درون چرخه هستی در این جهان بزرگ، به مواردی بر می خوریم که اعجاب برانگیز و باورنکردنی هستند. اما آنانی که با این امور آشنا می باشند و در این رابطه مطالعاتی کرده اند؛ نه آنکه از مشاهده این امور تعجب نمی کنند؛ بلکه وقوع آنها را در طبیعت، کاملا در باور خویش قرار می دهند. این امور که توسط بعضی از موجودات زنده شکل شدن به خودشان می گیرند؛ در اختیار آنها نیستند، و به طور غریزی رخ می دهند. به طور مثال، زیست شناسان می دانند که همیشه عنکبوت نر، پس از جفتگیری با عنکبوت ماده، توسط جفت ماده خودش خورده می شود. اما این جریان هیچگاه موجب اضمحلال این سنت در میان بقیه عنکبوت های دیگر نشده است. چون اگر چنین می شد، نسل عنکبوت ها از چرخه هستی خارج گشته و منقرض می گشت. همینطور است در مورد گربه ها، هنگامی که گربه ماده بچه هایش را به دنیا می آورد؛ با مرارت و سختی بسیار، مدام جای آنها را عوض می کند؛ و بچه های نوزادش را، از جائی به محل دیگری می برد. چون در غریزه گربه های نر، خوردن یکی از بچه های خودش وجود دارد؛ و گربه ماده از آن مطلع است. بر این اساس، با همان وضعیت نامناسب پس از زایمان بچه گربه ها، ناچار است که مرتب جای آنها را تغییر بدهد؛ تا پدرشان به سراغ آنها نیاید و یکی از بچه هایش را نخورد!
دیگر موجودات زنده درون طبیعت نیز، کم و بیش اسیر گونه های دیگری از انواع این اجبارهای غریزی و مادرزادی خویش می باشند. هیچ موجود زنده ای به هیچوجه نمی تواند این امور مادرزادی را، از وجود خود زایل گرداند؛ اما خصلت هائی را که ذاتی و مادرزادی نیستند؛ و انسان و حیوان، در اثر سازش با محیط اطراف محل زندگی شان، جزء عادات ثانویه خویش می گرداند؛ را می توان با آموزش و آگاهی دادن به افراد، از فهرست عملکردهای شخصی ایشان حذف نمود؛ و روش های بد آنها را اصلاح کرد!
آنچه که از ذات خوبی و بدی به وجود می آید و برجا می ماند؛ خود خوبی و بدی هستند؛ که تأثیرات خاصیت آنها بر هر زمینه ای، همواره خوب یا بد خواهد بود و باقی خواهد ماند. بدین معنا که ماحصل عملکرد خوب، به دست آوردن نتیجه ای خوب است، و انجام پذیرفتن کرداری بد، نتیجه ای جز بدی به بار نمی آورد. با توجه به همین واقعیت است، که بر تعداد خوبی ها و بدی های موجود در کلنی جامعه آدمها و حیوانات افزوده می شود. در بخش اول( نابود شدن یک موجود زنده مانند عنکبوت نر توسط عنکبوت ماده، و بچه گربه توسط پدر او)، تسلسل سلسه مکررات در طبیعت است؛ و افزایش نیکی ها و بدی های میان مردمان گیتی، پیآمد چگونگی آموخته های ایشان، از محیط اطراف آنهاست!
آنچه که در باره چگونگی کنش های اجتماعی آدمها در این جهان باقی مانده است؛ همان هائی می باشند که ما از تاریخ ماندگار در این دنیا به دست آورده ایم. توحش و ددمنشی، یکی از عناصر خاص در کنش های موجودات زنده است؛ که بخشی از آن را به طور غریزی با خود دارند؛ و بقیه اش را در طول رشد و بالغ شدن و ورود به میان اجتماع، از همنوعان خویش می آموزند و به تکرار نمودن آن می پردازند. البته مصداق این امر را، بیشتر در میان جرگه ی آدمیان می بینیم تا در خیل حیوانات !
