در میان تعدادی از گروه های سیاسی مخالف با حکومت پادشاهی پهلوی، که از چندین سال پیش از رخ دادن شورشی ننگین در ایران، که به انقلاب اسلامی شهرت یافت و به همین عنوان نیز نامیده شد. سازمان مجاهدین خلق هم بودند؛ که ابتدا در مسیر موازی با سایر گروهک های به اصطلاح برانداز حکومت پادشاهی پهلوی فعالیت می فراوانی می نمودند. هنگامی که کار بی خردانه و ضد ایرانی و دشمنانه خود را تمام کردند؛ و موجب روی کار آمدن فرقه مذهبی نادانی همچون جمهوری اشغالگر آخوندی در ایران گشتند. از سوی سران همین حاکمیت ضد بشری اسلامی، به ویژه از طرف رهبر سیاسی – مذهبی این حکومت خمینی دجال، که موزیسین های همین گروهک نابخرد مجاهدین، سرود مستهجن « خمینی ای امام » را برای ورود آن پیر خرفت و کودن ساخته بودند. و همین لقب نامناسب و بی مسمای « امام » را به وی داده بودند. مورد همه گونه تنفر و انزجار ملاها قرار گرفتند. تا جائی که به سبب رانده شدن از حکومت ملای نادان و عقب مانده، آخوند گجستک سید روح الله الموسوی الخمینی، و به خطر افتادن جان خودشان، بیش از پیش به حقارت خزیده و مخفی شدن شان در ایران، ناگزیر گشتند که به سوی سرزمین های دیگری بگریزند!
در موقعیتی که نه فقط خمینی، بلکه تعدادی دیگر از کارگزاران این رژیم اشغالگر نیز، از بدو روی کار آمدن شان، مجاهدها را از ایران بیرون می کردند؛ گروه مجاهدین ناگزیر گشتند؛ که به سوی کشور های دیگر از جمله عراق بروند؛ و در آنجا در مکانی که « پایگاه اشرف » نام داشت ساکن بشوند. از بابت این که رئیس جمهور عراق صدام حسین تکریتی، به آنان امکان زندگی کردن در کشورشان را داده بود. سران بدنام این گروهک بی مقدار، از جمله ریاست آن مسعود رجوی، از جهت آن که صدام نیز گروه وی را از کشور خویش بیرون نیندازد؛ با توجه به اختلافاتی که میان کارگزاران جمهوری اسلامی و حکومت عراق در جریان بود. اقدام به خوش خدمتی های زیادی برای حکومت و دولت عراق نمود!
در هنگامی که هنوز تنور انقلاب داغ بود و شور و هیجان انقلابی، برخی از مردم بی خرد ایرانزمین را به خودش مشغول نموده بود. آخوند خمینی ملای دیگری به نام « دعائی » را، به نمایندگی از طرف حکومت منفور خویش، به عنوان سفیر کبیر جمهوری بی خردان اسلامی در ایران به عراق اعزام نمود. با این ماموریت ویژه که دعائي اسبابی فراهم بیاورد؛ تا که اختلافات پیشین میان خمینی و صدام(در زمان حضور تبعیدی خمینی در عراق ) را تشدید نماید؛ و موجبات بروز یک جنگ هشت ساله میان دو کشور گردید بشود. از همان نخستین روزهای حملات نظامی از سوی عراق به طرف شهرهای مرزی ایران در جنوب و غرب کشورمان، شایعه ای نه چندان درست همه جا را درنوردید؛ و نام اشتباه و نادرستی را بر آن خونریزی های عمدی گذاشت. در میان مسؤلان حکومت اسلامی و مردم ایران، عبارت نامانوس « جنگ تحمیلی » ، به این معنا به کار برده می شد. که آن جنگ از سوی صدام حسین به ایران تحمیل گردیده است. در حالی که چنین نبود؛ و آن مصیبت بزرگ به امر خمینی و با عمل دعائی بر هر دو کشور ایران و عراق تحمیل گشته بود!
بروز آن جنگ هشت ساله در ایران، غیر از بی محلی های آخوند دعائی به عنوان سفیر رژیم ایران به رئیس جمهور عراق، علت مهم دیگری هم داشت. آخوندها از همان ابتدای روی کار آمدن شان می دانستند؛ که نباید به توافق همیشگی ملت ایران با خودشان امیدوار بمانند. این را هم درک می کردند؛ که آن گروه کوچکی که از نعمت ملت ایران نامیده شدن خویشتن را محروم ساخته اند؛ و با پذیرفتن خفتی همچون امت اسلامی گردیدن، در کنار ملاهای ناتوان خواهند ماند. فقط ساکنان آن کهندیار را تشکیل نمی دهند. بلکه اکثریت مردم ایران مخالفان حتمی این رژیم بی هویت و حکومت بی خردانه آنها هستند. و این مخالفت را به هر طریقی که بتوانند آشکار می کنند و به مرحله اجرا نیز می گذارند!
