چرا مردم ایران استراتژی ترامپ در مورد سرنگونی رژیم ملاها را نمی پسندند؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
235

با این که بزرگ ترین آرزوی همه ایرانیان میهن پرست، ساقط شدن هر چه زودتر جمهوری ننگین آخوندی در کشورشان است. اما بدون تردید، روشی را که پرزیدنت ترامپ در نظر دارد را نمی پسندند؛ و آرمان شان، سقوط ناگهانی هرچه سریع تر رژیم ملاهای حاکم در ایران، و نابود شدن کلیت نظام بدنام جمهوری پلید اسلامی است!

با خبرهائی که می شنویم؛ و با مشاهداتی که از سفرهای چپ و راست مقامات مهم تعدادی از کشورهای صاحب نام به ایران و ممالک دیگر داریم. به نظر می رسد که پرزیدنت ترامپ می خواهد؛ آخوندهای اشغالگر حاکم بر ایران را، به طریقه و سبک خوراک « قورباغه آب پز » که در برخی از کشورهای شرق و جنوب شرقی قاره آسیا مرسوم است به هلاکت برساند!

هواداران و دوستداران این خوراک مشمئز کننده(دست کم نزد بیشتر ما ایرانی ها، و به ویژه از نظرگاه بسیاری از مسلمان های دنیا) ، قورباغه زنده را در ظرفی که محتوی آب سرد است میگذارند؛ سپس حرارت شعله ی اجاق زیر ظرف مورد نظر را، بر روی حداقل تنظیم می کنند. تا که قورباغه بیچاره، آرام آرام گرم شود؛ و به تدریج با بالا رفتن درجه حرارت آب داغ گردد. در انتها نیز از شدت گرمای آب در حال جوشش، بمیرد؛ و برای خوردن متقاضیان خود آماده شود!

با توجه به این روش است؛ که رئیس جمهوری آمریکا فشارهای مستولی بر حکومت اسلامی در ایران را، با کم ترین آنها آغاز نموده، و در صدد آن است که به مرور، شعله های مربوطه را افزایش بدهد. تا که با اضافه شدن درجه حرارت درون دیگ حاکمیت جنایتکار جمهوری پلید آخوندی را وابدارد؛ که به تدریج یکی یکی شان بعد از همدیگر، جام شوکران نابودی رژیم اشغالگرشان را سر بکشند؛ و همه گیتی را، از شر وجود منفور خویش برهانند!

شاید آقای ترامپ نمی داند؛ که درجه تنفر مردم ایران از این حکومت اهریمنی، دیگر کم ترین حد و مرزی ندارد. و طاقت و تاب و توان شان در مورد حضور این افراد منفور و جنایت پیشه به صفر رسیده است؟!
اما هموطنان نجیب و میهن پرست مان، مخصوصا درونمرزی های ستمدیده و جان به لب رسیده، به درستی می دانند؛ که با چه افراد بری از خصوصیات انسانی سر و کار دارند؛ همین ها نیز ضروری می دانند؛ که سریع تر از آنچه که به ذهن پرزیدنت ترامپ و تیم او برسد؛ ستون های کم دوام و پوشالی کاخ ستمگری سردمداران مفلوک جمهوری واپسگرای آخوندی را، با دست های توانا و پر کفایت خویش بلرزانند. تا که کاخ امپراطوری مخوف این شیاطین بیدادگر را، چنان فرو بپاشند؛ که سرنگونی شان حتمی و تردید ناپذیر باشد!

از آغاز سفر رئیس جمهور و بانوی اول ایالات متحده به کشور ژاپن، جمله ای را که وی در نشست مشترک با نخست وزیر ژاپن آقای « شینزو آبه » بیان نمود. در تمامی بخش های خبری بیشتر رسانه های دیداری و شنیداری به نظر و گوش جهانیان رساندند: « آمریکا در پی تغییر رژیم در ایران نیست؛ و این کشور حتی می تواند؛ با همین حکومت فعلی نیز به کشوری بزرگ تبدیل شود.» وی در بخش دیگری از سخنان خود به این نکته اشاره کرده است؛ که او حتی می تواند دولت کنونی رژیم را تقویت کند!

