پول هائی که عربستان و قطر به مجاهدین می دهند چگونه هزینه می شوند؟! محترم مومنی روحی

0
471

در میان تعدادی از گروه های سیاسی مخالف با حکومت پادشاهی پهلوی، که از چندین سال پیش از رخ دادن شورشی ننگین در ایران، که به انقلاب اسلامی شهرت یافت و به همین عنوان نیز نامیده شد. سازمان مجاهدین خلق هم بودند؛ که ابتدا در مسیر موازی با سایر گروهک های به اصطلاح برانداز حکومت پادشاهی پهلوی فعالیت می فراوانی می نمودند. هنگامی که کار بی خردانه و ضد ایرانی و دشمنانه خود را تمام کردند؛ و موجب روی کار آمدن فرقه مذهبی نادانی همچون جمهوری اشغالگر آخوندی در ایران گشتند. از سوی سران همین حاکمیت ضد بشری اسلامی، به ویژه از طرف رهبر سیاسی – مذهبی این حکومت خمینی دجال، که موزیسین های همین گروهک نابخرد مجاهدین، سرود مستهجن « خمینی ای امام » را برای ورود آن پیر خرفت و کودن ساخته بودند. و همین لقب نامناسب و بی مسمای « امام » را به وی داده بودند. مورد همه گونه تنفر و انزجار ملاها قرار گرفتند. تا جائی که به سبب رانده شدن از حکومت ملای نادان و عقب مانده، آخوند گجستک سید روح الله الموسوی الخمینی، و به خطر افتادن جان خودشان، بیش از پیش به حقارت خزیده و مخفی شدن شان در ایران، ناگزیر گشتند که به سوی سرزمین های دیگری بگریزند!

در موقعیتی که نه فقط خمینی، بلکه تعدادی دیگر از کارگزاران این رژیم اشغالگر نیز، از بدو روی کار آمدن شان، مجاهدها را از ایران بیرون می کردند؛ گروه مجاهدین ناگزیر گشتند؛ که به سوی کشور های دیگر از جمله عراق بروند؛ و در آنجا در مکانی که « پایگاه اشرف » نام داشت ساکن بشوند. از بابت این که رئیس جمهور عراق صدام حسین تکریتی، به آنان امکان زندگی کردن در کشورشان را داده بود. سران بدنام این گروهک بی مقدار، از جمله ریاست آن مسعود رجوی، از جهت آن که صدام نیز گروه وی را از کشور خویش بیرون نیندازد؛ با توجه به اختلافاتی که میان کارگزاران جمهوری اسلامی و حکومت عراق در جریان بود. اقدام به خوش خدمتی های زیادی برای حکومت و دولت عراق نمود!

در هنگامی که هنوز تنور انقلاب داغ بود و شور و هیجان انقلابی، برخی از مردم بی خرد ایرانزمین را به خودش مشغول نموده بود. آخوند خمینی ملای دیگری به نام « دعائی » را، به نمایندگی از طرف حکومت منفور خویش، به عنوان سفیر کبیر جمهوری بی خردان اسلامی در ایران به عراق اعزام نمود. با این ماموریت ویژه که دعائي اسبابی فراهم بیاورد؛ تا که اختلافات پیشین میان خمینی و صدام(در زمان حضور تبعیدی خمینی در عراق ) را تشدید نماید؛ و موجبات بروز یک جنگ هشت ساله میان دو کشور گردید بشود. از همان نخستین روزهای حملات نظامی از سوی عراق به طرف شهرهای مرزی ایران در جنوب و غرب کشورمان، شایعه ای نه چندان درست همه جا را درنوردید؛ و نام اشتباه و نادرستی را بر آن خونریزی های عمدی گذاشت. در میان مسؤلان حکومت اسلامی و مردم ایران، عبارت نامانوس « جنگ تحمیلی » ، به این معنا به کار برده می شد. که آن جنگ از سوی صدام حسین به ایران تحمیل گردیده است. در حالی که چنین نبود؛ و آن مصیبت بزرگ به امر خمینی و با عمل دعائی بر هر دو کشور ایران و عراق تحمیل گشته بود!

بروز آن جنگ هشت ساله در ایران، غیر از بی محلی های آخوند دعائی به عنوان سفیر رژیم ایران به رئیس جمهور عراق، علت مهم دیگری هم داشت. آخوندها از همان ابتدای روی کار آمدن شان می دانستند؛ که نباید به توافق همیشگی ملت ایران با خودشان امیدوار بمانند. این را هم درک می کردند؛ که آن گروه کوچکی که از نعمت ملت ایران نامیده شدن خویشتن را محروم ساخته اند؛ و با پذیرفتن خفتی همچون امت اسلامی گردیدن، در کنار ملاهای ناتوان خواهند ماند. فقط ساکنان آن کهندیار را تشکیل نمی دهند. بلکه اکثریت مردم ایران مخالفان حتمی این رژیم بی هویت و حکومت بی خردانه آنها هستند. و این مخالفت را به هر طریقی که بتوانند آشکار می کنند و به مرحله اجرا نیز می گذارند!