به همین خاطر آخوندهای حکومتی در اندیشه آن بودند؛ که موقعیتی بحرانی برای مملکت و ملت به وجود بیاورند. تا مردم را سرگرم آن کنند. با حیله ترتیب دادن جنگ میان ایران و عراق، توانستند هشت سال کامل بدون کم ترین دغدغه و با خیالی آرام، همچنان به اموال ملی مردم دست درازی نمایند و به چپاول دارائی های آنها بپردازند. مجاهدین خلقی هم آنقدر بی وطن و مجیز خوان صدام شده بودند؛ که تمام اسیران جنگی ایران که در اسارت حکومت عراق قرار می گرفتند. را شکنجه می نمودند و به قتل می رساندند!
از آن موقع تا کنون، آخوند و ملا در ایران، جز در این فکر نیستند؛ که به هر دلیلی در کشور بحران به وجود بیاورند. تا که بتوانند حاکمیت ننگین خود را در ایران طولانی تر کنند. حیله هائی که هم اکنون نیز در سر تهی از مغز خویش می پرورانند. تا با ایجاد بهانه ای دیگر در ارتباط با حمله نظامی یکی از قدرت های بزرگ دنیا به کشور، مردم را دچار عرق ملی نمایند؛ و آنها را در حالت منفعل بودن قرار بدهند. اما با همه اینها شاهد بودند؛ که مردمان دلاور ایرانزمین، مرد و زن و پیر و جوان، از آغاز دیماه سال پیش چه کرده اند؟ و از این پس چه خواهند نمود؟!
بلاهت پیشه تر از آخوندهای رژیم پلید اسلامی، گروه مجاهدین به اصطلاح خلقی هستند؛ که بیش از ملاهای نادان دچار دگماتیسم مذهبی می باشند. چرا که به خیال خام خود بر این پندار هستند؛ که در شرایط کنونی که میان حکومت آمریکا و حاکمیت ضد ایرانی اسلامی، کار به جاهای باریک کشیده شده، و امکان سرنگونی دست اندر کاران خبیث این جمهوری اهریمنی بیش از پیش گشته است. مجاهدین با هزینه کردن مبالغ هنگفتی از درآمدشان، که از سوی دولتمردان عربستان و قطر به آنها داده می شود. در حال اجرا کردن برنامه های گردهمآئی در برخی از ممالک گیتی مخصوصا در آمریکا می باشند. تا که بتوانند در این رهگذر، جریان حرکت رود زندگانی را، به سوی خودشان جاری سازند. تا در این شرایط اضطراری بتوانند. با پرداخت کردن رشوه های فراوان به سناتورهای آمریکائي، از کمک های مادی که توسط سعودی ها و حکومت قطر به آنان می شود. این سیاستمداران ینگه دنیا را وادار نمایند؛ که به گونه ای حمایت شان از مجاهدین خلق را آشکار سازند. تا که هم رژیم منحط اسلامی، و هم مخالفان میهن پرست این مزدوران دریابند؛ که حاکمیت کشور آمریکا در نظر دارد؛ بعد از براندازی جمهوری مفلوک آخوندی در ایران، این خیانتکاران تاریخی به مردم ایران و مملکت شان را، جایگزین حاکمیت ددمنش اسلامی نمایند!
برای مردم ایران که در طول سه ماه و اندی که از قیام اخیرشان می گذرد. جای هیچگونه تردیدی باقی نمانده و نیست. که حتی خانواده های این گروه نیز نباید در میهن ما ساکن باشند. چه رسد به آن که مریم خانم لچک به سر قجری، در میهن پر هیمنه و سرافراز و باستانی ایران، حکومت پلید و حقیر و نابخرد اسلامی دیگری را، در دیار همواره اهورائی و مردمان آریائی سرزمین باستانی ما راه اندازی نماید!
شاید که خود همگی شان، چه آخوندهای جنایت پیشه و چه مجاهدین دشمن خلق، به اندازه یک مولکول هم از هوش و خرد بهره مند نباشند. اما ملت شریف و میهن پرست ایران، در حد و اندازه ای از هوشیاری می باشند؛ که هرگز و هیچگاه، به خودشان اجازه ندهند؛ که …. : « از یک سوراخ دوبار گزیده بشوند. » ؛ چه رسد به چند بار؟!
محترم مومنی