بعضی از تحلیلگران می گویند؛ که این سخنان ترامپ فقط جنبه بازارگرمی دارد؛ و می خواهد سران رژیم آخوندی در ایران را تشویق کند. ایشان همچنین معتقدند؛ و بعید می دانند که ترامپ این سخنان را صادقانه بیان کرده باشد!

آنچه که مسلم است. آقای ترامپ چه این سخنان را صادقانه گفته باشد و چه نه؟ مردم ایران از این بیانات سخیف و آخوند خوشحال کن رئیس جمهور ینگ دنیا خشنود که نیستند بماند؛ بلکه از آن عصبانی و ناراضی هم می باشند. برای آگاهان به مسائل سیاسی هم مسجل است؛ که این بیانات ترامپ در کشور ژاپن، فقط جنبه سیاسی دارد؛ و با دیدگاه تجاری و اقتصادی هم مطرح گشته است. زیرا از موقعی که ناو جنگی عظیم و هواپیما بر « آبراهام لینکلن » ، در خلیج همیشه پارس لنگر انداخته است. فقط عربستان سعودی به تنهائی از آمریکا، به مبلغ هفتصد میلیارد دلار سلاح های مختلف جنگی خریده است. چه بسا سایر همسایگان ایران نیز، به خصوص بعضی از شیخ نشینان منطقه خاورمیانه، از جمله امارات متحده عربی، بحرین و قطر و …. هم، به همین مبلغ یا بیشتر، از ایالات متحده تسلیحات جنگی خریداری کرده باشند!

البته داد و ستد آنان به ویژه در موقعیت کنونی، تا حدود زیادی منطقی به نظر می رسد. ولی آنچه که کاملا عاری از منطق و بری از انسانیت است. ایجاد دلهره در میان مردم بی پناه ایران است؛ که طی چهار دهه اخیر، و به خاطر سیاست های پولساز و انحصار طلبانه دولت های مختلف آمریکا، از آن موقع تا کنون، در بدترین شرایط ممکن زندگی می کنند؛ و هم اکنون بعد از اینهمه سال، که با سختی های فراوان رو به رو بوده اند. در این برهه ی تاریخی، حتی ملزومات کنونی زندگانی خود و خانواده شان را هم، نمی توانند به راحتی تامین و مهیا نمایند!

بدیهی است که غیر از درصد اندکی از ایرانیان طرفدار رژیم ننگین اسلامی، بقیه مردم شریف کشورمان، از به وجود آمدن چنین شرایطی در مملکت خودشان، بسیار اندوهگین و ناراضی باشند. اما جهت نشان دادن این معنا به دیگران، می بایست که فقط به بیان کردن نارضایتی های خودشان نسبت به آخوندهای حاکم در کشورشان قناعت نکنند. بلکه با زیرپا گذاشتن بیم و هراس خود از دشمن داخلی خود، و طرد نمودن خصلت منفی بی تفاوتی از وجود خودشان، با ارائه انرژی های مثبت به همدیگر، یکباره و به طور همگانی به پا خیزند. تا با اتکاء کامل به توانمندی های خویش، و به وجود آوردن اعتماد به نفس کارساز در موجودیت میهن پرست شان، نه فقط به ترامپ و امثال وی، بلکه به سایر حکومت های موجود در دنیای کنونی هم نشان بدهند؛ که جز خودشان به هیچ کس دیگری با هر پست و مقامی که داشته باشد. اطمینان و اعتماد ندارند. زیرا که بدون تردید: « کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من » !

محترم مومنی

مقاله قبلیپل کهکشانی شناسایی شد
مقاله بعدی… و اینک منجی آخرزمان؛ زبانی که از تیغ تیز برنده تر است، بقلم دکتر کاوه احمدی علی آبادی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.