به همین خاطر آخوندهای حکومتی در اندیشه آن بودند؛ که موقعیتی بحرانی برای مملکت و ملت به وجود بیاورند. تا مردم را سرگرم آن کنند. با حیله ترتیب دادن جنگ میان ایران و عراق، توانستند هشت سال کامل بدون کم ترین دغدغه و با خیالی آرام، همچنان به اموال ملی مردم دست درازی نمایند و به چپاول دارائی های آنها بپردازند. مجاهدین خلقی هم آنقدر بی وطن و مجیز خوان صدام شده بودند؛ که تمام اسیران جنگی ایران که در اسارت حکومت عراق قرار می گرفتند. را شکنجه می نمودند و به قتل می رساندند!

از آن موقع تا کنون، آخوند و ملا در ایران، جز در این فکر نیستند؛ که به هر دلیلی در کشور بحران به وجود بیاورند. تا که بتوانند حاکمیت ننگین خود را در ایران طولانی تر کنند. حیله هائی که هم اکنون نیز در سر تهی از مغز خویش می پرورانند. تا با ایجاد بهانه ای دیگر در ارتباط با حمله نظامی یکی از قدرت های بزرگ دنیا به کشور، مردم را دچار عرق ملی نمایند؛ و آنها را در حالت منفعل بودن قرار بدهند. اما با همه اینها شاهد بودند؛ که مردمان دلاور ایرانزمین، مرد و زن و پیر و جوان، از آغاز دیماه سال پیش چه کرده اند؟ و از این پس چه خواهند نمود؟!

بلاهت پیشه تر از آخوندهای رژیم پلید اسلامی، گروه مجاهدین به اصطلاح خلقی هستند؛ که بیش از ملاهای نادان دچار دگماتیسم مذهبی می باشند. چرا که به خیال خام خود بر این پندار هستند؛ که در شرایط کنونی که میان حکومت آمریکا و حاکمیت ضد ایرانی اسلامی، کار به جاهای باریک کشیده شده، و امکان سرنگونی دست اندر کاران خبیث این جمهوری اهریمنی بیش از پیش گشته است. مجاهدین با هزینه کردن مبالغ هنگفتی از درآمدشان، که از سوی دولتمردان عربستان و قطر به آنها داده می شود. در حال اجرا کردن برنامه های گردهمآئی در برخی از ممالک گیتی مخصوصا در آمریکا می باشند. تا که بتوانند در این رهگذر، جریان حرکت رود زندگانی را، به سوی خودشان جاری سازند. تا در این شرایط اضطراری بتوانند. با پرداخت کردن رشوه های فراوان به سناتورهای آمریکائي، از کمک های مادی که توسط سعودی ها و حکومت قطر به آنان می شود. این سیاستمداران ینگه دنیا را وادار نمایند؛ که به گونه ای حمایت شان از مجاهدین خلق را آشکار سازند. تا که هم رژیم منحط اسلامی، و هم مخالفان میهن پرست این مزدوران دریابند؛ که حاکمیت کشور آمریکا در نظر دارد؛ بعد از براندازی جمهوری مفلوک آخوندی در ایران، این خیانتکاران تاریخی به مردم ایران و مملکت شان را، جایگزین حاکمیت ددمنش اسلامی نمایند!

برای مردم ایران که در طول سه ماه و اندی که از قیام اخیرشان می گذرد. جای هیچگونه تردیدی باقی نمانده و نیست. که حتی خانواده های این گروه نیز نباید در میهن ما ساکن باشند. چه رسد به آن که مریم خانم لچک به سر قجری، در میهن پر هیمنه و سرافراز و باستانی ایران، حکومت پلید و حقیر و نابخرد اسلامی دیگری را، در دیار همواره اهورائی و مردمان آریائی سرزمین باستانی ما راه اندازی نماید!

شاید که خود همگی شان، چه آخوندهای جنایت پیشه و چه مجاهدین دشمن خلق، به اندازه یک مولکول هم از هوش و خرد بهره مند نباشند. اما ملت شریف و میهن پرست ایران، در حد و اندازه ای از هوشیاری می باشند؛ که هرگز و هیچگاه، به خودشان اجازه ندهند؛ که …. : « از یک سوراخ دوبار گزیده بشوند. » ؛ چه رسد به چند بار؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیوزیر امور خارجۀ فرانسه: جمهوری اسلامی تامین کنندۀ سلاح برای حوثی‌های یمن است
مقاله بعدیمقاومت سه کشور اروپایی در برابر وضع تحریم‌های جدید علیه جمهوری اسلامی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.