پیش از مطرح کردن پرسش مورد نظر از رهبر حکومت اسلامی، لازم می دانم به او بگویم: در طول ظهور حاکمیت فاشیستی و ضد بشری آخوندی اسلامی تان در ایران، هنگامی که در حال رساندن خودت به مقام شامخ رهبری حاکمیت آخوندی تان بودی؛ فرض می کنیم که در همه « در فشانی هائی » که تا کنون کرده ای، فقط همان یک سخنت را صادقانه و درست گفته باشی. و آن هم این بود: « من جان ناقابلی دارم و خودم را لایق مقام رهبری نمی دانم. »!
متاسفانه در آن موقعی که این حقیقت را بیان کردی؛ پارتی و سوق دهنده ات به مقامی که اکنون داری ( شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی ) ، که از قبل با همدیگر به توافقات مهمی رسیده بودید. نفهمید که دارد دشمن و قاتل خودش را به پایگاه رهبری می رساند. و دیری نمی گذرد، که همین فرد ( مقام عظمای رهبری ) که به قول خودش، دارنده « جانی ناقابل » است و خویشتن را لایق رهبری نمی دانست. » چگونه واسطه و زمینه ساز رهبر گشتن اش ( رفسنجانی ) را، هنگام شنا کردن در زیر آب درون استخر « کوشک » ، که متعلق به « مجمع تشخیص مصلحت نظام » و در نزدیکی مجموعه « سعد آباد » است. دچار حمله قلبی می کند و می کشد؟!
ولی از آنجائی که هیچ رازی تا به ابد مخفی نمی ماند و لو می رود. بالاخره آشکار گشت، که مرگ تدریجی خمینی( که او هم با دسیسه خود تو و رفسنجانی کشته شد. ) ؛ چگونه این واقعه رخ داد و به فرمان که بود؟!
در آن موقع به گفته فرزندان رفسنجانی، به خصوص دخترش فائزه اعلام شد؛ که مرگ پدرش در اثر مسمومیت با مواد « رادیو آکتیو » درون آب استخر بوده است. و همان ماده موجب ایست قلبی وی گشته و او را کشته بود!
اما در زمان بیماری خمینی، پیش از آنکه هاشمی رفسنجانی( روباه مکار رژیم اشغالگرتان ) ، تو را برای معرفی جانشینی رهبر انقلاب شوم تان نزد خمینی ببرد. نقشه به مرور کشتن او را( خمینی را ) که جز فکر و تصمیمات خودش برای اداره امور را قبول نداشت؛ طراحی کرده بودید و به مرحله اجرا هم گذاشتید!
به زعم خمینی به خاطر صرفه جوئی ( به قول خودش ) و به فکر مستضعفان کشور بودن! اجازه نمی داد، در حالی که بسیاری از مردم کشور ، امکانات داشتن « دستگاه خنک کننده » در خانه خود را دارا نبودند. رهبرشان آن را داشته باشد!
اما طراحان قتل تدریجی او، برای تحقق بخشیدن به نقشه شان، مجبور بودند؛ که کولری در اتاق او نصب کنند؛ تا بتوانند نقشه خود را به وسیله استفاده کردن از مجرای کانال آن کولر به اجرا بگذارند!
آنها ( طراحان به قتل رساندن خمینی ) « خامنه ای که در آن موقع رئیس جمهور و رفسنجانی که ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده داشتند. » ؛ سید احمد خمینی را، به بهانه خنک نمودن اتاق پدرش راضی کردند؛ که مجوز گذاشتن یک « کولر آبی » ، یعنی دستگاهی که متصل به کانال منتقل کننده نسیم خنک به داخل یک محیط بسته باشد. را از پدرش بگیرد، تا آقایان برای ایجاد یک فضای دارای هوای مطبوع در اتاق رهبرشان، بتوانند به مرور نقشه خودشان را به مرحله اجرا بگذارند!
طرح شان این بود، که از طریق « حلقوم فلزی همان کولر » که هوای خنک را به داخل اتاق خمینی می رساند. آرام آرام سم کشنده ای را روانه فضای اتاق رهبرشان نمایند. تا او به مرور مسموم شود و بمیرد!
در همان شرایطی که خمینی رو به مرگ بود. هاشمی رفسنجانی « ضحاکعلی » را نزد خمینی رو به موت برد؛ تا از او مجوز جانشینی خامنه ای پس از مرگ خمینی را، از نخستین رهبر انقلاب « قاتل پرور اسلامی » بگیرد!
پیامد عملی شدن نقشه شان مرگ تدریجی روح الله خمینی بود؛ و برای مجریان طرح مربوطه دو حاصل متناقض را ایجاد نمود!