برخی از اقوام درنده خوئی که تاریخ از آنها نام می برد؛ مغولان و تیموریان و اعراب بدوی در قرن های پیشین بوده اند. ولی در قرن اخیر نیز، متأسفانه شاهد رخ دادن وحشیگری های ددصفتانه ای هستیم؛ که قسمت اعظم آنها، هیچ ارتباطی به غرایز مادرزادی آنان ندارند. بلکه این نوع درنده خوئی ها، خاستگاه شان زیاده طلبی ها و قدرت پرستی های دارندگان چنین صفات حیوانی و ضدبشری است!
هیتلر یهودیان را سوزاند و کشت، چون نژادپرست بود و تأثیرات عقده های خودبرتر بینی آزارش می داد. اسکندر مقدونی نیز، آثار تمدن مردم ایران باستان را، از جمله سوزاندن بزرگترین کتابخانه جهان در آن زمان در ایران، و به آتش کشیدن کاخ زیبای آپادانا، و کشتار سبوعانه مردم ایران را، بدانجهت در تاریخ به نام خود ثبت نمود؛ چون چنان اسیر همان عقده های خود بزرگ بینی و کوچک بینی بود؛ که می خواست با ویران کردن مهم ترین مکان های تاریخی در آن دوره را، در کارنامه کردار ناپسند تاریخی اش به ثبت برساند!
اقوام وحشی و جنایتکاری که در این مقطع تاریخی دنیا را به آشوب کشانده اند؛ همگی شان گروه هائی هستند، که از دامان آئین اسلام ناب محمدی، به درون جوامع متمدن داخل گشته اند؛ و به فجیع ترین شکل ممکن، انسان های بی گناه را می کشند و نیست و نابود می کنند. رخداد انقلاب شوم اسلامی در ایران، فقط به ملت میهن کهنسال ما آسیب نرساند. بلکه گربه ای است که بچه های وحشی تر از خودش را، که به گونه مستقیم و غیر مستقیم آموزش داده و به میان دیگر اقشار گیتی صادر نموده؛ نباید که اجازه برتری به آنان بدهد. فعلا در کمین است که یکی از آنها را به چنگ بیاورد و بخورد!
اعلام موجودیت وحشیانه گروه القاعده، خیزش جنایتکارانه طالبان، پیدایش گروه جانی تر از آن دو، داعشی های وحشی تر از اعراب بادیه نشین صدر اسلام، فرزندان خلف جمهوری ننگین اسلامی هستند؛ که برتری خویش در جنایت پیشگی را، نسبت به القاعده و طالبان، در معرض نظارت و قضاوت همگان گذاشته و می گذارند. اکنون گربه به وجود آورنده این فرزندان خلف، طبق غریزه ذاتی برتری جوئی که در بطن خویش دارد؛ ناگزیر است که یکی از فرزندان خودش را بخورد؛ تا در مسابقه برتری طلبی، خودش همچنان بر سکوّی رقابت ایستاده باشد!
از اینرو، جهت رساندن خویش به این مرحله از آمال مالیخولیائی، ناچار است که با دشمن ظاهری و یار پنهانی قدیمی، با آمریکای به قول خمینی جهانخوار که می گفت: ” هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید. ” کنار بیاید. غربی ها نیز می دانند، که برای نشاندن داعش سر جای خود، بهترین و بیشترین کمکها را از حکومت آخوندی انتظار داشته باشند. چرای آن را کسی نمی داند، اما نامه نگاری های میان رهبران دو کشور آمریکا و ایران، نمی تواند بدون انگیزه در ارتباط با حذف فیزیکی داعش باشد. چه بسا که این قضیه پیچیده، به همین شکل نیز حل بشود. زیرا:
” شغال بیشه ی مازندران را
ندرّد جز سگ مازندرانی !
محترم مومنی