دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
تنش های اخیر پیرامون صحرای غربی و مهم تر از همه، گزینش مردم آن برای آینده شان مستلزم ملاحظاتی است که اگر بهترین گزینه بدست نیامد، لااقل منجر به مشکلات جدید و حتی فاجعه ای برای مردم نشود.
قطعاً برگزاری همه پرسی تنها راه حل مردمی و حقوقی و مورد قبول سازمان ملل برای صحرای غربی است. با این همه، برای هر گزینشی پیرامون آن توسط مردم و سیاستمداران باید افق پیش روی شان را بدرستی ببینند تا دچار مشکلی جدید نشوند. چون سال هاست که در پی امواج برحق آزادی خواهی و استقلال کشورها به خصوص در قرن بیستم، کشورهایی جدید تشکیل شده و به رسمیت شناخته شدند، اما عدم برخی ملاحظات پیرامون نحوه شکل گیری آن کشورها نه تنها منجر به بهبود وضعیت مردم نشد، بلکه مصایبی بدنبال داشت و گاه حتی منجر به پشیمانی و فجایعی شد. “با یک بازبینی از گذشته” می توان دریافت که، دو ملاحظه مهم در این بستن مرزهای یک کشور و تشکیل یک کشور جدید در موفقیت یا عدم موفقیت آن نقش داشتند.
اولی تقسیم کشورها بدون ملاحظات اقوام و اقلیت هایی که در یک منطقه با هم زندگی می کردند یا تنش و درگیری هایی با هم داشتند. نادیده گرفتن برخی از اقوام و اقلیت ها بارزترین شان کردها، یهودیان (ملت یهود و نه دین یهود)، فلسطینیان، بلوچ ها، پشتون ها و طوارق هستند. ملت کرد بین چهار و پنج کشور منطقه تقسیم شدند و خطرناک تر این که در جایی مثل ترکیه که سابقه هولوکاست برخی از اقوام (ارمنی ها) در آن دیده می شود و متأسفانه سابقه تنش ها و درگیری های اقوام کرد و ترک بسیار دیده می شود، آنان را در یک کشور تعریف کردند. نتیجه آن را به شکل فاجعه ای به تمام عیار -نه تنها برای کشور ترکیه که سایر کشورهای منطقه امروزه می توانیم ببینیم. ملت یهود ابتدا توسط اعراب به رسمیت شناخته نشد و پس از شکست اعراب طی جنگ های متعدد از اسرائیل، “این اسرائیل بود” که ملت فلسطین را به رسمیت نشناخت که تبعات این مشکل را نزدیک به یک قرن در خاورمیانه می توان یافت. مورد دیگر تقسیمات کشوری سودان بود که بدون توجه به عدم همخوانی مردمی که در جنوب سودان زندگی می کنند با بقیه مردم سودان در یک کشور تعریف شدند. قتل عام و نسل کشی نتیجه آن بود و تجزیه سودان “مناسب ترین راه حل” برای برون رفت از تداوم آن.
ملاحظه دوم، توانایی سرزمینی است که به عنوان یک کشور مستقل تعریف و بسته می شود، در اداره خودش و تأمین یک زندگی حداقل عادی (اگر نگوییم مرفه) برای مردمش. امروزه مشخصاً کشورهایی که در ته جدول فقر و فلاکت قرار دارند و دچار مهاجرت های فوج فوج به دیگر نقاط جهان شده و کسانی نیز از آنان که مانده اند، عمدتاً برای گذران زندگی به کارهای قاچاق روی آورده و بعضاً به مزدوری برای کارهای تروریستی کشیده شده اند، از این جمله اند. کشورهایی که تقریباً “تماماً” در صحرای بزرگ آفریقا واقع شده اند، (مثل چاد، نیجر و…) و افغانستان -که فاقد هر نوع منابع طبیعی و محصول برای فروش و صدورند- در این زمره اند. البته کشورهایی واقع در بخش شمالی صحرای بزرگ آفریقا به سبب هم برخورداری از منابع نفت و گاز فراوان و همین طور مجاورت دریای مدیترانه از آن خطر جسته اند، ولی کشورهایی که در میانه صحرای بزرگ قرار دارند، در این منجلاب دست و پا می زنند و با امواج گسترده درحقیقت فرار مردم شان به کشورهای دیگر و تأمین زندگی آنان که باقی مانده اند، از طریق کارهای قاچاق انسان و همین طور مزدوری برای تروریست ها دسته و پنجه نرم می کنند. شایر اگر برخی از این عدم ملاحظات را به حساب کم کاری های گذشتگان بدانیم، برخی نیز به خاطر تمایلات اقوام و ملت ها برای بسته شدن در یک سرزمین بوده و بعضی نیز همچون بسیاری از گزینش ها، افق شان از آن زمان معین نبود، ولی اینک با درک آن تجارب می توانیم از تکرارشان جلوگیری کنیم.
