«امیرحسین (مهدی سلوکی) مدیر یک شرکت پخش دارویی است که متعلق به همایون فرزین (داریوش فرهنگ) میباشد. امیرحسین از کودکی در خانه همایون فرزین بزرگ شدهاست و عاشق آیدا دختر فرزین (شبنم قلی خانی) است. جمشید پسر فرزین (شهنام شهابی) که از امیرحسین کینه به دل دارد و رابطهاش با پدرش خوب نیست، به کمک دوستانش از شرکت پدرش دزدی میکند که در حین آن امیرحسین سر میرسد و با ضربه دزدان به کما میرود و سعی میکنند جسد او را در مکانی دور از بین ببرند. شواهد و مدارک دزدی علیه امیرحسین گواهی میدهد. اما «روح» او که اکنون از جسمش جدا شده با حضور در رویاهای آیدا، دختر فرزین و معشوقه خودش سعی میکند آنان را مطلع سازد که در گندمزاری در ۵ کیلومتری بهشت زهرا در حال مرگ است، نهایتاً امیرحسین با کمک روح دختری به نام مینا (پریناز ایزدیار) که در حال زندگی نباتی است، آیدا را از محل جسدش باخبر میسازد و با انتقال به بیمارستان نجات مییابد. در این میان همایون فرزین پدر آیدا نیز بر اثر سکته قلبی میمیرد و روحش آیدا و همسرش مهشید (پردیس افکاری) را به امیرحسین میسپارد. امیرحسین هم پس از آن که بهبود مییابد نزد والدین مینا رفته و با دادن نشانیهایی از او آنان را قانع میکند که اعضای بدن دخترشان را که خودکشی کردهاست، اهدا کنند.»
این خلاصه داستان سریالی است که «علیرضا افخمی» به عنوان دومین سریال خود در شبکه سوم صداوسیما ساخت و باعث شد «محمدمهدی کوهی» جوان دوازده سالهی یک خانواده چهار نفره در تهران، در غیاب لحظهای پدر و مادرش، از خواهر خود خداحافظی کند و با الگو گرفتن از این سریال، «خودکشی» کند تا بلکه «روح» او هم مانند روح «امیرحسین و مینا»ی سریال، شاهد عملکرد اطرافیان و همشاگردیهایش باشد.
گزارشگر تارنمای سحام اینگونه می نویسد:
به سراغ وکیل این پرونده رفتم؛ «وحید مشگانی فراهانی» چهار سال است که به طرفیت از خانواده «کوهی» از مدیران وقت صداوسیما شکایت کرده، اما دادسرا و قوه قضائیه جمهوری اسلامی «زورش» نمیرسد که قانون را برای «مدیر قدرتمند» وقت شبکه سوم سیما که حالا هم اتفاقا جزو مدیران ارشد این سازمان است، جاری کنند، این در حالی است که مدتی است شاهدیم «آملی لاریجانی» رئیس قوه قضائیه به جای بررسی عملکرد زیر مجموعه خود، درباره مسائلی خارج از حوزه کاریاش مانند «برجام» اظهار نظر میکند اما «توانایی اعمال قانون را برای متهمان و مجرمان ندارد!»
