ویشکا آسایش هنرپیشه با سابقه سینما و تئاتر ایران به بهانه فتح قله دماوند مهمان موسسه خبر بود.
ویشکا آسایش هنرپیشه با سابقه سینما و تئاتر ایران که نقش های به یادماندنی او در سریال امام علی، ساحره، گل یخ و ورود آقایان ممنوع را همه به یاد دارند، حالا تجربه یک ورزش حرفه ای را هم در کارنامه خود دارد.
او صبح یکشنبه 24 شهریور همراه با اعضای یک تیم حرفه ای کوهنوردی به قله دماوند، بلندترین قله کشورمان صعود کرده و می خواهد از این پس به صورت حرفه ای این رشته ورزشی را ادامه دهد.
او در این باره می گوید: «اصلا فکر نمی کردم که موفق شوم. احساس خاصی داشتم، نمی توانم احساس خود را در کلمه توصیف کنم. بسیار هیجان انگیز بود. آن بالا قدرت، زیبایی، هیجان و همه چیز را باهم دارد.» این مسئله بهانه ای شد تا با دعوت از ویشکا آسایش به موسسه خبر در مورد این اتفاق صحبت کنیم.
*خانم آسایش تجربه صعود به قله دماوند چطور بود؟
بسیار عالی، اصلا قابل توصیف نیست.
*در طول صعود کم نیاوردید؟
از لحاظ فکری و ذهنی چرا اما از نظر فیزیکی نه، چون تمرینات خوبی را پشت سر گذاشته بودم.
*مسیر صعود به قله دماوند تقریبا شباهت هایی به توچال دارد…
نه، شیب دماوند تند تر است. به هر حال کوهنوردی در دماوند بسیار حرفه ای تر است. اگر بخواهیم مقایسه کنیم به انتهای قله شیرپلا شباهت دارد.
*صعود به قله دماوند نیاز به استفاده از کابل رابط ندارد؟
نه، کابل رابط را به همراه خود برده بودیم اما نیاز به استفاده از آن نبود.
*چقدر تمرین کرده بودید؟
من تمرینات فشرده ای را پشت سر گذاشته بودم چرا که به صورت ناگهانی از برنامه این گروه با خبر شدم. اصلا آنها حاضر نبودند مرا با خود ببرند و می گفتند کسی که برای دفعه اول صعود می کند، مشکلات خاص خودش را دارد. اما من برای این تصمیم پافشاری زیادی کردم.
*صعود شما با چه باشگاهی بود؟
ما متعلق به هیچ باشگاهی نبودیم. با تعدادی کوهنوردان حرفه ای صعود کردیم. مثلا خانم محسنین که همراه ما بود عضو فدراسیون اسکی و مربی درجه یکی هستند، اما در کنار آن مدرسه کوهنوردی دارند و خودشان هم کوهنوری می کنند. همچنین آقای مجید ثقه الاسلامی که انسان فوق العاده خاصی هستند و در تمام عمر خود ورزشکار بودند. ایشان در تمام تمرینات هم کنار ما بودند.
*شما پیش از آن هم تجربه کوهنوردی داشتید؟
نه به صورت حرفه ای. تجربه کوهنوردی در حد کلکچال، درکه و دارآباد داشتم.
*تمرینات شما چه مدت طول کشید؟
در عرض 10 روز. در واقع در این مدت خودکشی کردم (می خندد).
*برای همارتفاعی هم تمرین داشتید؟
برای هم ارتفاعی به ارتفاعات کلون بستک رفتیم. اولین باری بود که به ارتفاع 4200 متری صعود کردم. در آنجا بسیار خوب ظاهر شدم اما پس از مسیر بازگشت سردرد شدیدی گرفتم. این سردرد آنقدر اذیتم کرد که با خودم گفتم اگر در مسیر دماوند هم چنین اتفاقی بیفتد ممکن است بمیرم! اصلا چشمانم باز نمی شد. بسیار ترسیده بودم. تمرین دوم ما در ارتفاعات شیرپلا بود که آقای ثقه الاسلامی لطف کردند و با ما آمدند. ایشان یک ضرب کوه شیرپلا را بالا رفتند و یک ضرب هم برگشتند، بدون آن که احساس خستگی کنند. ما برای صعود به دماوند راهنما داشتیم اما حضور ایشان باعث دلگرمی ما بود. در صعود به شیرپلا ما را با سرعت بالا بردند بدون آنکه خودشان به نفس نفس بیفتند. پس از آن خودمان هم متوجه شدیم که نفسمان باز شده و در تمرینات بعدی زودتر از آنچه که پیش بینی می کردیم به قله می رسیدیم. در نهایت هم آماده صعود به دماوند شدیم.
