چه کسانی باید برای نجات دادن زندانیان سیاسی از شکنجه سپید اقدام بکنند؟!

0
170

در بسیاری از کشورهای جهان زندان و زندانی های گوناگون وجود دارند. در ایران نیز چنین بود و هست. اما تفاوت های فراوانی، میان این زندانها وجود دارند؛ که موجب تأسف ما ایرانیان می گردند. مقایسه میان زندان های غربیان با کشتارگاه هائی که به نام زندان در ایران کنونی، تحت حاکمیت رژیم اشغالگر و فاسد اسلامی داریم؛ نه تنها افسوس خوردن ما را بر می انگیزد؛ بلکه حتی حسادت مان را نیز فعال می نماید!

در کشورهای پیشرفته اروپای غربی و شمالی، زندان های آنها دست کمی از هتل های چندستاره ندارند. فقط همین که زندانی مجاز نیست که گاهی از آنجا خارج گردد؛ و ناچار است که تمام مدت محکومیت خودش را، در آنجا سپری بکند؛ باید این محدودیت برای وی، جنبه زندانی بودن را داشته باشد. در ضمن آنها همه روزه در محوطه زندان باید پیاده روی کنند، و از سالن های ورزشی آنجا استفاده نمایند. گاهی هم برای شان فیلم های آموزنده می گذارند؛ که هم سرشان گرم بشود؛ و هم نکات آموختنی را، از طریق نشان دادن اینگونه فیلم ها به آنان بیاموزند!

ولی درون شکنجه گاه های دژخیمان اسلامی، هیچیک از این امکانات و خدمات انسانی و ضروری وجود ندارند؛ اما تا بخواهید، بی احترامی، پرخاشگری، توهین، جبر و زورمداری، خوار نمودن آدمها، دزدی، فروش مواد مخدر توسط خود زندانبانان، و انواع شکنجه های مختلف وجود دارند؛ که موجبات رنج و عذاب بیشتر برای زندانیان، به ویژه زندانیان سیاسی را فراهم می آورند و چندین برابر نیز می کنند!

یک زندانی سیاسی درون محبس های بدون هرگونه امکانات آموزشی و بهداشتی و …. در حکومت آخوندهای اهریمن، نه فقط دچار مشکلات روحی فراوانی می گردد؛ بلکه جسم او نیز به دلایل گوناگون آسیب های بسیاری می بیند. از افسردگی های روحی و عدم تعادل روانی گذشته، بسیاری از زندانیان سیاسی در ایران، دچار بیماری های قلبی، پوستی و دستگاه گوارش و سوء هاضمه و …. نیز هستند. اگر امکانات بهداری های زندان های کشور در حدی باشد؛ که بتوان برای بهبود یافتن ایشان کاری کرد؛ باز جای شکرگزاری دارد. اما با این بهداری هائی که نه پزشکان حاذقی دارند؛ و نه داروهای کافی و مناسب، زندانی یا باید درد های فراوانی را متحمل بشود؛ و یا در نهایت تنهائی و درماندگی بمیرد!

یکی از بدترین زندان های درون کشورمان، زندان رجائی شهر(گوهردشت کرج) است. اخیرا در این ستمکده بدون هرگونه استاندارد های رسمی آخوندها، که حضورشان جهت تأمین محیط سالم زیستن آدم ها الزامی می باشند؛ تعداد زیادی از زندانی های بند 12 زندان رجائی شهر(گوهر دشت)، به علت نصب دستگاه های موج شکن ” سرطان زا ” دچار سردرد، حالت تهوع، سرگیجه، لمس شدن اندام های بدن شان، بی حالی و برخی دیگر از اینگونه مشکلات جسمی گشته اند. تعداد زیادی از این زندانیان بیمار، به طور جداگانه به بهداری این مرکز مراجعه کرد ه اند. اما به سبب عدم حضور پزشک مجرب، و دیگر امکانات لازم، نه تنها هیچ نتیجه ای جهت بازیافتن بهبودی شان به دست نیاورده اند؛ بلکه مورد بی تفاوتی های تحقیر آمیز مسؤلان زندان نیز قرار قرار گرفته اند!

مسؤلان زندان برای رفع و صلب مسؤلیت از خودشان، می گویند که نصب دستگاه های موج شکن، توسط مأموران امنیتی و اطلاعاتی کلید خورده است. خود ما هم به این مسأله اعتراض داریم؛ زیرا سلامتی ما هم در خطر است؛ اما کاری از دست مان بر نمی آید!

آیا در این شرایط بسیار نامساعد، باید این زندانیان بی دفاع را بیش از این تنها گذاشت؟ یا آنکه باید برای ایشان کاری کرد؟ متأسفانه آنهائی که باید در این رابطه کاری بکنند؛ یا با سهل انگاری به این مورد کوچکترین توجهی ندارند؛ و یا اصولا نمی دانند که چه باید بکنند؟ این افراد، خانواده های زندانیان، فعالان سازمان های حقوق بشری، فعالان مؤسسات حمایت از زندانیان سیاسی، و دیگر مراکزی هستند؛ که در باره کمک کردن به زندانیان در ایران( مخصوصا سیاسی ها)، تا کنون فقط شعار داده اند؛ و هنوز هیچ کار مثبتی را در این رابطه به انجام نرسانده اند!

با آنکه شورختانه سازمان ملل متحد هم، در معنا جای ملل را با دول عوض نموده، و به آنچه که اصلا هیچ توجهی ندارد، همانا ملل دنیا هستند. ولی به هر حال وظیفه این مؤسسات اجتماعی، که مرکز اصلی شان هم در همین سازمان ملل متحد(دول) قرار دارد؛ موظف هستند که به اتفاق خانواده های این اسیران بی پناه در بند 12 زندان رجائی شهر، با تهیه نمودن گزارش مبسوطی در باره این موضوع، مراتب را به سازمان مورد نظر اطلاع بدهند. گیریم که از سوی دبیرکل و اعضای این سازمان، هیچ واکنشی نسبت به شکنجه های سپید و ساکت، اما بسیار خطرناک و سرطان زا در شکنجه گاه مخوف رجائی شهر از خودشان ابراز نکنند. اما آیا با سکوت کردن ما، و رها نمودن این بندگان خدا به دست جلادان رژیم جانیان، به امان خدا رها نمودن ایشان توسط افراد نامبرده شده، که با فعال حقوق بشر نامیده شدن ایشان بسیار منافات دارد؛ اهداف این سازمان ها را به نتیجه ای که نزد مردم گیتی ترسیم می کنند خواهند رساند؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیماجرای فساد فیفا ادامه دارد؛ کار بلاتر به اف بی آی کشید
مقاله بعدیمتن و تصاویر سخنرانی احمدی نژاد به مناسبت نیمه شعبان در همدان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.