” کلوخ انداز را پاداش سنگ است “!

0
365

مردم اسیر اما آزادیخواه ایران، بدون دریوزگی نزد بیگانگان، کشورشان را آزاد خواهند کرد. هیچ مشکلی هرجند بزرگ، نمی تواند اراده و آرزوی دیرپای یک ملت هشاد و چهار میلیونی را، مورد آماج تأثیرات منفی خودش قرار بدهد. از اینرو، بر آن هستیم؛ که تا شرایط کنونی کهندیار همیشه سرفراز خودمان را، با یک اتحاد ملی، و با یک انرژی پایان ناپذیر، و بدون هرگونه یاری خواستنی از دیگران، به دوران سی و هشت ساله گذشته باز گردانیم!

تنهائیم، تنهای تنها، اما عشق به رهائی میهن باستانی مان، امید به آزاد گشتن هم میهنان گرفتارمان، که آنان را برای همیشه از یوغ استبداد آخوندی نجات بدهیم. تا بیش از آنچه که خود بدان اعتقاد راسخ داریم؛ و زیادتر از آنچه که در مخیله دشمنان اشغالگر مام میهن مان بگنجد. آنچنان آزادیخواه، با اراده، دلاور، شجاع، نترس و میهن پرستانه، با دشمنان داخلی در مرز پرگهر خویش بجنگیم؛ که حتی اعجاب دشمنان خارجی نیز را برانگیزیم. همین چند صفت بارز را، در موجودیت هر فرد وطن پرستی قرار بدهند؛ هیچگاه دست از مبارزه با دشمن غدرقدرت خود بر نخواهد داشت. چه رسد به ملتی، که بارها یورش هولناک تاتارها، چنگیزیان، و اعراب بدوی و بیابانگرد را تجربه کرده است؟!

آرمانی سی و هشت ساله، همه وجود آزار دیده و ستم کشیده مان را به تکاپو بر می انگیزاند؛ تا بهترین کاری را که می توانیم، جهت آزادسازی یک ملت قهرمان انجام بدهیم. و خودمان را، از اسارت نزد بدترین حکومت استبدادی در جهان رهائی بخشیم. تا ملک کیانی مان را، با یک حرکت مؤثر و کارساز، به سرمنزلی که پیشینیان قهرمان ما به آن می اندیشیدند ارتقاء و سروری بدهیم. باید که در این راه بدون ناامیدی، مسیری را برگزینیم؛ که کوچک ترین تردیدی در تحقق آرمان میهن پرستانه مان در آن وجود نداشته باشد. بنابراین، فقط یک مسیر بدون بازگشت را بر می گزینیم. و در راستای همین آرزوی بزرگ، از قامت کوه افتخار برانگیز یک تاریخ هزاران ساله بالا خواهیم رفت؛ تا خود و میهن اشغال شده مان را، به قله مباهات چندین هزار ساله آن بازگردانیم.

بدیهی است که در این مسیر سخت و ناهموار، بارها بر سنگلاخ های زیادی، که بر سر راه مان قرار می دهند برخورد نمائیم. اما از آنجائی که یک آرمان ملی، آنهم برای رهائی ملتی با بیشترین پیشینه تاریخی در دنیا، هرگز از گزند هیچ مانعی هرچند بزرگ و خطرناک، به درجه صفر و ناامیدی نخواهد گرائید. می خواهیم همه این سنگلاخ های پر هیمنه را، با نیروی اراده ای برخاسته از قوای میهن پرستانه مان، به کناری بزنیم و با همه قدرتی که از این هدف بزرگ در وجود تک تک مان نهادینه شده است؛ خانه کهندیار پدری مان را، به دست صاحبان اصلی آن، که ملت سرفراز ایران، و پادشاه رسمی و قانونی آن، اعلیحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم است برگردانیم.

ما در سه دهه و اندی پیش، در آزمایشی بس خطرناک، بزرگ ترین اشتباه تاریخی خویش را مرتکب گشته ایم. ولی در هر پایگاه اجتماعی و آموزشی در گیتی، پیوسته برای هر که در هر آزمونی ناکام می گردد؛ فرصت دیگری وجود دارد؛ تا باز همه توان خویش را، بر روی سنگ محک روزگار بگذارد؛ که یک بار دیگر به آزمایشی که باید با همه توان و نیرویش به آن تن بدهد؛ پاسخ های صحیح را ارائه نماید!

 اکنون در این سخت ترین برهه تاریخی، همگی ما قامت راست کرده ایم؛ که تا شکست حقیرانه آزمون سال منحوس 57 خورشیدی را، با جهشی بی نظیر، و همت میهن پرستانه جبران کنیم. صدالبته این مهم، به اراده بسیار قوی ملی، به داشتن هدفی استوار و آرزومندانه، و به امیدی پایا و منتهی به تحقق نیازمند است. اما فراموش نکنیم؛ که پاسخ ما به استاد آزمایشگر هستی، همانی خواهد بود، که نه فقط دو پادشاه ایرانساز و میهن پرست پهلوی، بلکه پادشاهان بلندآوازه و بی بدیل سامانه شاهنشاهی در ایرانزمین از ما انتظار دارند. زیرا: ” کلوخ انداز را پاداش سنگ است” !

کلوخ هائی را که دشمنان دیرینه ما و میهن مان، از گذشته های دور، در برون و درون کشور باستانی ما، بر پیکره ایران اهورائی پرتاب کرده اند؛ و سرانجام یکی از بدترین آنها، با فریفتن برخی از مردم ساده انگار کشورمان، مایه فروپاشی حاکمیت پادشاه میهن پرست مان گردید؛ و مردم ایران را به درد بی پدری ماتمزده نمود. با سنگ هائی به عظمت سرفرازی ایران بزرگ و باستانی، چنان پاسخ خردمندانه ای بدهیم؛ که ضمن سرنگون ساختن حکومت اهریمنی رژیم جنایتکار و پلید آخوندی، درس عبرتی فراموش نشدنی، برای آن دسته از بی خردانی باشد؛ که هنوز، یا در هوای دستیابی به سرزمین اهورائی ما هستند. و یا در تفکر شیطانی خویش، در صدد تکه پاره نمودن آن می باشند. آرزوی محالی که با به پا خیزی ملت بزرگ و میهن پرست ایران، دیگر برای هیچیک از دشمنان ما، جنبه شدن و تحقق یافتن را به وجود نخواهد آورد!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیآتش‌نشانانی که قهرمان شدند
مقاله بعدیتصاویر آخرین لحظات فرمانده شهید آتش‌نشانان در پلاسکو
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.