون مرز (Sociologists without borders (ss هستند.