« پورشه » ها را پس می گیریم، الاغ های تان را پس می دهیم! محترم مومنی روحی

0
594

حدود پنجاه شصت سال پیش، در یکی از کوچه های پهن و ماشین رو در خیابانی در غرب تهران، خانه بزرگ و مجللی متعلق به یکی از بازاری های بسیار پولدار آن موقع بود؛ که صاحب اش همه ماهه، جهت بیشتر اسم درکردن در میان اهالی محل، مراسم روضه خوانی مفصلی را در آنجا برگزار می کرد. چند آخوند معروف شهر نیز، که بانی های روضه های شان زیاد و سرشناس هم بودند. همه ماهه به آنجا می آمدند؛ تا برای مردم نادانی، که در پای منبرهای شعور کش و حماقت آفرین این ایادی شیطان می نشستند؛ روضه های بی سر و ته و فریب دهنده شان را بخوانند. و آن مردم بی خرد نیز، هنگام کشته شدن امام حسین مظلوم!!! به دست شمر ملعون!!! حین روضه خوانی آن آخوندهای دغلکار، زار زار اشک بریزند و بر سر و سینه خودشان بزنند. آخوندهای مورد نظر، که همواره با خواندن روضه های بی سر و ته خودشان، مبالغ گزافی از حاج آقا….. بانی آن مراسم می گرفتند؛ و صد البته با زن و دختر های حاج آقا که برای شان چای و مشکل گشا و پول داخل پاکت گذاشته شده ایشان را می بردند لاس هم می زدند. با عجله و بدون فوت وقت، به چاک محبت می زدند و دوباره بر الاغ های شان سوار گشته و از آنجا می رفتند. تا که خود را به مراسمی دیگر از این دست برسانند؛ و باز هم تعداد دیگری از مردان و زنان خرافه پرست ایرانی را، بر بال رؤیاهای ساخته شده به وسیله روضه خوان های دروغپرداز، بنشینند و تا به کربلا و نجف و سامراء و کاظمین سفر کنند!

یکی از آن روضه خوان ها، آخوند عمامه سپید چاق و خپله ای بود؛ که همیشه با الاغ سیاهش به آنجا می آمد. وقتی که آخوند امامی به آن خانه در آن کوچه می رسید؛ بچه های ساکن در آنجا، و یا فرزندان کسانی که از راه های دور و نزدیک، جهت حضور در آن مراسم می آمدند. موقعی که ملا امامی از راه می رسید؛ و افسار الاغ اش را که یک میخ طویله بزرگ هم بر سر آن بسته بود. را داخل زمین فرو می کرد؛ تا حیوان زبان بسته را در آنجا ثابت کند؛ و بعد با خیال راحت برای خواندن روضه اش به درون کاخ حاج آقای بازاری برود؛ بچه ها هم با شوق فراوان، جلوی الاغ آقا هویج و سیب و کاسه ای از آب را می گذاشتند. تا که از آن حیوان، که شعورش صد برابر صاحب بی خرد، اما شارلاتان او بود؛ در طول مدتی که آقا، مشغول خواندن روضه اش و خوردن آجیل مشکل گشا و نوشیدن چای دیشلمه فرد اعلا، و گرفتن پاکت پولش از بانی خود بود. آن حیوان ستمکش که می بایست بار سنگین هیکل چاق صاحب خرفت اش را تحمل نماید؛ هم با خوردن هویج و سیب و نوشیدن آب دلی از عزا در بیآورد!

n00134134-r-b-000

کم کم، با پیشرفت کردن تکنولوژی و فراهم شدن سیستم ترانزیت اجناس مورد نیاز مردم از کشورهای دیگر به ایران، و با وارد گشتن اتومبیل هائی از دیگر ممالک جهان به داخل کشورمان، واردات انواع اتومبیل های آن زمان به ایران نیز رواج بیشتری پیدا کرد و افزایش یافت. بسیاری از همان ملاهای خرسوار آن روزگار، و آن تعداد از ایشان که یا با دوچرخه و یا پیاده به مراسم روضه خوانی هائی که دعوت داشتند می رفتند. با خریدن اتومبیل های وارداتی فولکس واگن و فیات و واکسهال و پابدا و بنزهای صد و هفتاد و صد و هشتاد و اپل و شورلت و انواع دیگر اتومبیل های وارداتی آن دوران، از ستم الاغ سواری و پیاده یا با دوچرخه رفتن به مساجد و تکیه ها راحت شدند. وقتی هم که اتومبیل های ایرانی پیکان و هیلمن و آریا و شاهین و ژیان ساخته شده و به بازارهای کشور آمدند؛ کم ترین تعداد آخوندها را می دیدید؛ که با اتومبیل های ایرانی به این سو و آن سوی شهر بروند. چون که به اندازه کافی مردم را تیغ می زدند؛ که با پولهای زیادی که از آنها می گرفتند. از انواع اتومبیل های سواری خارجی استفاده بکنند!

