بارها گفته و نوشته ام، سنّت و روش همیشگی سران جانی حکومت ستمگران اسلامی در ایران، این است که هرکجا و در هر موقعیتی که بتوانند و بخواهند؛ و به دلائلی زیرآب همدیگر را بکشند. تند و سریع این کار را خواهند کرد. اما به مجرد آنکه خطری کلیّت حاکیت این اشغالگران تازی تبار را تهدید کند؛ بدون کوچک ترین مسامحه، بلافاصله دوباره چنان با یکدیگر صمیمی و ” جی جی باجی ” می شوند. که گوئی از ابتدا هیچ مشکل و اختلافی با هم نداشته اند!
البته اختلاف اساسی مسؤلان رژیم آخوندی، مانند بسیاری از مشاجره های رایج در میان مردم جهان، یا به جهت سبقت گرفتن از همدیگر، برای رساندن خویش به پست و مقامی بالاتر و پردرآمدتر است؛ که فقط شخص خودشان را شایسته آن می دانند. و یا به دلیل مواردی مادی است، که داراتر شدن دیگران نسبت به خویش را نمی توانند تحمل کنند؛ و یا هردوی این موارد. گاهی نیز، با خمیرمایه ای از این دو امکان ایجاد اختلاف در میان خودشان، آنچه را که در رابطه با رقبای شان منفی می یابند؛ در صدد لو دادن آنها پیش همگان بر می آیند؛ تا نزد دیگران به ویژه سیدعلی خامنه ای(رئیس دزدها و سردسته جنایتکاران) آنان را پیش دیگران خوار و خفیف بگردانند و رسوا سازند!
اما گاهی نیز همانطوری که در بالا آمده، به محض احساس خطر، با مشورت میان خودشان، نمایشاتی را که نمایشنامه اش را رندترین ایشان پیشنهاد می دهد؛ را کاملا طبیعی و پذیرفتنی، در برابر تماشاچیان داخلی و خارجی، بر روی صحنه سیاست های همواره پلید اسلامی شان به نمایش می گذارند!
از اینگونه است ماجرای نمایشنامه ” دادخواهی سبزهای اصلاحاتی، از خورندگان حق شان، و مطرح شدن دو گروه متفاوت درون اجتماع زیر سلطه ی ولی فقیه، که وی باید با یک گروه از ایشان هم آوا می گشت، و با آن دیگری به خصومت می می پرداخت. بایستی که در این رابطه، سبزها(اصلاح طلب ها) را فتنه گر و شورشی می نامد؛ و بنیادگراهای همیشه تندروی حکومت شان را، ” دلسوزان نسبت به مردم مسلمان ایران معرفی می کرد. “!
در این میانه، سوپاپ های اطمینان دیگ بخار جامعه را هم شل می کردند؛ تا مشاهده نمایند، که با درگیری میان این دو گروه متخاصم، از کدامیک از سوپاپ های مورد نظرشان، بخار بیشتری در فضای جامعه متصاعد می گردید؟ البته این شیوه ی ” ناراضی آفرینی ” را نیز، از اربابان تزاری روس خویش آموخته اند. تا به این وسیله سری در میان دیگر سرهای دنیا دربیآورند؛ و ژست سیاست مآبانه خودشان را، با حصر خانگی سران فتنه( به قول خامنه ای و طرفداران بنیادگرای وی)، که بخشی از هنرمندان به اجرا در آوردن چنین نمایشنامه مبتذل و ضد ایرانی و سراسر دروغ و گزافه می باشند. درون خانه های مجهز به همه امکانات آسوده زیستن، محصور و زندانی می نمودند!
آنگاه مردم همیشه ساده انگار ایران، که اگر از اول شروع شدن ماجرای ” رأی من کو؟ ” و پس از حصر نمایشی مربوطه، ” مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای ” ، بدون توجه عمیق به موضوع، که منظور اصلی محصور شدگان، برگرداندن شرایط انقلاب منفور و حکومت منحوس شان به دوران امام شان، زحمتی به خودشان ندادند؛ که تا لحظاتی را به تفکر بگذرانند، سپس از خویش بپرسند: ” آیا این موضوع(دیدگاه اصلاح طلبان) مورد قبول خودشان به عنوان ملت ایران هست یا خیر؟ ” آنوقت چنان به خیابانها بریزند و اسیر و زندانی و کشته بشوند!