«وحید مشگانی فراهانی» شرح این پرونده را به خبرنگار «سحام» توضیح میدهد: سال ۱۳۹۰ از شبکه ۳ صداوسیما سریالی تحت عنوان ۵ کیلومتر تا بهشت بعد از افطار و در ماه رمضان پخش میشود. یعنی دقیقا پربیننده زمان مخاطبان تلوزیونی. قصه این سریال این است که روح از بدن کاراکترهای فیلم جدا میشود و در سطح شهر به پرواز در میآید و ناظر امورات اطرافیان و اشنایان میشود و داستان به این شکل پیش میرود. بعد از این که این سریال خاتمه پیدا می کند متاسفانه فرزند موکل من تحت تاثیر فضای این سریال تصمیم می گیرد که به آن شکلی که عقلش می رسیده با یک روسری خودش را از یک میله بارفیکس آویزان میکند. با این توجیه که می خواهم روح من نیز مانند روح شخصیت اول آن فیلم از بدنم جدا بشود و بروم ببینم در مدرسه و اشنایان و فامیل درباره من چه صحبتی می کنند. متاسفانه این اتفاق باعث میشود که این بچه دچار مرگ مغزی بشود و ظرف چند روز فوت کند. البته اتفاق خوبی که از طرف خانواده می افتد این است که این خانواده اعضای بدن بچه را که دچار مرگ مغزی شده را به رایگان به افراد نیازمند اهدا میکنند. به واسطه این اتفاق تصمیم گرفته میشود که از صداوسیما شکایت بشود. چرا که صداوسیما در زمان بندی جدول پخش برنامه های خودش نه تنها این مسئله را رعایت نکرده، بلکه در زمان پخش این سریال به مخاطبانش آگاهی نداده که این سریال دستکم مشمول چه افراد با چه میزان سن و سال است. متاسفانه این اقدامات در پرمخاطب ترین ساعات پخش برنامه از طرف صداوسیما انجام نشد و عدم انجام این اقدام، مخاطبان خردسال را تحت تاثیر قرار داد، کما اینکه نظریه پزشکی قانونی نیز که در حال حاضر روی پرونده وجود دارد، مشخصا به این ماجرا اشاره میکند، که چون بچه ها در سن پایین دچار تقلید بیش از اندازه هستند، هر برنامه تلوزیونی میتواند روی بچه ها تاثیر منفی بگذارد. طرح دعوایی انجام گرفت و متاسفانه تنها مشکل ما این است که این پرونده کاملا بلوکه است، یعنی تا امروز حتی یکی از این افراد که متهم هستند، یعنی مدیر وقت شبکه ۳، تهیه کننده و کارگردان سریال تا به امروز یا به دادگستری فراخوان نشدهاند یا اگر فراخوان شدهاند نیامدهاند، نهایتا صداوسیما یک نماینده میفرستد و آن نماینده هم شروع میکند به دفاعیات فلسفی و مسائلی از این دست. متاسفانه تا امروز توانایی و قدرت پیگیری این پرونده را نداشته و حتی یک مرتبه پرونده را مختومه میکند، اما خوشبختانه با اعتراضی که نسبت به قرار منع تعقیب صورت میگیرد پرونده به شعبه ۱۱۴۲ میرود و آن جا یک قاضی با شرافتی به عمق مطلب پی میبرد و متوجه میشود که این قضیه یک اتفاق فرهنگی است و ممکن است برای هر فرد و هر طفلی در جامعه بیفتد، این قاضی پرونده را با نقص تحقیقات به دادسرا باز میگرداند و از دادسرا تقاضا میکند که پرونده به کارشناس ارجاع بشود، نهایتا بعد از فراز و فرود زیاد یک هیئت هفت نفره کارشناسی نظریه میدهند که صداوسیما در این پرونده ۲۰ درصد، یعنی به اندازه یک پنجم دیه کامل یک انسان مقصر است، بعد از این صدور نظریه کارشناسان و ابلاغ آن ما تقاضا کردیم که دادسرا متهمین پرونده را فراخوان کنند که از ماه خرداد امسال، تا الان با وصف ابلاغ، آقایان هیچکدام به دادسرا نیامدند، یک نماینده حقوقی فرستادند، در صورتیکه کارشان خلاف قانون است، چون «اتهام یک امر قائم به شخص است» و نمیتوانستند از نظر قانونی نماینده حقوقی بفرستند و باید خودشان شخصا حاضر میشدند و تاسف بیشتر آنجاست که قوه قضائیه هم توانایی جلب متهمین را ندارد و نمیتواند فراخوان احضار هم بدهد و این قضیه برای این پرونده به یک معضل تبدیل شده است، ما چهار سال است در حال پیگیری این پرونده هستیم اما تا امروز نتوانستیم متهمین را در دادسرا ملاقات کنیم.
فکر نمیکنید دادگستری در این پرونده با متهمین به نوعی تبانی یا تعامل داشته که متهمین در دادگاه حاضر نمیشوند؟
ما مدارکی مبنی بر اینکه تعمدی در این قضیه وجود دارد را در دست نداریم، ولی آنچه که به عنوان «عمارات» برای ما احراز شده این است که دادگستری اراده چندانی برای پیگیری این پرونده ندارد، کما اینکه دادسرا هم یک مرتبه رسیدگی به این پرونده را متوقف کرده و در حال حاضر هم با وصف اینکه به لحاظ نظریه هیئت کارشناسان، صداوسیما مقصر است، نزدیک به چند ماه است که نتوانسته احضار بکند. با وصف اینکه ابلاغ به کارگزینی صداوسیما رسیده و صداوسیما ابلاغ دادسرا را به اداره حقوقی رسانده، با تمام این اوصاف متاسفانه دادگستری پیگیری نمیکند، من اعتقاد دارم دادگستری ارادهای مبنی بر پیگیری این امر ندارد، حالا اینکه این تعامل است، تعمد است یا تعند است، دلیل متقنی برای این امر ندارم ولی عمارات به ما نشان میدهد که دادگستری ارادهای برای پیگیری این امر ندارد. ظاهر امر اینگونه است که متاسفانه گویا صداوسیما یک خط قرمز بزرگی است برای همه.