از تجربه صعود به دماوند بیشتر می گویید؟
تقریبا شش ماه بود که من می خواستم قله دماوند را فتح کنم. یکی از دوستان در این راه به من کمک کرد و مرا با خانم محسنین آشنا کرد. من هم در تلاش بودم که خودم را به آنها ثابت کنم. آنها باید تمرینات پیش از صعود و آمادگی جسمی و روحی مرا تایید می کردند. حتی تا لحظه آخر هم نمی دانستم قبول شده ام یا نه. ما شنبه 23 شهریور ساعت 5 صبح از تهران حرکت کردیم. پس از آن بارهای سنگینمان را سوار قاطر کردیم که انرژی خود را حفظ کنیم و در نهایت به سمت پناهگاه رفتیم. حتی دو نفر از اعضای تیم ما پیش از صعود به علت خستگی از جمع ما جدا شدند. نزدیک ساعت 3 بود که ما به پناهگاه رسیدیم و مه شدیدی آنجا را فراگرفته بود. پیش از این هم در صبح روز صعود ما بارش برف و مه شدید را پیش بینی کرده بودند. به خاطر مه غلیط اصلا قله دیده نمی شد و باد شدیدی هم می وزید. من و دو نفر دیگر از اعضای تیم که برای اولین بار این شرایط را تجربه می کردیم، به نوعی ترسیده بودیم. حتی یک بار در کلون بستک باد شدید مرا هل داده بود. شب در پناهگاه مستقر شدیم و با مشاوره آقای ثقه الاسلامی شام سبکی خوردیم. پس از آن ماسک های گوگرد خود را آماده کردیم که آقای ثقه الاسلامی به ما گفتند این مسخره بازی ها را کنار بگذارید، اگر ارتفاع شما را بگیرد هیچ کاری از دست شما برنمی آید. صدای باد آنقدر شدید بود که اجازه نمی داد در پناهگاه بخوابیم. چون قرار بود ساعت 11، 12 بارش برف شروع شود، ما ساعت 5:30 صبح حرکت خود را آغاز کردیم. در ابتدای بالا رفتن تقریبا آبشار یخی دیده می شد. راهنمای ما که به او عمو حیدر می گفتیم، بسیار خوب جلو می رفت. به 5000 متر که رسیدیم من پرسیدم که بالاخره چه زمانی به گوگرد می رسیم که آقای ثقه الاسلامی گفتند خیلی وقت است وارد آن شده ایم! پیش خودم گفتم این فکر و تلقین چه تاثیری روی انسان دارد چرا که خیلی وقت بود داخل گوگرد بودیم اما به خاطر تمرکز بالای تیم اثری روی ما نداشت. آنقدر روی رعایت اصول کوهنوردی تمرکز کرده بودیم که اصلا گوگرد را حس نکردیم. دیگر هر چقدر بالاتر می رفتیم قدم ها سنگین تر و سخت تر می شد. تقریبا همه ما یک دور در ارتفاعات مختلف مثل 5300 و 5400 دچار سرگیجه شدیم اما خیلی اهمیت نداشت. از ابتدا به ما گفته بودند که اگر دردی در قفسه سینه داشتید فورا به ما اطلاع دهید، به همین خاطر در تمام مدت می ترسیدیم که اتفاقی برای ما نیفتند. (می خندد) بالاخره پس از 6 ساعت در ساعت 11:30 به قله رسیدیم. شیب آخر بسیار تند هست، به طوری که حتی نمی شد سر خود را بالا بیاوریم. همانطوری که در حال حرکت بودیم، راهنما اعلام کرد که دست یکدیگر را بگیرید، به قله رسیدیم. بعد من گفتم یعنی چه رسیدیم؟! من انتظار داشتم در نهایت به یک قله نوک تیز برسیم (می خندد). باورم نمی شد، به کاسه ای رسیدیم که داخل آن پر برف بود و گفتند که اینجا قله است. من هم مثل بچه ها گریه می کردم و برای چند ثانیه شوک زده بودم. اصلا فکر نمی کردم که موفق شوم و یک احساس پیروزی، قدرت، خوشحالی، هیجان و … داشتم. اصلا نمی توانم احساس خود را در کلمه توصیف کنم. بسیار هیجان انگیز بود. اصلا فکر نمی کردم که تا این حد در روحیه من تاثیرگذار باشد. آن بالا زیبایی، قدرت، هیجان و همه چیز را باهم دارد.
