دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
کنش ها و به خصوص کنش های اجتماعی پیچیده تر از آن هستند که همچون رفتار به مثابه اُبژه ای بیرونی نگریسته شوند. در جایی که -عمدتاَ در روان شناسی و بعضاً در برخی مکاتب جامعه شناسی- رفتار را به مثابه پدیده ای بیرونی می نگریستند که همچون یک به اصطلاح “فکت” (همچون فیزیک و علوم طبیعی) قابل شناسایی است، و در نقطه مقابل در علم هرمنوتیک و پردیسه هنر و ادبیات، تعابیر متنوع و پیچیده را برای یک عمل مشخص قابل “آفرینش” می دانستند، کنش و کنش اجتماعی جایگاهی میانی را می یابد؛ که نه چون رفتار، عملی مکانیکی و کاملاً ابژه وار است که چون یک فکت از بیرون برداشتی یکسان از آن شود، و نه همچون تعابیر متکثر “تأویل وار” از یک عمل مشخص و صرفاً با “تصوراتی درونی و ذهنی” است، بلکه کنش، عملی است متنوع که “با قصد و هدفی مشخص” صورت می گیرد که وقتی به شکلی جمعی بروز می کند، به “کنشی اجتماعی” بدل می شود.
در ایران جایی که حاکمیت بسته و متعصب و به خصوص سطحی نگر پس از انقلاب سر کار آمدند، اشکال متنوع و پیچیده ای از این کنش های اجتماعی شکل گرفت و تکامل یافت که به سبب رویارویی حاکمیت با مردم، بسیاری شکل مبارزاتی پیدا کردند که شمار قابل توجهی از آن ها در کشورهای دیگر دیده نمی شوند؛ حتی در نظام های کمونیستی شوروی و اروپای شرقی سابق هرگز کنش های اجتماعی متداول و هر روزه مردم به این پیچیدگی وجه مبارزاتی نداشتند و عمدتاً حول و حوش لطیفه های بود که برای حاکمان شان می ساختند. در حالی که در ایران کنش ها، معنایی نه تنها متفاوت با انتظارات حکومتی دارد که حتی محتواً توسط مردم ضد حکومتی شلیک می شود و چیزی که حتی توسط مردم خنثی باشد به محض اطلاع از دیدگاه حکومت نسبت بدان، به سرعت توسط آحاد ملت “رویکردی” ضد حکومتی به خود می گیرد.
در ایران بی حجابی یا به اصطلاح حکومتی بدحجابی تنها گزینش آزادانه زنان و انسان هایی نیست که انتخاب نوع پوشش را حق خود می دانند و -ولو توصیه های دینی را اجباری نمی شمارند، که مبارزه ای منفی با حکومت سراسر دروغ و ریایی است که با این بهانه ها می خواهد نقابی بکشد، جلوی کثافت خانه ای که به نام دین راه انداخته و به “اسم حکومت اسلامی” می خواهد تحمیل کند. یادم هست عکاسی از نیویورک (که یکی از کانون های مطرح مد و فشن در دنیاست) به ایران سفر کرده بود و از اقشار مختلف مردم عکس گرفته بود و در گالری در خارج از کشور به نمایش گذاشته بود. چیزی که نزد بسیاری از یادداشت های بینندگان عکس هایش جلوه می کرد، اظهار تعجب بینندگان مختلفی بود که به ایران سفر نکرده بودند و اذعان می کردند که چرا سوژه هایش اکثراً همچون مانکن های پاریس لباس پوشیده اند، و بعضی عنوان می کردند که اصلاً چنین تصوری از ایران نداشتند و بعضاً –به سبب عدم شناخت از ایرانیان- تصور می کردند که عکس ها از همه اقشار گرفته نشده و گزینشی است! واقعیت این است که عکس ها مستند و معطوف به واقعیت اجتماعی ایران، آن هم در خیابان و اماکن عمومی است، چه رسد عرصه های خصوصی و خودمانی ایرانیان و به ویژه جوانان. جالب تر این که حاکمیت جاهل هر از گاهی با دستگیری های پراکنده و حتی ریختن توی کلوپ های خصوصی زیرزمینی و جشن های مخفی ایرانیان، موجب می شود آن کنش اجتماعی به کنشی سیاسی و مبارزه ای علیه حکومت تکامل یابد که خوشبختانه با انعکاس رسانه ای آن به مبارزه ای منفی علیه حکومت بدل می شود و مدتی است -با انتخاب شایسته احمد شهید، و انعکاس گزارشات اش از این دستگیری ها به درستی به پرونده حقوق بشری برای سران رژیم نیز بدل گشته است.