این کلاه دوم، که بر سر مردم ایران گذاشته شده است؛ بسیار بزرگ تر و خطرناک تر از کلاه اولی، یعنی انقلاب سیاه اسلامی است. در آن نخستین بار، آخوندهای رمال و حیله گر تنها نبودند. مشتی انسان نمای توده ای و مجاهدی و …. نیز در فریب دادن مردم ایران به آخوندها کمک می کردند. اما در جریان واقعه سال 88، خود آخوندهای سیه دل و دروغپرداز و ریاکار جمهوری ننگین اسلامی بودند؛ که با برپائی چنین حیله ای، باری دیگر مردم ایران را، به ” بیعت ” کردن با ولی وقیح واداشتند!
کدام ویژگی زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، آنچنان وجاهت ملی را داشته، که شما را به خیابان ها کشاند؛ تا در راه نیرنگ ایشان با همدستان حکومتی آنها، فرزندان جوان و بی تجربه شما را، درون خیابان های کشورتان، به زیر چرخ های اتومبیل های دولتی و شخصی شان به قتل برسانند؟ تردید ندارم که بیشترین شما، حتی آنانی که مدعی آگاه بودن و …. بودند و می باشند نیز، شناخت چندانی هم در مورد این سه هنرپیشه توانا و قابل و قهار نداشته اید و ندارند!
خانم زهرا رهنورد، با مدرک ” دکترای حقوق سیاسی” ، بدانجهت به ریاست دانشگاه دخترانه ” الزهراء ” منصوب گردید؛ زیرا که نویسنده کتاب معروف ” چشمهایش ” تشریف داشت. در این کتاب که برمبنای اعتقاد صریح ایشان به حجاب مند بودن خانم های ایرانی را عنوان می کند؛ و به ویژه با اشاره او به واژه ” چشمهایش ” به دوشیزگان و زنان ایرانی تلقین می نماید؛ که چشمان و موهای یک زن، چه جاذبه ای برای ” اغوا ” نمودن مردان دارند؟ و موارد دیگری که وی با اشاراتی به آنها، کتابش را بیش از پیش مشهور کرد و به فروش رساند. همینطور همسر ایشان میرحسین موسوی، که ظاهرا پسرعموی خامنه ای نیز هست؛ در بلوای سخنرانی های ” دانشجویان پیرو خط امام ” حتی با تی شرت و پیراهن های آستین کوتاه در جلسات شان شرکت می نمود و به سخنرانی می پرداخت. که به قول چندتن از همین دانشجویان پیرو خط امام، که پس از بالا رفتن از دیوار دفتر نمایندگی ایالات متحده در ایران، و حمله به سفارتخانه آمریکا، به ریاست چندین دبیرستان و دانشکده نیز منصوب شده بودند: ” وقتی آقای موسوی با آن آستین های کوتاه، پشت میکروفون قرار می گرفت؛ آنقدر به وی با ایماء و اشاره پیام می فرستادیم؛ که سخن ات را کوتاه کن و برو آستین بلند بپوش و بیا. ” یعنی ایشان به آن حدی که بر سر زبانها افتاده، چنان فرد دیانت محوری نبوده است. در زمان نخست وزیری او بود؛ که همه شب در زندان اوین در سال شوم 67، چند ده تن از زندانیان سیاسی، بدون محاکمه به جوخه های دار آویخته می شدند!
آقای کروبی هم که در هنگام ریاست اش بر مجلس شورای اسلامی، به گفته ” جزایری ” میلیاردر معروف که در دادگاه، حین محاکمه اعلام کرد. چه مبالغ بالائی را از همین جزایری به عنوان رشوه دریافته می کرده است. کجای کارنامه های درخشان این سه تن، سرسلسله ” سبزها ” درخشندگی و پاکی آفتاب و نقره را به شما نشان داده اند؟ که برخی از شما، همچنان درون آتش چنین بلاهتی قرار دارید؟ و نمی دانید که قصد رژیم جنایتکار آخوندی، از ایجاد کردن ” سبز علوی و سبز سیاسی حکومتی ” ، جز این نبود که باری دیگر کلاه گشادی بر سر ملت ایران بگذارد؛ که تا زیر گلوی شان را چنان بپوشاند؛ تا سالهای سال نتوانند اطراف خودشان را هم ببینند؛ چه رسد به پیرامون و تمامی زوایای این حکومت اهریمینی را؟!
محترم مومنی