*خانم آسایش چرا از میان تمام قلهها دماوند را انتخاب کردید؟ به خاطر نزدیکی به محل سکونت، و یا دلیل دیگری داشت؟
به این خاطر که دماوند مرتفع ترین قله ایران است و من هم همیشه دوست دارم که حد خودم را بشکنم. در تیم کوهنوردی مدام این صحبت را مطرح می کردند که یک ورزشکار باید حد و حدود خود را بشکند وگرنه درجا خواهد زد. اگر ما همیشه با یک سرعت بدویم به جایی نمی رسیم و باید در جایی به خودمان فشار بیاوریم. در یک مرحله باید پای خود را فراتر بگذاریم تا پیشرفت کنیم. در زندگی شخصی مان هم یه همین صورت است. انتخاب قله دماوند علاوه بر جاذبه های خاص آن، برای شکستن حد خودم بود.
*اصلا چرا تجربه کوهنوردی برای شما جذاب شد. شما خودتان به غیر از بازیگری در طراحی هم تجربیات مختلفی دارید، اما ناگهان به ورزش رسیدید…
ورزش همیشه در زندگی من بود. مثلا سوارکاری و شمشیربازی را برای فیلم های تاریخی تمرین کرده بودم. من برای فیلم مسافر ری به کارگردانی آقای میرباقری سوارکاری را به صورت فشرده یاد گرفتم. شمشیربازی هم در فیلم آقای لطیفی بود که دقیقا در 10 روز به من آموختند. اما ورزش چیزی است که در خانواده ما از کودکی جز زندگی بود.
*مثلا چه ورزشهایی را دنبال می کردید؟
در دوران کودکی مادرم ما را به کوه می برد. همچنین در مدرسه همیشه جز ورزشکاران خوب بودم. سرعت بالایی در دو داشتم و همیشه در مسابقات ده گانه آموزش و پرورش شرکت می کردم. تقریبا از سوم راهنمایی هم اسکی را آغاز کردم اما هیچ زمان به صورت حرفه ای این ورزش ها را دنبال نکردم. مادر و پدرم هیچ زمان به ما فشار نمی آوردند که در مسابقات قهرمان شویم. همه این ها به صورت تفریح و صرفا برای تندرستی بود. در آن زمان منزل ما در سیدخندان بود و معمولا بعد از ظهرها از آنجا تا خیابان ظفر را پیاده روی می کردیم و از آنجا هم پیاده برمی گشتیم. کوهنوردی را هم از سوم دبیرستان آغاز کردم. هفته ای یک بار صبح زود با دوستانم به درکه می رفتیم و به حالت دو از آنجا بالا می رفتیم. این جز روتین زندگی من شده بود.
