به یاد می آورم که در زمان کودکی ام ، به کسانی که « مخ شان » خوب کار می کرد می گفتند: « طرف چرچیل » است !
از همان موقع اشتیاق زیادی برای بیشتر شناختن آن سیاستمدار نامدار بریتانیای کبیر داشتم !
به همین دلیل وقتی که در سنین نوجوانی ام بودم ؛ کتاب های مربوط به او و زندگی خصوصی و اجتماعی اش را مطالعه می کردم !
در یکی از آن کتاب ها در مورد « پر کار » بودن چرچیل مطالب جالبی وجود داشت . از وی پرسیده بودند : چگونه اینهمه کار می کند و کم تر استراحت می نماید ؟ آن سیاستمدار معروف پاسخ داده بود : « من به اندازه نیازم استراحت می کنم ؛ و هرگاه که خسته می شوم در همان اتاق کارم چند دقیقه سرم را روی میز می گذارم و می خوابم . » ؛ پرسش کننده سؤآل بعدی را مطرح کرده و گفته بود: چگونه پس از آنهمه کار با یک استراحت چند دقیقه ای خستگی او ( چرچیل ) رفع می شده و به کارش ادامه می داده است ؟!
چرچیل در پاسخ به او گفته بود : « آری آدم ها با خوابیدن انرژی بیشتری می گیرند نه با خوردن ، این جریان در مورد افراد مختلف متفاوت است . به خصوص برای آنانی که فقط در باره خودشان دارای مسؤلیت نیستند . بلکه راجع به دیگران هم این احساس را دارند . یک فرد مسؤل نمی تواند بیشتر اوقات خودش را در خواب بگذراند ؛ و از انجام دادن وظایفش طفره برود. » !
من که خودم هم دچار مقوله « کم خوابی » هستم . این موضوع را کاملا درک می کنم ؛ و برایم تعجب بر انگیز است . که افرادی با داشتن مسؤلیت های فراوان ، بیشتر وقت خودشان را در خواب باشند و از وظائفی که دارند غفلت می نمایند ؟!
به پندار من ، خواب هم دارای دو جلوه حقیقی و مجازی است . بعضی ها به گونه طبیعی زیاد می خوابند ؛ و عده ای هم در بیشتر مواقع دچار بی خوابی های مفرط می شوند و با استفاده کردن از دارو به خواب می روند . اما تعدادی از آدم ها ، جهت آنکه ناگزیر به پاسخ دادن به مخالفان و معترضان کنش های شان نباشند ؛ خودشان را به خواب می زنند !
این جریان را می توان در مورد سیاستمداران کنونی در دنیا ، و به ویژه در سرزمین خودمان هم مشاهده نمود. و به این نتیجه رسید: اگر ملت یک سرزمین دچار مشکلات فراوان می شوند ؟ مفهوم آن این است ، که مسؤلان کشورشان ، یا بخش بزرگی از زندگی خود را در « خواب غفلت » می گذرانند ؛ و موقعیت مردم سرزمین زیر سلطه شان هیچ اهمیتی برای آنها ندارد . و یا به طور مصنوعی خویشتن را خسته و خواب آلود نشان می دهند ؛ تا آنانی که چشم امیدشان به آنهاست ؛ انتظارات زیادی از ایشان نداشته باشند !
در زمان نخست وزیری چرچیل در بریتانیا که کشور بزرگی هم نیست . بسیاری از ممالک جهان از جمله استرالیا ، اندونزی ، کانادا و مراکش و چند کشور آفریقائی دیگر در مالکیت استعماری انگلستان بود ؛ و دولتمردان این سرزمین کوچک اروپائی ، از تمامی امکانات طبیعی و غیر طبیعی موجود در آن مستعمره های بزرگ و کوچک بهره مند می گشتند !
این موضوع فقط در کشور انگلیس مصداق نداشت ؛ بلکه در برخی دیگر از ممالک اروپائی مخصوصا اروپای غربی هم استیلا یافتن بر کشورهای دیگر رایج بود . و به این جهت به ممالک « استعمار گر » شهرت داشتند !
