همه ماههای سال نزد خودشان، تقریبا شبیه یکدیگر هستند؛ و هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند. اما اگر خوب دقت بکنیم، بعضی از این ماهها نزد مردمان جهان، خصوصا از دید مردم ایران، با هم متفاوت هستند. به طور مثال، همین ماهی که اکنون در هفتمین روز آن قرار داریم(سه شنبه هفتم شهریور 1396 خورشیدی)، برای بسیاری از هم میهنان ما، اگر جانکاه نباشد به شدت آزاردهنده است!
چرا که تا چند روز آینده، اولین ماه سال تحصیلی جدید در ایران آغاز می شود. همه ساله مهرماه برای تعداد زیادی از خانواده های ایرانی، به ویژه خانوارهای پرجمعیت تر، و بخصوص برای آن دسته از خانواده هائی، که یک یا چند دانش آموز و دانشجو دارند؛ غم انگیزتر از سایر ماههای سال می باشد!
زیرا کودکان و نوجوانان و جوانان ایشان، جهت رفتن به مدرسه و دانشگاه، و شروع نمودن سال تحصیلی جدید نیازهائی دارند؛ که برآورده شدن شان فقط به پول کافی احتیاج دارد. موردی که متأسفانه در دسترس اکثر شهروندان ایرانی نیست. مشکلی که حتی دارندگان امکانات مکفی مالی را نیز دچار معضلات زیادی می کند؛ چه رسد به پدران و مادرانی، که دست های شان از مال دنیا خالی است؛ و برای تهیه ملزومات سوادآموزی فرزندان خویش، ناگزیرند که به دو مورد ناخوشآیند تن بدهند!
یا با قرض کردن از آشنایان و دوست و فامیل به این مهم بپردازند(که این نیز مستلزم شرمگین شدن آنها است.)؛ یا بچه های شان را با فرستادن به مدرسه با همان کیف و کفش و لباس مندرس سال گذشته، که در چنین شرایطی آنها نیز پهلوی همشاگردی های شان شرمسار نمایند. شاید که فرزندان بزرگ تر خانواده، دانشجویان یا دانش آموزان مقاطع تحصیلی بالاتر، بتوانند در طول تعطیلات تابستانی، با کارهای کم درآمدی مانند شاگردی نزد دکانداران، یا دست فروشی اجناس سبک و کم بها، بتوانند پس اندازی برای تهیه کفش و کیف و لباس نو برای رفتن به مدرسه شان را جمع کنند!
ولی کودکانی که در دو مقطع ابتدائی و راهنمائی تحصیلی حضور دارند؛ چشم های شان به دست پدران و مادران کم درآمد و مستمند خودشان است. که لوازم مورد نیاز اینها را آماده بکنند. چنانچه این امر صورت نپذیرد؛ و این اولیای دست تنگ و فقیر نتوانند، که احتیاجات فرزندان خود را تأمین نمایند. با کفش و کیف و لباس کهنه سال پیش، به مدرسه رفتن فرزندان شان، هم برای این کودکان، و هم برای والدین ایشان، آکنده از رنج و تعب و افسردگی خواهد بود. بر این اساس، سختی ها و زجر هائی که این افراد در ماه مهر هر سال تجربه می نمایند؛ دلخوشی به کلاس بالاتر رفتن فرزاندان شان را، برای چنین خانواده هائی، به تلخ کامی ایشان بدل می کند!
در دوران قبل از انقلاب خونین و ننگین اسلامی، در زمان حکومت افتخار آمیز اعلیحضرت فقید، شادروان محمد رضا شاه پهلوی، کارمندان دولت و کارگران کشور، دو بار در سال پاداش ویژه دریافت می نمودند. یکبار در ماه شهریور، که خانواده های کم درآمد کشور بتوانند؛ جهت تأمین کردن مخارج تحصیلی فرزندان خود، از آن پاداش ویژه، که معادل یک ماه کامل از حقوق دریافتی آنها بود استفاده کنند. یکبار نیز در ماه اسفند هر سال، به کارمندان و کارگران کشور، پاداش داده می شد؛ تا بتوانند جهت هزینه های نوروز، در حد توان شان مخارج مربوطه را، به راحتی بپردازند!
هرچند که همان ناسپاسان، پاسخ محبت های پادشاه شان را آنگونه دادند. و به راحتی فریب دشمنان آن شاهنشاه معظم و ایراندوست، حتی خود بی خبرشان را خوردند. و ایرانپدر را با چشمانی گریان از خانه پدری اش راندند. اما اکنون میزان میهن پرستی های شاه شاهان بر همگان آشکار گشته است؛ و تا حدود زیادی، بیشتر ایرانیان به این مهم پی برده اند؛ که چه گوهر بی نظیر و گرانبهائی را از دست های نمک ناشناس خود داده اند؟!
اکنون اگر نه همه مردم ایران، بلکه بیشتر ایشان به درستی می دانند؛ که هر ستم و رنجی که حالا متحمل می شوند؛ هر سختی و مرارتی را که اکنون بدان مبتلا گشته اند؛ تاوان همان بی چشم و روئی و ناسپاسی و حق ناشناسی ها، در حق کسی است؛ که حتی به خاطر آسیب ندیدن یک ایرانی به خودش اجازه نداد؛ که با اعزام نیروهای مسلح کارآزموده زرهی، به داخل خیابان های مملکت به آشوب کشیده شده(هنگام تظاهرات نابخردانه و براندازانه مردم، در سال شوم 57 )، ترجیح داد که خود و خانواده اش از کشور خارج شوند؛ و اجازه داد که مردم ” صدای منحوس انقلاب شان ” را، به گوش آن یگانه تاریخ ایرانزمین برسانند!
روان پاکش تا به ابد شاد، که نام بزرگ اش زینت بخش کتاب گرانبهای تاریخ ایرانزمین خواهد بود. و آثار خدمات شاین توجه اش، در تمامی دوران های باقی مانده از عمر میهن وی خواهد درخشید؛ و یاد بزرگواری هایش، تا روزی که مردم بتوانند با مراجعه به تاریخ کشورشان، از عملکردهای میهن پرستانه او آگاهی بیابند. همواره در ذهن شان پایا و مانا خواهد بود!
محترم مومنی