*تقریبا شما زمانی برای این کار استارت زدید که همه کشور در شوک از دست دادن 3 جوان کوهنوردش بود. آن اتفاق نمی ترساند تان؟
راستش چرا. خانواده ام که خیلی می ترسیدند. همسرم چیزی نمی گفت و سعی می کرد بروز ندهد اما مادرم و مادر همسرم به هر بهانه ای منتظر بودند سفرم را کنسل کنم. مثلا می گفتند هوا ابری است یا زمین خیس شده یا سرت درد می کند. مدام می گفتند آخر این چه فکری است که به سرت زده اما من برنامه ام را داشتم. توی کمپ که بودیم ترسیده بودم. بخصوص که گفتند حال یک نفر بد شده و نیاز به کمک دارد. آن موقع اتفاقی که برای کوهنوردان خوب مان در برودپیک افتاده بود جلوی چشمم می امد. در طول مسیر بزرگانی که همراه مان بودند از این اتفاق برای مان می گفتند و اتفاقات و سهل انگاری های ساده ای که باعث از دست دادن 3 قهرمان شده. راستش یادشان همیشه همراه مان بود . وقتی رسیدم به قله و از آن بالا به پایین نگاه می کردم ، تازه فهمیدم چه هیجانی آن بالا هست. باید آن بالا باشی تا بفهمی چه اراده ای آنها را به آنجا کشید و به ارتفاع 8 هزار متر رفته اند.
یعنی شما باز هم به این صعودها ادامه می دهید؟
حتما. سال بعد باید از مسیر غربی که مسیر سخت تری هست این صعود را تکرار کنم و بعد قله های سخت دیگر ایران. اگر خوب باشم حتما دوست دارم تجربه های بلندتر از دماوند را هم خارج از ایران تجربه کنم.
*در حال حاضر یکی از بزرگترین مشکلات بانوان جامعه ما، مسئله عدم تحرک است که آنها را دچار مشکلات زیادی کرده است. به هر حال حضور چهره های شاخص می تواند برای تحرک بانوان جامعه الگوسازی کند. این نشاط چقدر در زندگی به شما کمک کرده است؟
99.5 درصد به من کمک کرده است. متاسقانه مسئله عدم تحرک در جامعه ما برمی گردد به اینکه شما چطور در خانواده تربیت شده باشید. اگر مادر من هم از کودکی به من غدای ناسالم می داد و مرا جلوی تلویزیون می نشاند شاید همه چیز فرق می کرد. زنگ ورزش در مدارس هفته ای یک روز و آن هم دو ساعت است اما آن هم بیشتر به زنگ تفریح شباهت دارد. به یاد دارم که تمامی دوستان من در زنگ ورزش زیر میز پینگ پنگ می نشستند و یا آن را به درس ریاضی اختصاص می دادند. همه این ها باعث می شود که شما به این شکل رشد کنید. اما من از کودکی تغذیه سالم داشتم و همیشه در کنار خانواده ورزش می کردم. مادر و پدر من برای تحرک فرزندانشان وقت صرف می کردند. خود من یک پسر 7 ساله دارم، خیلی راحت است که او را جلوی تلویزیون بنشانم و خودم به کارهای روزمره برسم اما باید برای او وقت صرف کنم. من امسال با پسرم صحبت کردم و به او گفتم که روزی یک ساعت باید ورزش کنی. چند ورزش را به او پیشنهاد دادم و گفتم به میل خودت یکی را انتخاب کن. می خواهم بگویم که باید این فرهنگ را از کودکی جا انداخت. اگر نخوردن آب باعث تشنگی می شود، ورزش نکردن هم باعث بروز مشکلات زیادی می شود.
*در حال حاضر جامعه ما به افراد پرتحرک تری نیاز دارد و شاید این نیازمند یک جنبش جمعی باشد…
صددرصد. من چون صاحب فرزند هستم همیشه این چیزها را برای او مثال می زنم. ورزش باید همراه با بازی باشد تا برای کودکان تکراری نشود. مثلا گاهی اوقات پسرم را به بهانه پیدا کردن گنچ به طبیعت می برم و این باعث می شود که او به ورزش و تحرک علاقه مند شود. در حال حاضر هم که وسایل الکترونیکی بلای جان همه کودکان شده اند. همه بچه ها یک تبلت در دست دارند و دیگر تحرک را کنار گذاشته اند. این چه معنی دارد؟ کودکی افراد نسل ما همراه با ورزش و تحرک گذشت اما متاسفانه این مسئله را در کودکان امروزی نمی بینیم.
فرهاد عشوندی – سروش امینی توماجی