پول های مردم ایران در کجا و چگونه ضایع می شوند؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
482

تمامی کشورهای جهان، به نسبت بزرگی و قدمت و موقعیت جغرافیائی خودشان، دارای امکانات محدود یا وسیعی از منابع طبیعی خود می باشند. در میان این ممالک دنیا، سرزمین باستانی و بی بدیل ما، یکی از ثروتمندترین مناطق این گیتی پهناور است. و به همین خاطر نیز می باشد، که از گذشته های دور تا کنون، همواره مورد دست درازی های سایر کشورهای جهان قرار گرفته است !

بعضی از این متجاوزان از میان قدرت های به اصطلاح بزرگ جهان بوده و می باشند. اما برخی دیگر از این تجاوز پیشه گان، که با سلاح « ریب و ریا » بر ما و میهن عزیزمان استیلا یافته اند. با آنکه فقط « زاد بوم » خود و پدران شان ایران بوده و هست؛ اما دارای اصل و نسب کامل ایرانی نیستند. ولی متاسفانه، این دسته از دشمنان ما، که جبر زمانه آنان را بر ما مسلط نموده است. قرن ها می گذرد، که از زمره دشمنان داخلی ما می باشند. ولی وقاحت و ناسازگاری شان با ما و کهندیارمان، از صدها دشمن خارجی سخیف تر و ددمنشانه تر است!

آری بیشتر آنها در داخل مملکت خودمان به دنیا آمده و در آن رشد نموده و به سر می برند. اما اصالتا بیگانگانی می باشند؛ که اجداد بیابانگرد ایشان، از عرب های وحشی چهارده قرن پیش در ممالک اسلامی نزدیک به ایران بوده اند. که پس از حمله های وحشیانه مسلمان های صدر اسلام به ایران، و تسلط ششصد ساله آنان در دوران خلفای « بنی عباس » بر کهندیار ایرانزمین موجب گردید؛ که این بیگانگان متجاوز هم در جرگه ایرانیان قلمداد بشوند؛ و خودشان را ایرانی های اصیل هم تصور نمایند!

همگی ما به خصوص سالمندان ایرانی، تا حدود زیادی به ماهیت ایشان واقفیم و می دانیم؛ که آنها از بازماندگان همان تجاوز پیشه گان چهارده قرن پیش می باشند؛ که کمترین مسؤلیتی در باره حفظ نمودن موقعیت بارز این سرزمین و ملت میهن پرست آن ندارند. لازم به توضیح است که حمله اعراب صدر اسلام به ایران، توسط دومین خلیفه اسلامی « عمر بن خطاب » انجام شده بود. ولی در طول زمان، مسلمان های پیرو مذهب شیعه نیز به ایران رفت و آمد می نمودند؛ و در جریان مماشاتی که با ما و میهن مان داشتند؛ با زنان ایرانی ازدواج می کردند؛ که متاسفانه ثمره ننگین آن نیز، همین آخوندهای عمامه سیاه و عمامه سپید هستند!

آنهائی که مثل دو رهبر حکومت ملاها عمامه سیاه بر سر می گذارند. خودشان را از نوادگان علی خلیفه چهارم مسلمین می دانند؛ اما عمامه سپیدها فقط پیروان این مذهب می باشند. و با سوء استفاده از جریان رخداد فاجعه کربلا، با پوشش جامه آخوندی، به روضه خوانی در مصیبت شهیدان کربلا برای شیعیان می پردازند و آنها « سر کیسه » نموده و می چاپند !

اکنون بازماندگان همان متجاوزان ۱۴۰۰ سال پیش( آخوندها و شیخک ها و مداحان ) ، قبل از هر مورد دیگری، در فکر استیلای مادام العمر سفیهانه و پلید خویش در ایران هستند. تا به این وسیله، آنچه که متعلق به مردم سرزمین ما و ملت این کشور بی نظیر و باستانی می باشد. را بدزدند و به تاراج ببرند. تا اینگونه بر سرمایه های باد آورده خودشان بیفزایند !