از ابتدای انقلاب قواعد صوری و مسخره تحمیلی از طرف باند خمینی ملعون به شکلی بطئی تر به نظام باطل شان ضربه زد و مشتی ریاکار که برای چنگ زدن به پست و مقام و ثروت حاضر بودند چون بوقلمون به هر رنگی در آیند، در ساختار نظام رسوخ یافتند و اشخاصی کثیف و فرصت طلب همچون خود را جذب و افراد سابقه دار انقلابی را حذف کردند که حالا صدای همان شاگردان و اطرافیان خمینی ملعون را مدتی است که می شنوید بلند شده و هر چه داد می زنند به جایی نیز نمی رسد؛ البته این عادلانه ترین شکل تنبیه –سگ کشی- کسانی است که با بت سازی از خمینی، دیگر انقلابیون را حذف کردند و حالا نوبت خودشان رسیده است و برای ایرانیان هیچ چیز بیش از شنیدن این فریاد شکست خورده حذف کنندگان دیروز لذت بخش نیست؛ حتی اگر صدای ناله شان از زندان ها و تبعیدگاه ها بلند شود که چه بهتر چون صدای ناله جوانانی را که اول انقلاب شکنجه و تجاوز شدند، با کلاه شرعی باطل دجال کبیرشان نشنیده گذاشتند و حالا نوبت خودشان رسیده است و این تازه تنبیه این جهانی شان است و وای به حال آخرت شان. (گرچه من تنبیه بدون دادگاهی آن دسته که به حکومت کنونی وفادار ماندند و با آن ساخت و پاخت کردند، منصفانه نمی بینم و باید برخلاف امروز که بدون دادگاهی و حکم قانونی در حبس خانگی و محرومیت های اجتماعی به سر می برند، پس از ساقط کردن رژیم مزور کنونی، در دادگاهی عدالانه و منصفانه با داشتن وکیل و همه حقوق قانونی و انسانی یک متهم محاکمه شوند و در صورت مقصر شناختن شدن به شکلی متناسب مجازات گردند. واقعیت این است که تمامی شاگردان و طرفداران دجال حتی اگر به اندازه سر سوزنی تمایل به او و حکومت فاسدش داشتند، تا از آن پالوده نشوند، رستگار نخواهند شد؛ چه بهتر با توبه و کشیدن عذاب وجدان در این جهان و گرنه باید خود را برای سوزاندن آن حب به قدرت و عشق به منبع “کثافت و شقاوت و رذالت” –خمینی- در دوزخ وجدان در آن جهان آماده کنند؛ خوش بگذرد!)
شاید کسانی که تنها در میان قشر یا طیفی خاص از ایرانیان چرخیده باشند، تصور کنند این کنش های اجتماعی ذکر شده شامل اکثریت ایرانیان مخالف حکومت می شود و اقلیت مدافع حکومت چنین نیستند. باید بگویم سخت در اشتباه اند. مراسم مذهبی ایرانیان پس از قیام 88 ایرانیان –و پیچیدن پیام امام زمان مبنی بر “باطل بودن حکومت ملاهای ایران” در مساجد و حسینیه ها- معنایی ضد حکومتی پیدا کرده به طوری که حتی رسانه های حکومتی پس از پخش بعضی مراسم، بعد از مدتی متوجه شده و آن ها را از سایت های شان حذف کرده اند. حتی اینک حکومتی ترین اعمال ایرانیان که امروزه توسط رسانه های خارجی شکلی مبرهن از حمایت از رژیم ایران شمرده می شود، با شناختی میدانی و مکفی از آن، “ضد حکومتی” است. از مشخص ترین شان صحبت می کنم که همین اواخر نیز برگزار شد. مراسم سالگرد مرگ دجال کبیر –که همان مزار پر زرق و برقی که برایش ساختند خود بهترین گواه برای هر بازدید کننده عاقلی است که او “چه کاره بوده” است- که از رسانه های حکومتی با ترفندهایی برگزار شد، توسط کنشگران ایرانی معنایی دیگر دارد. باید آن را از زبان خودشان بشنوید تا باور کنید:
همش بخور بخوره از این آخوندای دزد و کلاش باید مثل خودشون سرشونو کلاه گذاشت.
-برای همین چند روز دویست، سیصد هزار تومن بهمون میدن، به اضافه خورد و خوراک مجانی.
پرسشگر: توی این هوای گرم براتون سخت نیست؟
-نه بابا تمام مسیرو که نمیشه پیاده رفت. یه اتوبوس میارن ما روسوار میکنن می برن جایی که از قبل هماهنگ شده و دوربین صدا و سیما هست، یه خورده ازمون فیلم میگیرن، دوربینو می گیرن اون طرف، دوباره سوار اتوبوس میشیم تا قرار بعد.
