پست جدید علی اکبر ولایتی، گماردن جاسوسی دیگر در مجمع تشخیص مصلحت نظام !

0
311

آیا می دانید سلمانی ها وقتی بیکار بودند چه می کردند؟ در چند دهه پیش، آرایشگاههای زنانه و مردانه در بر خیابانهای شهرهای ایران قرار داشتند؛ با این تفاوت که آرایشگاه مردانه، به وضوح به وسیله مردمی که از پیاده روی روبروی آن آرایشگاه عبور می کردند قابل دیدن بود. اما آرایشگاههای زنانه را نمی توانستند به راحتی ببینند؛ چون پرده ای در پشت شیشه های آنجا می آویختند؛ تا رهگذران نتوانند به راحتی داخل آنجا را تماشا بکنند. از آنجائی که در آن دوران رفتن به آرایشگاه خیلی زیاد معمول نبود، مخصوصا در آرایشگاههای زنانه مشتری های زیادی رفت و آمد نمی کردند؛ آرایشگران و صاحبان آن مکانها، جهت جلب مشتری بیشتر، و نشان دادن اینکه همیشه سرشان شلوغ است و مشتری دارند؛ کلک جالبی را به کار می بردند، و رهگذران پیاده روی جلوی آرایشگاه آنها، از پشت آن پرده های نه چندان نازک و نه ضخیم، همیشه می دیدند که آرایشگر در حال کوتاه کردن مو، یا آرایش نمودن چهره مشتری خود می باشد!

در آرایشگاه زنانه، نیم تنه های پلاستیکی یا کائوچوئی زنانه ای را می گذاشتند، تا کلاه گیس های مصنوعی را که خودشان درست می کردند؛ بر سر آن عروسکها بگذارند. تا که مشتری شان بتواند خوب آن را ببیند و کلاه گیس مورد نظرش را انتخاب بکند و بخرد. زمانی که از مشتری هیچ خبری نبود، آرایشگر یکی از همین عروسکها را روی صندلی مقابل خودش می نشاند؛ و حرکاتی را انجام می داد، که تا رهگذران سایه حرکات آنان را بتوانند از پشت آن پرده ها ببینند؛ نزد خودشان حدس بزنند که آن آرایشگاه همیشه مشتری دارد و سرشان شلوغ است. و از این تصور باطل نتیجه بگیرند که آن آرایشگر کارش خوب است که هیچوقت دکانش خالی نیست !

در میان سران حکومت وحشتزده آخوندی، بعضی شان از شیوه آن آرایشگران قدیمی استفاده می کنند؛ تا به مردم نشان بدهند، که اوضاع کاملا بر وفق مراد است؛ و آنها به شدت و با جدیت کامل، در حال رتق و فتق نمودن امور حکومتی و دولتی خودشان می باشند. ایشان به جای به نمایش گذاشتن تراشیدن موهای سر عروسکهای مغازه آرایشگری خویش، افراد و شخصیت های شاغل درون حکومت و دولت اسلامی را، که از محارم و اشخاص مورد اعتماد ایشان هستند؛ در پست هائی که دارند جا به جا می کنند؛ و با این روش ساده، مدتها مردم را می فریبند؛ و نمایش مشغولیت دروغین خود را اجرا می کنند!

این بار قرعه به نام مشاور سیاسی سید علی خامنه ای، دکتر علی اکبر ولایتی متخصص بیماری های کودکان( دکتر کودکان را چه به وزارت امور خارجه و سپس مشاور سیاسی رهبر شدن؟ ) اصابت نموده؛ و نوبت اوست که از بیت رهبری به مجمع تشخیص مصلحت نظام، به ریاست علی اکبر هاشمی رفسنجانی، و به دبیری محسن رضائی برود؛ و در پست دهان پر کن ریاست مرکز تحقیقات راهبردی این مجمع منصوب بشود!

وی که مشاور خامنه ای در امور بین الملل نیز هست، از سوی رهبر انقلاب، با حفظ سمت قبلی، به ریاست مرکز تحقیقات راهبردی مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب گشته است. در نخستین نگرش منطقی نسبت به این انتصاب، می توان نتیجه گرفت که اهدای این پست پر طمطراق به ولایتی از سوی خامنه ای، کارمزد حرف شنوائی او می باشد؛ که در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر، برای هر چه داغ تر نگاه داشتن تنورانتخابات، به میدان مبارزه آمده بود!

اما از سوئی دیگر، نتیجه غیرمنطقی چنین انتصابی، می تواند این باشد که هدف خامنه ای از گماردن وی در این پست جدید، در محلی که رقیب همیشگی رهبری، هاشمی رفسنجانی ریاست آن را بر عهده دارد؛ پیوند زدن یک شاخه جاسوسی به بدنه تشخیص مصلحت نظام است؛ که همه امور را زیر نظر داشته باشد، و همه رویدادهای آنجا را به عرض ارباب قدرت پرست خویش برساند. بعید به نظر می رسد که رفسنجانی، به این مسأله بی توجه بوده باشد، و نسبت به این انتصاب هیچ نگوید و ساکت بماند. ویژه آنکه بعد از تمام شدن دوره دهم ریاست جمهوری، بزرگان قوم، محمود احمدی نژاد را هم به این مجمع اعزام نمودند؛ تا او هم در آنجا اشتغال داشته باشد( نقش جاسوس دوجانبه برای خامنه ای و رفسنجانی را ایفا بکند.)!

معمولا دولتمردان کشورهای دیگر در جهان، در هر پست و مقامی که باشند، جز به مشاغل و پست خودشان، به هیچ کار دیگری نمی پردازند. اما در حکومت رسوای آخوندی، بیشتر دولتمردان و سران حکومتی و مسؤلان اداری در این رژیم، غیر از مشاغل ظاهری که بدان منتصب گشته اند؛ وظیفه خطیر خبررسانی( جاسوسی) برای مافوق خودشان را نیز بر عهده دارند. چنانچه خوب به این امر توجه بکنیم، در می یابیم که آقا یا خانم ” الف یا ب ” ضمن انجام دادن فعالیت روزمره خویش، در نگاه کردن به دیگران، و شنیدن سخنان ایشان، از ابزار نامرئی ذره بین های جاسازی شده در چشمها و گوشهای خودشان، به زیان اشخاصی که ظاهرا با یکدیگر همکار نیز می باشند استفاده می کنند!

این ابزار، که هیچگاه قابل لمس نیستند، هوشمندی آنها در انجام دادن اموری است، که به طور کامل بتوانند به راحتی زیر پای دیگران را خالی بکنند؛ تا سود مادی در این رابطه را نصیب خودشان نمایند؛ سود معنوی آن را نیز به ارباب خویش هدیه کنند. منفعتی که زیان بی آبروئی را، نه فقط برای کسانی که جاسوسی شان را کرده اند؛ بلکه برای خودشان نیز به بار می آورد. بدیهی است که در این رهگذر، ارباب جاسوس پرور هم، به هیچوجه از قلم نمی افتد، و در به دست آوردن این بی حیثیتی در داخل و در خارج از کشور، با نوکران خویش همراهی و همکاری می کند!

خزان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

 

مقاله قبلینلسون ماندلا بر پرده سینما نقش می‌بندد
مقاله بعدیفریادم را در هماهنگی با رشوه های رژیم غارتگر مسدود نمودند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.