با توجه به اینکه شما در این پرونده و پروندههای دیگر به صورت ملموس با نارساییهای سیستم قضایی ایران اشنایی دارید، فکر میکنید در ایران همه در برابر قانون یکساناند؟
نه، اگر همه در برابر قانون یکسان بودند یک جوان را برای دزدیدن ۶۰ هزار تومان اعدام نمیکردند و یک مسئول صداوسیما را برای از بین رفتن یک بچه حتی نتوانند جلب کنند. تساوی قانون یعنی این که باید با همه در پیشگاه قانون به مساوات رفتار بشود و متاسفانه چنین اتفاقی نمیافتد، البته من از صداوسیما خیلی توقعی ندارم، از نظر من صداوسیما هیچگاه رویه و روند درستی نداشته، متاسفانه این ایراد بیشتر ناظر به دادگستری است که دادگستری نمیتواند در همه جا قدرتش را به یک شکل اعمال کند. یک نفر را برای سرقت ۶۰-۷۰ هزار تومان پول ظرف دو ماه رسانهای میکنند و خود صداوسیما «آتش بیار» میشود و ظرف دو ماه فرد را اعدام میکنند. اما زمانیکه صداوسیما خودش در یک پروندهای مقصر است – نه به زعم من وکیل بلکه به زعم کارشناسان و پزشکی قانونی- آن وقت متاسفانه مصون از اتفاقات و پیگیریها است.
شما از طریق شورای نظارت بر سازمان صداوسیما بر این عملکرد غلط صداوسیما اقدامی کردهاید؟
نه، من به این ماجرا اعتقادی ندارم، چون صرفا یک تشریفات است و نهایتا پرونده در آنجا معلق میماند، اعتقادی به این تشریفات ندارم، البته که من اعتقاد دارم هر چه که قانون است قابل احترام است، ولی اینکه من یک درخواستی کنم و پرونده بایگانی بشود، اثری برایش متصور نیستم. یک مرنبه آقایان در اداره حقوقی صداوسیما از ما درخواست کردهاند و به آنجا رفتهایم، میگویند به ما «تخفیف» بدهید ما میخواهیم دیه این بچه را بدهیم! یعنی صداوسیمایی که برای تبلیغات جزیی و ثانیه به ثانیه پولهای کلان میگیرد، به موکل میگوید که تخفیف بده تا من به تناسب این ۲۰ درصد به شما دیه بدهم و پول بدهم. یعنی با ما «چانه» میزنند. یعنی صداوسیمایی که باید به این فکر باشد که برنامهاش را متناسب با مخاطبش تنظیم بکند، دستکم برای برنامه اطفال و برنامه بزرگسال تفکیک قائل شود و یک «آلارم» در گوشهای حک بکنند و بگویند این برنامه برای (-۱۶ سال) یا (-۱۸ سال) ممنوع است؛ چیزی که در تمام دنیا متداول است، به جای اینکه این رویه را اصلح بکنند، با موکل من چانهزنی» میکنند که چقدر به من تخفیف میدهی که من باقی اش را بدهم؟!
ماجرا کاملا به صورت ساختاری دارای ایراد است. در دادسرا نمایندهشان آمده و میگوید «متخصص مسائل مذهبی» ما، این سریال را تایید کرده است. من نمیدانم متخصص مسائل مذهبیشان دکترای روانشناسی داشته یا نداشته؟ متخصص مسائل مذهبی نهایتا میتواند بگوید که محتوای این سریال با نصوص شرعی مطابقت دارد یا ندارد، فرزند متوفی ۱۲ سالش بوده، متخصص امور که نمیتواند بگوید این سریال برای چه سنی باید نمایش داده بشود.