پس از مرگ نخستین رهبر انقلاب شوم اسلامی، نتیجه مثبت و مسرت بخش آن نصیب خامنه ای گردید که رهبر گشت. چون در غیر این صورت( بدون واسطه گری رفسنجانی ) امکان نداشت که خمینی او را به عنوان جانشین خودش معرفی کند. ولی نتیجه دوم که برای خانواده هاشمی رفسنجانی « ناخوشآیند » بود. طریقه کشته شدن او به صورت خفه کردن وی با مواد رادیو آکتیو در زیر آب استخر بود. سهم رفسنجانی گردید. تا راز مسموم نمودن خمینی که فقط این دو مجری به آن واقف بودند. برای همیشه در حافظه رهبر دوم انقلاب منحوس آخوندی بماند و مخفی شود. تا کسی به آن پی نبرد!
اما وقتی که معلوم گردید که در هنگام شنا کردن رفسنجانی درون استخر « کوشک » مقدار رادیو آکتیو درون آب ده برابر بیش از حد نرمال آن بوده است. برای فرزندان رفسنجانی شکی باقی نماند. که ایست قلبی پدرشان بر اثر مواد مسموم کننده درون آب استخر بوده است!
بخش جالب و تمسخر آمیز این مورد آن بود. که « نماز میت » که در قوانین اسلام پیش از دفن کردن فرد مرده خوانده می شود. برای خاکسپاری هاشمی رفسنجانی به وسیله « یار غار » و همراز او یعنی دومین « رهبر فرزانه !! انقلاب » در دانشگاه تهران اقامه گردید. سپس جنازه او را به « حرم مطهر !! خمینی بردند و دفن نمودند!
و اما پرسش از « ضحاکعلی » : با توجه به معنای « رهبر » ، وی کسی است که می تواند؛ در مفهوم مثبت آن، رهبری و هدایت یک گروه از افراد حق طلب و آزاده و منطقی را بر عهده داشته باشد؛ ولی در مفهوم منفی آن، رهبر « سر دسته » افرادی دزد و جنایتکار و خودکامه و قدرت پرست است. که البته در مورد تو که دومین رهبر انقلاب سیاه و شوم اسلامی هستی، مفهوم دومی یعنی سر دسته « دزدان و قاتلان و…. » بودن مناسب تر است! یک رهبر می داند که هیچ رازی تا به ابد مخفی و پوشیده و مستور نمی ماند. بنا بر این، چطور می توانی به چشم دیگران مخصوصا فرزندانت نگاه کنی، و از قاتل بودنت شرمسار نباشی؟ برای ملت ایران که با اصل قضیه « حاکمیت ننگین اسلامی » در حد و اندازه و وزن یک « ارزن » هم ارزش قائل نیستند؛ و به زودی جنازه حکومت از قدرت ساقط شده تو را خاکسپاری و دفن خواهند کرد. تفاوتی ندارد که خمینی و رفسنجانی و…. چگونه به درک واصل گشته اند؟!
اما برای شان اهمیت دارد؛ که هر چه زودتر، نعش منفور رژیم جهنمی آخوندی اشغالگران میهن شان را، درون مرداب لجن آلود تاریخ اسلام ناب محمدی تان بیندازند و دفن کنند. تا دیگر به بهانه ارزش های نداشته ایمان و تقوای پوشالی و اهریمنانه و ظاهری خودتان، با آنکه جنایتکاران خودکامه ای بیش نیستید. ادعای تقوی و خدا پرستی و …. نداشته باشید!
آیا حالا به درجه و اندازه وقاحت، و عدم راستگوئی تان در ارتباط با همه چیز پی بردی؟ اگر نه؟ حق داری، زیرا سی و چهار سال می گذرد؛ که بر مسند بالاترین قدرت حکومت ننگین تان تکیه داده ای؛ و چنان « سر مست » حقیقتی هستی که می پنداری فقط خودت از آن با خبری. یک آخوند معمولی که اموراتش را با خواندن « زیارتنامه برای زوار حرم های مطهر! می گذراند. اکنون که سی و چهار سال از قرار گرفتنش در بالاترین پایگاه « سیاسی – مذهبی » حکومت تان می گذرد. اینچنین به خویشتن خودت « غره » باشی و بپنداری، که دنیا به هر شکلی که تو بخواهی جریان می یابد !
امکان هم دارد، که به زودی در ارتباط با موضوع « قدرت » با خود آفریدگار جهان نیز درگیر شوی و ادعای خدائی هم بکنی!
مراقب باش که این سرمستی اهریمنانه موقتی است؛ و به زودی از کاخ غرور بی جا، به کوخ ذلتی سقوط خواهی کرد؛ که مدام به خودت بگوئی: « دوشینه به کوی می فروشان، پیمانه ی می به زر خریدم ** اکنون ز خمار سر گرانم ، زر دادم و دردسر خریدم » !