-تا میرسیم سر قبر اون خدا نیامرز (خمینی). گور به گوری می فرستیم واسش و سر قبرش لعنت می کنیم اون باعث و بانی شو که آوردش ایران، و یک فاتحه هم می فرستیم واسه اون خدا بیامرز (شاه سابق ایران؛ واقعیت این است که از میان حاکمان ایران، با افتضاحی که رژیم کنونی ایران بر جای گذاشته، امروزه پس از کوروش، رضا شاه و شاه سابق بیشترین محبوبیت را نزد ایرانیان یافته اند).
کار به اینجا نیز ختم نمی شود. کارمندان دولتی و مدیران میانی مدتی کوتاه پس از انقلاب فهمیدند، آنانی را که سرویس های امنیتی بالای سرشان گذاشته اند، اینکاره نیستند و به راحتی می توان ایشان را بازی داد، با کمی شعار و ظاهر سازی و شبیه سازی کارها را به ظاهر انجام شده نشان داد. کمی که گذشت فهمیدند اینان همه چیز هستند جز اسلامی و متدین و مذهبی، شروع کردند به شیوه های مختلف مبارزه با آن، با روش های متنوع و حتی زدن این با آن و برعکس و به اصلاح زیر آب زنی و غیره. حالا که دیگر کوس رسوایی ملاها نزد حکومتی ها نیز افتاده است، بازی شکلی تراژدیک و بعضاً طنز یافته است. از میان نمونه های متعدد، موردی روشن و جاری را مثال می زنم. آنچه تحت عنوان اقتصاد مقاومتی توسط حکومت در بوق و کرنا رفته است. اقتصاد مقاومتی که اولین بار توسط روضه خوان ها مطرح شد، در تقابل با کسانی که راه مذاکره و برداشتن تحریم ها را برای رفع بحران های اقتصادی پیش می گرفتند مطرح شد و منظور تحمل نداری ها توسط مردم و مقاومت در برابر کاستی ها و تلاش برای رفع شان با همین اندک داشته های موجود داخل بود. به عبارت دیگر، بر اساس روال همیشگی رژیم ایران تاکنون، هر چیز کثیفی را که می خواستند به خورد مردم بدهند، در یک چیز به ظاهر زیبا می پیچیدند و سعی می کردند با الفاظ قشنگ، زشتی ذاتی اش را به پوشانند؛ مثل تسلیم شدن در مقابل فشارهای جهانی که نام نرمش قهرمانانه بر آن نهادند، در این مورد هم روی شان نمی شد که به مردم بگویند مثل ویتنام، کوبا و کره شمالی با کاستی ها بسازید (مزدورانمان اشکنه بخورند، ما گوشت قرقاول می خوریم و مردم هم -با عرض پوزش از مردم و خوانندگان- کوفتو بخورن!) اقتصاد مقاومتی را آب و تاب دادند. چیزی نگذشت که وضع اقتصادی چنان بحرانی شد که به اطلاع شان رساندند با حلوا حلوای تان دهان شیرین نمی شود و پس از کلی کله شقی و لج بازی و حتی بچه بازی در مقابل فشارهای عملی غرب زانو زدند و به شرایط تجویزی تن دادند که می بینید گرفتاری هایشان هنوز نیز تمام نشده (و آنقدر بی سوادند که نمی دانند وقتی تحریم های شان را گام به گام برداشتند به معنی آن نیست که قرار است به ایشان جایزه دهند، بلکه مجازات شان را با شروطی تخفیف داده اند، آن هم به شرط ها و شروط ها). حالا اقتصادی مقاومتی چون یک وصله ناجور مانده بود روی دست شان و به قول خودشان هم که در اقتصاد تخصصی نداشتند طبق روال همیشگی خرابکاری شان را دادند دست تعدادی –کمی تا قسمتی- متخصص که یک جوری آن را جمع و جور کنند و از حالت چند شعار تو خالی سرمنبری به طرحی و برنامه ای بدل شود. حالا بازی افتاده بود دست مقامات حکومتی و آن کردند با اقتصاد مقاومتی که خمینی با دین و ایمان طرفدارانش کرد: تزریق هر چیز ضد آن با نام آن. تمامی طرح هایی که برای خروج از شرایط مقاومتی با حرکت به سوی اقتصاد توسعه ای نیاز بود ریختند داخل آن و از آن اقتصاد مقاومتی سابق فقط یک اسم ماند و یک صرفه جویی در مصرف نهادهای دولتی (و نه حکومتی). همین روش و یا روش های دیگر با هدفی مشابه توسط بالاترین مقامات حکومتی بارها و بارها تکرار شده و می شود. اگر طرحی مقبولیت می یابد، طرح های غیرقابل قبول دیگر را با همان نام وارد بازی می کنند؛ مثل برجام 2 و 3. اگر مخالفت شود آن را با نام های