اکنون هم شاهدیم؛ که همان روضه خوان های آن سالها، که حد اکثر بر اتومبیل های یاد شده در بالا سوار می شدند؛ حالا که با یافتن پست و مقام دولتی، و یا باز شدن دست شان در انواع سودجوئی های میلیونی و میلیاردی از دارائی های مردم، و دست درازی کردن به خزانه مملکت، همگی ایشان خود و یا فرزندان شان، آقازاده های بی سوادی که هرگز « هر را از بر » تشخیص نمی دادند. هر یک پشت فرمان اتومبیل های بسیار گران و مجهز این دوران می نشینند؛ و با ویراژهای اینچنانی و بوق زدن های آنچنانی، به عالم و آدم فخر می فروشند؛ و از نتیجه دزدی پدر جان شان از جیب مردم ایران، که زیر پای شان قرار گرفته اند. چنین لذت های مذبوحانه ای را می برند؛ و در کمال نادانی پز داشتن این اتومبیل گرانقیمت را به دیگران هم می دهند!

به ایشان می گویم که یادشان باشد. خوشبختانه ژست هائی که می گیرند؛ و ویراژهائی هم که می دهند. همه شان موقتی و زودگذر هستند. زیرا با شواهدی که از حماقت های حکومت پلید و جانی شان در دست داریم؛ و نیز با مواردی که عملکردهای بی خردانه خود حاکمیت نادان و بی هنر و بلاهت پیشه شان به وجود آورده و می آورد؛ و نیز با دیدگاه جامعه بین المللی در دنیا نسبت به این رژیم ضد بشری و دولتمردان فاسد و فاسق و دروغپرداز و چپاولگر جنایت پیشه شان دارند. بعید به نظر می رسد، که عمر منفور حاکمیت کثیف و ضد ایرانی ایشان، و حکومت بری از برخورداری از قاعده های مورد پذیرش سایر ممالک جهان و خود ملت ستمدیده ایران در میهن اشغال شده ما، تا به جائی قد بدهد که بتوانند؛ بیشتر از « پورشه » ها و « کرایسلر » های خویش استفاده کنند و لذت ببرند و به دیگران فخر بفروشند!

به تعداد همگی شان، که فعلا صدقه سر ملت فریبخورده سال منحوس ۵۷، به چنین ثروت هنگفتی دست یافته و بر این اتومبیل های بسیار گرانبها سوار می شوند. از قبرس که کاری ترین الاغ های جهان را پرورش می دهد. بهترین آنها برای شان خریده ایم. تا که به مجرد سر آمدن عمر نکبت اثرشان در ایران، و سرنگون گشتن حاکمیت اشغالگر و دزد و جانی شان در دیار آریائیان یکتاپرست و راستی محور ایرانزمین( که به مدد یزدان پاک هر چه زودتر، شاهد سقوط کاخ حاکمیت مستبدانه این دیکتاتورهای اشغالگر خواهیم بود.)، « پورشه » های شان را که متعلق به مردم ایران می باشند را پس بگیریم؛ و همگی شان را سوار بر همان الاغ هائی که در پیش از این انقلاب شوم و سیاه داشتند؛ نموده و از کشورمان می رانیم؛ تا که ایشان را یکسره به ناکجاآباد این گیتی پهناور ببرند. تا از این پس، نه فقط ملت شریف ایران اهورائی، بلکه مردمان سراسر این دنیا نیز، از شر آسیب حضور این ریاکاران در امان بمانند!

محترم مومنی

مقاله قبلیعکاسی از لحظه مرگ ستاره
مقاله بعدیشیرین عبادی و پرونده سیدامامی:‌دادستان تهران خودش مجرم است و باید تحت تعقیب قضایی قرار بگیرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.