22 بهمن 1357 و شادمانی جمعیت بزرگی از مردم ، به همراه اشک شوق ، تصاویر بسیاری ازآن روز شوم و سلسله روزهای شومتر پیش از آن و مردمی که بی هیچ دلیل منطقی تن به بازیچه شدن دادند ،در رسانه های آن زمان موجود است.مردمی که چشمشان خیس اشک شوق بود ، اشک های شوقی که نمی دانستند در سالهای بعد به اشکهای زجر بدل خواهد شد. مطبوعات آزاد غرب ،به سرعت و تمام و کمال، رقص و پایکوبی پیروزی انقلاب را که بعدها شد “دهه فجر” زیر پوشش گسترده به جهانیان گزارش دادند، با سرود ” بوی گل سوسن و یاسمن آید ” ، به استقبال مردی رفتند که بی هیچ احساسی تنها برای نابودی این سرزمین کهن می آمد با عقده های فروخورده و انبانی از دروغ و چشم های سردش حکایت روحی خشن و قلبی آهنین پشت آن ظاهر فریبنده را داشت.
دیو چو بیرون رود فرشته درآید را شاید اگر برعکس می خواندند مصداق صحیح تری داشت . دیوی که سراسر این مرز و بوم را به صحنه نبردی تبدیل کرد که مشتی دیو که مدعی فرشته بودن، بودند، دلاوران و ایران پرستان را باید از سر راه بر می داشتند ایران را نابود و مانع پیشرفت می شدند ..
اما چگونه؟ با انقلاب اسلامی!
و پس از آن روز شوم ایرانی همه چیزش را از دست داد.امروز حتی حسرت یک زندگی ساده و معمولی هم روی دل ایرانی سنگینی می کند.ما همه چیزمان را از دست دادیم.تمام چیزهایی که حق هر انسانیست و ما می توانستیم داشته باشیم . بعد از آن روز شوم همه چیز برایمان تبدیل به آرزو شد وهمه نسل های پس از شورش در آتشی سوختند که روشنفکرنماهای ابله آن دهه ها برایمان برافروختند.
در ژانویه ۱۹۷۹مصادف با دی ۱۳۵۷ میان رؤسای دولت ۴ قدرت مهم بلوک غرب یعنی آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی جلسهای در جزیره گوادلوپ برگزار شد و موضوع اصلی آن بررسی وضعیت بحرانی ایران در آن دوران یعنی آخرین روزهای پیش ازشورش بود.
این جلسه به میزبانی والری ژیسکار دستن رئیسجمهور فرانسه در جزیره گوادلوپ با شرکت جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم جمهوری فدرال آلمان و ِ ژیسکار دستن برگزار شد. در این جلسه در مورد قریبالوقوع بودن سرنگونی محمدرضا پهلوی شاه ایران توافق حاصل شد اما در مورد نتایج و مذاکرات دیگر این نشست روایتهای متفاوت و متناقضی مطرح شدهاست.تقریبا هر چهار نفرهیچ علاقه ای به حمایت از شاه نشان نداده و در مورد خروج سریع اواز ایران متفق القول بودند. اما به نقل از ژیسکار دستن تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد نمایندهٔ آمریکا بود ، جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا معتقد بود وقت تغییر رژیم ایران است. آمریکا که پشتیبان حکومت وقت ایران بود و دوست و متحد شاه ایران ، ضربه کاری را وارد نمود. به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را میداد و نخستوزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران همعقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلحآمیز امید داشته و از نظریه آمریکائیها غافلگیر شده بودند.پس از این کنفرانس ،ایران دچار بحرانی عظیم و غیر قابل کنترل شد. سران غرب برای حفاظت از حیات سرمایهداری با عنایت به منافع ملی دولتهای خود و مقابله با خطر کمونیسم در کنفرانس گوادلوپ در مورد قربانی کردن ایران به توافق رسیدند و نقشه ای را که از سالهای دور دولت فخیمه انگلستان در مورد نابودی ایران طراحی می کرد ،تحت نظارت مشترکشان به اجرا گذاشتند.ظاهرا هیچ فرمول سیاسی برای جانشینی شاه وجود نداشت. بیم آن میرفت که کمونیستها که تنها تشکیلات منظم سیاسی ایران را در اختیار داشتند با حمایت شوروی در همسایگی شمال ایران، قدرت را به دست گیرند.
علیرغم تمامی خدمات گرانقدر و ستودنی شاهان پهلوی در ایران علل عمیق و قابل بحثی برای وقوع شورش وجود داشت که اعلیحضرت به برخی از آنها بعدها معترف شدند ، تغییر و تحول سریع مورد تاکید شاه که متاسفانه ایران برای پیشرفت شتابزده آمادگی نداشت از جمله عوامل مهم شورش بود ،متاسفانه علی رغم تلاش رضا شاه کبیر اعمال یک سیاست غیرمذهبی نظیر آنچه آتاتورک به آن دست زد، در ایران امکانپذیر نبود.