این اتفاق در کدام شهر افتاده؟
وحید مشگانی- وکیل پایه یک دادگستری
در تهران، پایتخت کشور این اتفاق افتاده. البته که عوامل دیگری هم در این اتفاق دخیل بوده است، ما منکر عوامل دیگر نیستیم، ولی قطع به یقین این است که صداوسیما هم ۲۰ درصد در این قضیه تقصیر دارد، اما بزرگترین مشکل این است که اصلا آقایان پاسخگو نیستند. آقایانی که این همه آدم سیاسی را در تلوزیون میآورند و از آنها یکسری اعترافات بیهوده و من درآوردی میگیرند و به خورد جامعه میدهند، این آقایان برای عملکرد خودشان که طبق نظر کارشناسان رسمی دادگستری مقصر بودهاند پاسخگو نیستند و حاضر نیستند به دادسرا بیایند.
بر اساس نظریه پزشکی قانونی، ۸۰ درصد مابقی عواملی که باعث شده این نوجوان خودکشی کند چه چیزهایی بوده؟
مشخصا اعلام نکردهاند، چون متهمین مدیر وقت شبکه ۳، تهیه کننده و کارگردان این سریال بودهاند، هیئت کارشناسی اعلام کرد که این سه نفر مقصر بودهاند. شاید پدر و مادر هم باید نظارت بیشتری میداشتند، شاید در آموزش و پروش هم باید آموزش میدادند که شما هر برنامهای را حق ندارید نگاه کنید، ما منکر عوامل دیگر هم نمیشویم. ولی در نظریه هیئت کارشناسی، مشخصا صداوسیما ۲۰ درصد مقصر است.
آیا موکل شما در این پرونده درخواست دیه هم دارد؟
به صورت اتوماتیک نتیجه این پرونده، متضمن دیه هم هست.
قانون به طور مشخص در این باره چه میگوید و اگر متهمین به عنوان مجرم شناخته شوند، مجازاتشان بر اساس قانون چیست؟
فارغ از مسائل مربوط به دیه، دستکم میتوانند در مورد صداوسیما به عنوان یک سازمان عمومی، مجازاتهای تکمیلی را پیش بینی کنند و یمتوانند اقدامات «تکلیفی» برای صداوسیما وضع کنند که مثلا تا دوسال فلان اقدام را انجام بدهد. ولی اینها در مرحله نهایی است، فعلا آقایان به قانون تمکین کنند و احضاریهها را پاسخ دهند و بعد از چهاز سال به دادسرا بیایند، بعد در موضع تصمیم گیری یا به رای قانون تمکین میکنیم یا اعتراض میکنیم.
صحبت آخر؟
من باز هم تاکید میکنم، ما در حال حاضر دو مشکل داریم؛ مشکل اول اینکه صداوسیما در برابر عملکرد خود پاسخگو نیست و متاسفانه این امر رو یک مسئله ساده، پیش پا افتاده و فردی در نظر گرفته است. در صورتیکه ما معتقدیم این امری «نوعی» است؛ صداوسیما موظف است در پخش برنامهها و عملکرد خود، استانداردهای جهانی را رعایت کند، صداوسیما باید برای مخاطب خود هشدار دهد و بداند چه برنامهای را در کجا پخش میکند. امروز دغدغه ما یک دغدغه کاملا «فرهنگی» است و ما نمیخواهیم این اتفاق برای خانواده دیگری تکرار شود. اما این رویه نامبارک همچنان در حال تکرار از سوی صداوسیماست.
نکته دوم آن است که قوه قضائیه تا به امروز نتوانسته در قبال این رونده عملکرد مثبتی داشته باشد. البته این مورد تنها مشمول صداوسیما نیست. هر کجا که دوایر دولتی متهم هستند، قوه قضائیه خوب عمل نمیکند، نمونه بارز سخن من «متروی اصفهان» است، من ده سال است که در این پرونده در حال تلاش هستم. در این پرونده کارشناسان دادگستری گفتهاند که عبور متروی اصفهان از زیر «چهارباغ» ایجاد اشکال میکند، متاسفانه قوه قضائیه در این پرونده هم عملکرد مناسبی نداشته است. به عبارت دیگر هر کجا که نهادهای صاحب قدرت حکومت طرف دعوا قرار میگیرند، متاسفانه قوه قضائیه مستاصل عمل میکند و کارایی مناسب را ندارد.
متاسفانه در پرونده این کودک رییس شبکه، تهیه کننده و کارگردان سریال، خود را بالاتر از قانون میدانند و به قانون تمکین نمیکنند، اینها باید قانون احترام بگذارند، تشریفات دادرسی در مورشان جاری بشود و از اتهامشان دفاع کنند، قانون باید یکسان باشد، اگر من وکیل مرتکب جرمی بشوم، قانون با من چگونه رفتار میکند؟ با رئیس شبکه ۳ هم همان طور رفتار کنند.