صحرای غربی در این زمره از کشورهاست که اگر به ملاحظات فوق توجه نشود، هر گزینشی چه بسا منجر به مشکل از نوعی دیگر شود. منطقه ای که جبهه پولیساریو درصدد تشکیل کشوری مستقل در آن است، فاقد هر نوع منابع طبیعی و موقعیتی است که بتواند مستقل شود و همزمان مردم اش از فقر و فلاکت رنج نبرند. در حالی که به عنوان منطقه ای خودمختار در قالب سرزمین کشوری مثل مراکش، سطح زندگی و برخورداری مناسب تری -برای حال و آینده مردم و نسل های آینده شان- قابل پیش بینی است. مردم طوارق نیز که عمدتاً در قالب قبایلی در صحرا پراکنده اند، در صورت تشکیل کشوری مستقل از فاجعه ای مشابه رنج خواهند برد. این در مورد کردها و به خصوص کردهای عراق و سوریه که از سرزمین های برخوردار از مواهب طبیعی و ذخایر نفت و گاز بهره می برند، صدق نمی کند. افغانستان نیز بدون توجه به ملاحظات فوق تشکیل شده است. خطرناک تر این که تریاک محصول مناسب آن خطه است و آن راهی برای فرار از فقر و فلاکت شده و همزمان به تأمین مالی تروریسم نیز بسیار کمک کرده است و ابزاری شده برای شیطنت های برخی از همسایگان جاه طلب شان. از این سبب تشکیل کشوری مستقل برای بلوچ ها و پشتون ها نه فقط مشکلات شان را حل نمی کند، که افزون تر می سازد. واقعیت این است که درخصوص اقوامی که سرزمین شان از مواهب مکفی برای گذران زندگی برخوردار نیست، بهتر است تا “در کنار سایر اقوام” در قالب یک ملت در یک کشور تعریف شوند، بدون اینکه یکی نادیده گرفته شده یا حضور و وجودش کمرنگ شود (که متاسفانه این مورد در جهان سوم به کرات و به وفور دیده می شود).
علاوه بر این، جبهه پولیساریو باید پیرامون هر نوع یاری جستن از کشورهایی که به استقلال شان کمک می کنند بسیار هوشیار باشد. کشور و ملتی در خاورمیانه نیست که از رژیم ایران کمک گرفته باشد، به جنگ داخلی کشیده نشده، به ویرانه تبدیل نشده و مردم اش قتل عام نشده باشند؛ سوریه، یمن، عراق و لبنان (لبنان در گذشته) به وضوح از این جمله اند. اشتباه نکنید، راه حل ها و حتی شیطنت های آنان در ابتدا برای تان توانایی های جدید و موفقیت های تازه ای به بار می آورند، اما چیزی نخواهد گذشت که آن به طعمه و سپس دامی برای نه فقط ملت تان، بلکه جبهه پولیساریو بدل خواهد (منحنی تابع تغییرات آن به شدت سینوسی است). بلایی که بر سر حوثی های یمن و شیعیان بحرین و عراق آمد. مثلی است معروف: دشمن دانا بلندت می کند، بر زمین ات می زند نادان دوست.
با این همه، تمام آنچه گفته شد “تنها دوراندیشی برای ملت ها و کشورهاست” و تصمیم گیرنده نهایی تنها ملت ها هستند و چه راهی بهتر از “همه پرسی” و چه بهتر که هر انتخابی در همه پرسی با دوراندیشی و آگاهی افزون تری صورت گیرد.