عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
طرح مسأله: طی این چند دهه بارها این طرح مسأله در قالب پرسش مطرح شده است که چرا ایران توسعه را پیش از کره جنوبی آغاز کرد، اما هنوز یک کشور “عقب مانده” و جهان سومی است، اما کره جنوبی تقریباً بیش از دو دهه است که به کشوری مترقی و توسعه یافته بدل شده است؟
پاسخ هایی از این قبیل: برخی در گذشته شیوه تولید آسیایی را عامل استبداد و استبداد را عامل عقب ماندگی شمردند. پس از ارزیابی های نقادانه که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت، به اِشکالات متعدد این ارتباط بین تولید شیوه آسیایی که پیش از فئودالیزم مستقر بوده پی بردند (که نگارنده نیز در یکی از کتبش به تفصیل بدان پرداخته و جای باز کردن بیشتر در اینجا ندارد؛ چون ممکن است برای خوانندگان دشواریاب نشان دهد)؛ چنان که سالهاست از مرحله شیوه تولید آسیایی گذشته ایم، اما همچنان دولت های دموکرات را هنوز در ایران تجربه نکرده ایم.
اخیراً برخی نوابغ منورالفکر، کشف فوق العاده جدیدی کردند که نفت عامل استبداد و حتی عقب افتادگی ماست!؟ و اگر نفت نداشتیم الان مثل اروپا بودیم!! بریتانیا و نروژ هم چون اول دمکرات شدند بعد نفت کشف کردند، عقب مانده نگشتند (تو گویی به جای متغیرهای اجتماعی و فرهنگی با تعدادی ویروس بیماری واگیر در عرصه پزشکی مواجه ایم، که اگر کسی زودتر دمکرات شده دیگر ویروس نفت نمی تواند آن را آلوده استبداد کند!). مضحک بودن این ادعا روشن تر از شیوه تولید آسیایی بود و نمونه آن کشورهای متعددی در جهان هست که نفت ندارند و عقب مانده تر از ایران و سایر کشورهای عربی اند. بارزترین شان کشور افغانستان است که فاقد نفت و گاز است، و هنوز تریاک جایگزینی برای فقر و تهیدستی است و چرخه مواد مخدر-سلاح-تروریست آن را رها نمی کند (اتفاقاً ایران نیز جزو هلال سگانه تریاک بود و نفت و درآمدهای آن موجب شد که دولت هایش بتوانند با اتکای به نفت، از سود کثیف حاصل از آن درگذرند و کشتزارهای عظیم تریاک را خشک و برای همیشه نابود کنند. بماند که به یمن نعمات انقلاب اسلامی، حاکمیت –ونه دولت- ولایی با فتوایی من درآوردی ترانزیت مواد مخدر از کشورهای دیگر به ایران و از آنجا به اروپا را برای آلوده ساختن جوانان غربی حلال اعلام کرد تا برادران قاچاقچی بتوانند کار دلالی برای سرویس زیتون را فراهم سازند؛ قولی که پیش از رسیدن به قدرت به آنان داده بودند؛ البته شعار مرگ بر اسرائیل سر جایش باشد تا حواس ها را پرت کند) و عزیزان افغانستانی که به ایران پناه آورده اند، به عینه برای ما مشخص است که چون همت و پشتکاری بیش از ما دارند، توسط سرکارگران استخدام شده و ترجیح داده می شوند، جدای از این که به سبب مشکلات قانونی پول کمتری می گیرند. نه افغانستان به سبب عدم برخورداری از نفت، کره جنوبی شد و نه هیچ کشور عقب مانده دیگری به صرف عدم برخورداری از ثروت نفت، توسعه یافته می شود. بماند هر نعمتی را اگر طریقه درست استفاده از آن را ندانید، می توانید تهدید و سپس به نقمت بدل شود. کافی است گنجی را وسط چند جاهل رها کنید تا آنان هر یک برای بدست آوردن تمامش، چنان به جان هم بیافتد که منجر به قتل یکدیگر یا قطع عضو یا خسران های دیگرشان شود. پیداست که مشکل از گنج نیست، بلکه مشکل در درون و میان افرادی است که از ظرفیت آن برخوردارند که هر معجزه ای را به فاجعه ای برای خود و دیگران بدل کنند.
پس پاسخ طرح اصلی و آغازین مسأله چیست؟
پاسخ اینجاست، آن هم خفته در دو اپیزود:
اپیزود اول: در آخرین دیدار فوتبال رسمی بین تیم ملی ایران و تیم ملی کره جنوبی بود (حضور ذهن ندارم که آیا قبلاً هم آن را در یکی دیگر از مقالاتم مطرح کردم یا نه) و طبق معمول مسائل حاشیه تیم ملی ایران از موضوعات اصلی پیشی گرفت و کُری خوانی های مسئولان و اطرافیان و مطبوعات بر علیه تیم ملی کره جنوبی آغاز شد، در میان این سیل هجمه، مربی وقت تیم ملی کره جنوبی تنها به یکی از جوسازی ها بر علیه تیمش پاسخ نه چندان تندی داد، به سرعت فدراسیون فوتبال کره جنوبی از مربی تیم ملی اش خواست تا رسماً از مردم و مربیان و مسئولان تیم ملی فوتبال ایران عذرخواهی کند. او نیز بی درنگ و صریح (نه دو پهلو و گنگ که نشان از عدم پشیمانیش باشد) چنین کرد.
اپیزود دوم: مسابقه فوتبال در جوّ میزبانی غیرپهلوانی ایران در ورزشگاه آزادی برگزار شد. باز طبق روال، بازی و میدان اکثر اوقات در اختیار تیم ملی کره جنوبی بود، اما تیم ایران روی یک ضد حمله به گلی دست یافت که تا پایان بازی، همان نتیجه حفظ شد و بازی با پیروزی تیم میزبان به پایان رسید.
تماشاچیان آزادی اصطلاحاً ورزشگاه را روی سرشان گذاشتند، هر چه در دست داشتند و با خود آورده، پاره کردند و در زمین ریختند و حتی چند صندلی ورزشگاه آزادی را شکستند و به هر طرف پرتاب کردند، نه به نشانه عصبانیت که به نشانه شادی.
گروه بسیار کوچکی از طرفداران تیم ملی کره جنوبی که ساکن ایران بودند و برای تماشای بازی تیم فوتبال کشورشان با کشوری دوست به ورزشگاه آمده بودند و در گوشه ای از آن، هر از گاهی تشویقی به تیم شان می کردند، اما ورزشگاه را ترک نکردند. آنان ایستادند تا تماشاگران ایرانی ورزشگاه را کامل ترک کنند. سپس بی توجه به نتیجه بازی و این که اصلاً آن ورزشگاه کشورشان نبود، ورزشگاه تیم “برنده و کری خوان” را با دستانشان یک به یک و به طور کامل تمیز کردند، سپس ورزشگاه آزادی را ترک کردند.
این است دلیل پیشرفت کره جنوبی و جهان سوم ماندن و حتی عقبگرد در کشور ایران در این چند دهه انقلاب، که کاملاً و دقیقاً فرهنگی است. با چنان فرهنگی است که “توسعه مشارکتی” اتفاق می افتد و با چنین فرهنگ تأسف انگیزی عقب ماندگی بر جای می ماند و اندک توسعه اقتصادی دولتی آن هم البته به کمک نفت صورت می بندد و بس؛ و مردم و کشور همچنان جهان سومی باقی می مانند و مسئولیت اشتباهات و کجروی هایش را نمی پذیرند و به گردن این و آن و بیکانگان می اندازند.