دیگر، اما با همان محتوا دنبال می کنند. برخی از کارها را نیز که تخصصی است بدون اطلاع شان انجام می دهد؛ کاری که بارها توسط رئیس جمهور و دولت قبلی نیز صورت گرفت و رابطه با مقامات آمریکا بدون اطلاع روضه خوان ها انجام شد که توسط وزیر اطلاعات گزارش اش به روضه خوان ها داده شد که رئیس جمهور قبلی تصمیم به استعفای وزیر اطلاعات گرفت که با آن مخالفت شد (حتی رئیس جمهور قبلی برای پرزیدنت اوباما پیام داد که به وی برخورده که جواب نامه او را نداده وبه روضه خوان ها نامه نوشته است و او از امام زمان دستور می گیرد نه ولی فقیه جعلی؛ روضه خوان ها هم برای آن که حفظ آبرو کنند گفتند قبل از دولت کنونی مذاکره صورت گرفته است. البته که مذاکره صورت گرفته، اما بدون اطلاع وی؛ همچنان که توافق “آخرین انعطاف های رژیم در روزهای پایانی” با گروه 5 + 1 بدون تأییدشان و با مسئولیت پذیری رئیس جمهور و ابلاغ آن به ظریف صورت گرفت (“در عمل” به غلط کردن افتاده بودند و وجودش را نداشتند تا مسئولیت تصمیمات غلط شان را برعهده بگیرند و می خواستند آن را به گردن دیگری بیاندازند، در عین حالی که به ایشان گفته شده بود اگر تحریم برداشته نشود چه بسا نظام سقوط می کند). پیامی نیز که توسط مقامات کشورهای همسایه برای رابطه با آمریکا به وی داده شد، بارها و بارها پیام هایی از این دست از زمان خمینی از پیش از انقلاب تاکنون رد و بدل شده (در حالی که اگر دیگران همین کار را می کردند توسط خمینی و باندش به جاسوسی و مزدوری برای بیگانگان و هزار افترای دیگر متهم می شدند؛ همچنان که دیگران را به دروغ و ریا و آدم فروشی متهم می کردند، اما همه آن ها را برای خودشان نه تنها جایز که “اوجب الواجبات” می شمردند؛ دجال روایت شده که “حرام ها را حلال می کند” که دیگر شاخ و دم نمی خواهد!)، اما بسیاری به سطح مذاکره نرسیده است و آن هایی نیز که مثل رسوایی مک فارلن و خرید سلاح از اسرائیل صورت گرفته از مردم و حتی بسیاری از مقامات پنهان شده (و خمینی برای رسیدن به قدرت با تنها کسی که در پشت صحنه ساخت و پاخت نکرده بود، خواجه حافظ شیرازی بود) و وقتی هم بعضی لو رفته توسط خمینی شیاد –بر اساس فتواهای شرعی “من در آوردی” که توسط خودش برای توجیه همه جنایت ها و خیانت هایش به اسم اسلام و به کام خودش و باندش تراشیده شده بود- تکذیب شده است. مسخره تر از همه، ذکر محتوای پیام مقامات واسطه توسط روضه خوان هاست: حالا یکبار امتحان کنید! یعنی تاکنون عقل هیچ کدام تان در این همه سال ها توی این مملکت نمی رسیده که امتحان کنید و بعد از این همه تاوان برای یک ملت، باید مقام یک کشور همسایه می آمد به شما می گفت و شما هم با همین یک جمله نظرتان تغییر کرد و با آمریکا مذاکره کردید!؟ (خودتان اید، آنچه دیگران را فرض کرده اید) متأسفانه کسانی را که تیم های امنیتی دوره دیده در اسرائیل -در زمان شاه- روی کار می گذارند، چون خودشان خیلی نادان اند (تا هر طوری می خواهند آنان را بازی دهند)، مردم را نیز چون خود می پندارند (کافر همه را به کیش خود پندارد).
از دید من این مقاله با یک رویکرد جامعه شناسانه آغاز می شود ولی به متنی بدون هدف و نتیجه گیری می انجامد.
مرسوم است که در مقالات علمی نویسنده تنها فکت ها وتحلیل ها را ارایه دهد و از بروز احساسات شخصی خودداری کند که متاسفانه این متن را سرشار از کلمات محاوره ای اهانت آمیز میابیم.
در نهایت ارایه یک تصویر یکسر منفی در مسایل سیاسی سطحی می نماید و نویسنده بایستی به دقت به واکاوی لایه های متفاوت موضوع بپردازد. برای عنوان مثال توافق ایران و غرب برایند مجموعه پیچیده ای از منافع قدرت های جهان است و فروکاهش آن به تخفیف مجازات یک بچه ساده انگارانه می نماید.
نظرات بسته است