تجدید حیات یک جریان مذهبی نیرومند که خصومت واختلاف دیرین روحانیت شیعه را با نظام پادشاهی، به یک زورآزمایی علنی مبدل ساخت و متاسفانه به دلیل فقدان شناخت کافی جامعه و روشنفرنماهای خیانتکاری که مدعی رهبری جامعه بودند ،برد با زاهد سالوس بود.عوامل نفوذ خارجی هم که جایگاه ویژه ای داشتند، نقش روسها در این میان هر چند محدود، ولی قطعی است ؛ لیبیاییها با تامین مالی این جریان ، امریکاییها با تامین مالی و ناپختگی و بیسیاستی و در راس همه اینها انگلیسی ها با خیانت بزرگشان .
ظاهرا آنچه سران تصمیم گیرنده در کنفرانس گوادلپ احتیاج داشتند، نفت ایران و تصمیم بر نحوه قیمت گذاری ان وعدم ثبات منطقه بود.بالاخره تولیدات کارخانجات اسلحه سازی در جایی باید مصرف بشود در جایی کمی دورتر از کشورهای تولید کننده.کشور مورد نظر هم باید توان پرداخت هزینه را داشته باشد.کشور در حال پیشرفتی مثل ایران که در حال تبدیل شدن به یک قدرت و رقیب جدی بود جزو بهترین گزینه ها بود.به این ترتیب ایران قربانی شد.باور مذهبی توام با نآگاهی برای ما از یک دیو سمبل آزادگی و عدالت را رقم زد.انگار مردم مسخ شده بودند و در ماه چهره شیطان رادرقالب فرشته ای می دیدند.فرشته ای بدسگال که با آمدن شومش بدبختی و نکبت بر این سرزمین سایه انداخت و تا امروز این سرنوشت شوم باقیست.دیوی که با امدنش لبخند از چهره ها رخت بربست و اندوه جایگزین شد.فجایع این سی وشش سال آنقدر زیاد است که گاهی ادمی می هراسد از ظلمی چنین بزرگ.مردی که برای رسیدن به مقاصد شومش ، فرمان زنده زنده سوزاندن انسانها در سینما رکس ابادان را داد.مردی سراپا دروغ که جز تباهی ارمغان دیگری برایمان نیاورد،ورودش را با سلاخی برپشت بام
مدرسه علوی جشن گرفت و سفاکی اش را با کشتارهای فله ای پیش از نوشیدن جام زهر جاودانه کرد وخود خواهی که جنگی هشت ساله را بر ایران تحمیل کرد تا با مغز شویی ، مقدس جوانان و نوجوانان را به کام مرگ بفرستد.مردی که نامش تداعی کننده اعدام و ترور و رعب وحشت و…….است .مردی که برای روی اب نیفتادن پته ها حتی به نزدیکترین یاران خود هم رحمی نکرد و همان ابتدا همه را به روشهای مختلف از عرصه حذف کرد. با وجود تمام شدن زندگی دیوصفتانه اش در ۱۳ خرداد سال ۱۳۶۸مردم ایران هنوز در دایره نکبت و سرگردانی و تباهی که ارمغان ایشان است دور خود می چرخند.
ماه بهمن، ماهِ سقوطِ شاه نبود، ماه سقوطِ ملتى بود كه امت شد و ٢٢ بهمن روز انفجار نور و مجانى شدن آب و برق و نفت و نان و اتوبوس و …….دروغ هایی که ملت ساده لوح باور کردند تا امروز ایران به کشوری تبدیل شود که حجم فساد مالی اش بیش از حجم اقتصاد ان می باشد.کشوری دارای ذخایر غنی نفت وگاز که برای فروش یا وصول پول فروش به تکدی افتاده است.دریاچه هایش خشک،ابهای زیر زمینی در وضعیت بحران، نرخ بالای بیکاری،افزایش تعداد معتادان،افزایش تعداد کودکان کار،کارتن خوابها،بالا رفتن میزان خشونت در جامعه، بالا رفتن امار طلاق،بی بند وباری،کشوری که خردمندانش در زندان وتحت شکنجه های قرون وسطایی اند،کشوری که توسط علی بابا وچهل دزد همراه در حال فروپاشی ایست، کشوری که برادران دالتون انرا ارث پدری می دانند و وکلای مجلسش به وزرا شماره حساب می دهند تا خدایی نخواسته از قافله عقب نمانده باشند.این همان بهشت وعده داده شده در گورستان بهشت زهراست که روشنفکرنماهای ملی مذهبی، چپ های ایده ال گرا ومجاهدین ذوب شده ،اعتدال گراها دموکراتها،خلق مسلمانها…….برای رسیدن به ان ،این کابوس شوم را برای ایرانی تدارک دیدند.
دروغهایی که باورشان سبب شد امروز اجاره یک اپارتمان یک خوابه در جای متوسطی از شهر،تفریح،انتخاب نوع پوشش،انتخاب مذهب رویایی دست نیافتنی برای ایرانی باشد.زندگی ایرانی دست و پا زدن و دویدن های بی سرانجام و ترس ….ترس از گشت ارشادی که به همه چیز ادمی کار دارد،ترس اینده مبهم وتاریک،ومنجلابی که تمامی ندارد.
دهه زجر، دست اورد خیانت روشنفکرنماهای ابله بی مسئولیتی که از ایران ویرانه ساختند را ، به ملت زودباور گول خورده تسلیت عرض می کنم.
پاینده باد ایران
زنده باد آزادی
سهیلا زرندی
21 بهمن 1394