یکی از شهروندان آلمانی دارای دو جایزه « صلح » و « ادبیات » نوبل ، در اوائل نیم قرن اخیر ، که او هم در شناختن فرهنگ و ساختار اجتماعی مردم آفریقا انگیزه های زیادی داشت . « آلبرت شوایتزر » پژوهشگر ، موسیقیدان ، پزشک و نویسنده معروف آلمانی بود ؛ که علاقه فراوانی به شناختن تاریخ و فرهنگ ساکنان دیگر بخش های کره زمین به ویژه آفریقا داشت !
به همین دلیل برای گسترش دادن به پژوهش های خودش ، به سفرهای طولانی مدت در کشورهای غیر اروپائی مخصوصا ممالک توسعه نیافته می رفت . تا تحقیقاتش در باره فرهنگ های دیگر را به اتمام برساند !
آلبرت شوایتزر با استفاده از چند تن از بومیان ممالک آفریقائی ، و راهنمائی های آنها ، به سفرهای طولانی مدت در آن خطه از جهان می رفت ؛ و خاطرات ارزشمند و نتایج سفرها و سیاحت های خودش در آن سوی جهان ، و به خصوص در آفریقا را ، در نشریات آن زمان درج می کرد . و در این رابطه خدمات شایان توجهی به بشریت نموده است !
هر آدمی در هر موقعیتی می تواند به همنوعان خودش کمک بکند . چرا که خصیصه مهر و محبت یکی از ویژگی های نسل بشر است ؛ که از طریق آن ، هم دوستان بیشتری می یابد ؛ و هم می تواند به جامعه اش خدمت کند . آنانی که در این مسیر نیستند . ممکن است به چند دلیل نتوانند به چنین اموری بپردازند !
یا اصولا از کودکی شان هرگز مورد مهر و عطوفت اطرافیان شان نبوده اند ؛ تا آن را بیاموزند و در باره بقیه به کار ببرند . و یا درون اجتماع ، مورد کم لطفی های افراد جامعه قرار گرفته و نسبت به بقیه آحاد اجتماع بی تفاوت گشته اند !
این موضوع مختص افراد عادی نیست . بلکه مقامات و صاحبان مناصب مهم در یک کشور نیز ، از این خصیصه که یا از دوران کودکی شان با سخت گیری های اعضاء خانواده و نیز اولیای آموزشی مدارس تحصیلی شان رنجدیده گشته اند ؛ و یا در بزرگسالی دچار فشارهای برآمده از سختگیری های مقامات حاکم بر دیارشان می شوند . استقلال فکری و عملی خود را از دست می دهند ؛ و مانند رباط از اینجا به آنجا می روند و زندگی بدون اراده شخصی خویش را به نمایش می گذارند !
تصور کنید که افرادی با چنین مالیخولیای فکری و عملی ، در یک سرزمین به مقامات سیاسی مهمی برسند . و اختیارات یک کشور و ساکنان آن در دستان چنین بیماران روحی و روانی باشد . در چنین شرایطی تکلیف آن ملت ستمدیده چه خواهد بود ؟ و چگونه خواهند توانست خودشان را از آن مهلکه تاریخی نجات بدهند ؟!
« کار نشد ندارد » ، این تمثیل هدایت کننده در اغلب زبان های رایج دنیا وجود دارد . و مردم می توانند با استفاده از مفهوم امیدبخش آن کارهای بزرگی را به انجام برسانند . اما جهت تحقق بخشیدن به یک آرمان بسیار مهم ( رها شدن از یوغ استثمار بیدادگران در میهن شان ) که یک ایده ملی – میهنی برای آن ملت رنجدیده است . « کار نشد ندارد » زمانی به نتیجه مطلوب می رسد ؛ که آزادیخواهان حق طلب آن مملکت ، به انجام دادن اعتراضات گروه های کوچک خودشان قناعت نکنند . بلکه از میان خود فردی فعال و کاردان را برگزینند . تا او با برقرار کردن ارتباط با رهبران سایر گروه های معترض ، یک تشکل بزرگ ملی را به وجود بیاورند . و هدف شان را به نتیجه ای که مد نظر همگی شان است برسانند !
چون « یک دست صدا ندارد » !