بدیهی است که کارگزاران خودکامه حاکمیت اشغالگر اسلامی در ایران کنونی، در رابطه با مصلحت اندیشی جهت بهبود بخشیدن به نحوه زندگانی مردم زیر سلطه خویش، نسبت به آن دیار و شهروندانش بری از هرگونه احساس مسؤلیتی باشند؛ و در ارتباط با موقعیت نا مطلوب مکانی که متعلق به آنها نیست؛ در نخستین اندیشه های قدرت پرستانه خودشان، جهت حفظ نمودن شرایط کنونی خویش، فقط به دنبال این موضوع باشند؛ که برای حفظ نمودن چنین وضعیت قدرت مدارانه ای برای خود و حاکمیت ننگین شان، در پی میسر ساختن امکاناتی باشند؛ که در سایه آن بتوانند، ابزار لازم و کافی برای تثبیت نمودن آنچه که فریبکارانه تسخیر کرده اند به دست بیاورند. و جهت تنها و بدون پشتیبان نبودن در این مسیر مزورانه، بخشی از دارائی مردم ایران را، به نوکران خود مانند فلسطین و لبنان و یمن و سوریه و ….. بدهند؛ تا آنها چاپلوسانه، صرفا برای دستیابی هرچه بیشتر به دارائی های نقدی مردم ایران، به تمجید از این انیرانی ها بپردازند!

از اینرو بدیهی است که سران فاسد رژیم ملاها در ایران، با بخشیدن قسمت زیادی از دارائی های دزدیده شده مردم ایران به نایبان خودشان درون منطقه، به طور مستمر به دولتمردان سرزمین های زیر قیمومیت خود باج های کلان بپردازند. تا به این وسیله حاکمان سودجوی آن ممالک نسبتا فقیر و اسلام پناه را، همواره زیر چتر حمایت های مالی و سیاسی خود نگه بدارند؛ و البته از آنان، همچون نوکران گوش به فرمان خویش استفاده های سیاسی هم بکنند. تا هرگاه در شرایط سیاسی خاصی قرار می گیرند؛ از جمله در مواقعی که به تروریست احتیاج دارند. آنها را برای به ثمر رساندن اهداف تروریستی خودشان، به ماموریت های جنائی اعزام نمایند !

در طول همه این چهل و سه سال آنها می کوشند و در نظر دارند؛ تا با وادار کردن مزدوران تروریست خود به چنین اموری، و با سوء استفاده از شرایط این سفیهان، از آنان جهت تحقق بخشیدن به آرمان های ضد بشری خود، در همه جا به ویژه درون منطقه خاور میانه به قدرت نمائی بپردازند !

این تبهکاران پست و فرومایه، با آنکه آشکارا شاهد ناتوانی های اقتصادی ملت ایران هستند؛ و مشاهده می کنند که مردم در گذران سخت معیشتی زندگانی خود و خانواده شان، در چه موقعیت اسفناکی به سر می برند. به جای رسیدگی به این موارد، و کاستن رنج و الم از چهره زندگی این ملت در بند، سرمایه های کشور بسیار غنی و آکنده از نعمت های فراوان همین مردم ستمدیده را، برای تطمیع نمودن تروریست های خودشان در سراسر دنیا به آنان می پردازند. تا به مخالفان خویش، که قصد سرنگونی حاکمیت استبدادی آخوندی در میهن شان را دارند ؛ و تمامی کوشش خود را جهت ساقط نمودن این حکومت استبدادی از قدرت اهریمنی اش می نمایند نشان بدهند؛ که در صورت انجام دادن هر عمل دشمنانه ای نسبت به حکومت ملاها، هست و نیست مخالفان خود را به آتش می کشند و نابود می نمایند !

اما، آنها فقط به این روش اکتفا نمی کنند. درون خود ایران هم، برای محافظت کردن از شرایط خویش، و خاموش نگه داشتن منتقدان داخلی خود، و جلوگیری نمودن از اعنراضات حق طلبانه مردم ایران، بخشی از همین درماندگان را، با شیوه های گمراه کننده خود، از جمله باج دادن مخفیانه به آنان می فریبند. تا همیشه این افراد زبون و میهن فروش را، مانند ابزارهای کشنده « قتاله » در اختیار خود داشته باشند. تا هرگاه که بخواهند به سرکوب نمودن مردم ایران دست بزنند. جهت هرچه بیشتر سرکوب نمودن منتقدان خود، از زبونی عده ای از این فریبخوردگان ایرانی سوء استفاده ابزاری می نمایند؛ و جهت سرکوب کردن مردم ایران و خاموش نگه داشتن ایشان، به مزدوران خود دستور « آتش به اختیار » بودن را می دهند !

آن مزدوران فریبخورده یاغی نیز، از رساندن هر صدمه ای به هم میهنان ستمدیده شان کوتاهی نمی کنند. حتی برای خوش رقصی بهتر و بیشتر نزد اربابان جنایتکارشان، از رنجاندن هم میهنان بی پناه خود نیز هیچ ابائی ندارند !

« دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر *** کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست » !

مقاله قبلیبه آنها بفهمانید، که « حرام لقمه » خودشان هستند! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیاعمال فشارهای بیشتر آمریکا در صورت عدم قبول توافق هسته‌ای توسط خامنه ای
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.