وقتی پدر و پسر به جنایتکار بودن شان اعتراف نمی کنند! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
545

در مراسم چهارمین سالگرد تروریست نامدار رژیم آخوندی در « گلزار شهداء » در کرمان، با انفجار مهیب دو بمب در آنجا، تعداد زیادی از شرکت کنندگان در این برنامه حکومتی کشته و زخمی شدند. طبق گزارشات منابع موثق ، خبرها در این رابطه از کشته شدن ۸۵ تن و مجروح گشتن ۱۰۱ تن در « گلزار شهداء » کرمان گفته و نوشته اند!

تلاش مذبوحانه رژیم برای ادامه بقای حاکمیت ننگین آخوندی در ایران به حدی رسیده است؛ که از کشتار عوامل پیرو منویات شوم خودشان هم کوتاه نمی آیند. و آنها را فدای رساندن خویش به آرمان های ضد بشری شان می کنند!

چرا دختر سلیمانی و هیچیک از مسؤلان و حکومتی ها در مراسم مذکور ( سالگرد کشته شدن سردار تروریست پرورشان ) قاسم سلیمانی شرکت نداشتند؟!

در بیشتر مواقع، هنگامی که یک فرد یا گروه، در باره مورد خاصی ابراز نظر جاهلانه و نامربوط می کند. مخاطبان حقیقت نگر ایشان، اظهارات آنها را وقیحانه توصیف می کنند. چگونه می توان سخنان زینب سلیمانی را، که در مراسم یادبود چهارمین سالگرد پدر شهیدش!! در « گلزار شهدای » کرمان برگزار شد شرکت نکرده بودند؟!

هیچ عقل سلیمی نمی تواند این مورد را حقیقت بپندارد؛ و واکنش منطقی خودش نسبت به این موضوع را نشان ندهد!

چرا از میان فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب شوم اسلامی، همچنین هیچیک از آنها( حتی یکی از اعضای سپاه قدس ) نیز در مراسم روز چهار شنبه سیزدهم دیماه، در گلزار شهدای کرمان حضور نیافته بودند؟!

ترس و وحشت شدید سران اشغالگر حاکمیت رسوای آخوندها، از به انتها رسیدن استیلای ننگین و رذیلانه شان در ایران، و به پایان رسیدن امکانات انواع سودجوئی و دزدی های شان از سرمایه های مادی و معنوی، و مواهب طبیعی در سرزمین ما، ایشان را به چنان فلاکتی از نا انسان بودن شان کشانده است. که با انجام دادن وحشیانه ترین عملیات تروریستی در داخل کشور، در صدد حفظ نمودن موقعیت اهریمنی موجودیت پلید خویش در ایرانزمین، به کشتار مردمی می پردازند؛ که حتی از پیروان نادان این فرقه تبهکار بوده اند. چونکه هیچیک از مردم شریف ایران، که از مخالفان حضور این جانیان در کشور خود می باشند؛ هرگز در در این مراسم بر پا شده از طرف دشمنان خود و میهن شان شرکت نداشته اند!

ابراز نظر وقیحانه زینب سلیمانی در رابطه با انفجارهای مهیب در مراسم سالگرد پدر تروریستش در کرمان، و اعتراف عامل حکومتی در صدا و سیمای رژیم که گفت: « ما پیش بینی های لازم در این باره را نموده بودیم. » بیان کننده این واقعیت است؛ که آتش کلیت تنظیم و به اجرا گذاشتن چنین مراسمی، از افکار پلید خودشان نشات گرفته بود!

همانگونه که می دانیم، ایرانیان میهندوست در هیچ مراسم و برنامه ای که عوامل حکومتی و دولتی در ایران تدارک می بینند شرکت نمی کنند. این مورد موضوعی نیست که فقط ما بدانیم. خود ایشان و مزدوران شان هم از این امر آگاهی کامل دارند؛ که ایرانیان راستین، هیچگاه به حقارت و پستی جیره خواران خامنه ای قدرت پرست نیستند؛ که در خیل نوکران او قرار بگیرند و به چنین خفت هائی تن بدهند!

من به نوبه خودم، از کشته شدن کسانی که به کشور و هم میهنان خویش خیانت نموده، و در سلک هواداران و پیروان این تبهکاران می باشند. نه غمی به دل راه می دهم؛ و نه از کشته شدن آنها در آن مراسم اندوهناک می شوم!

کسانی که یک ذره عرق ایراندوستی در موجودیت نوکر صفت آنها نبوده و نیست. باید بمیرند. تا ایران و ایرانیان راستین و میهن پرست، از شر اهریمن فریبکار و شاگردان نادان و فریبخورده او در امان باشند!

آنها اعتراف می کنند که آمادگی رخ دادن این جریان را داشته اند. دختر سردار تروریست پرورشان در مراسم سالگر کشته شدن پدرش شرکت نداشته است. این فقط بیانگر یک حقیقت محض می باشد؛ که فرومایگان حاکم در ایران کنونی، به هر ننگی تن می دهند. تا همچنان بر اریکه قدرت در ایران تکیه داشته باشند!

حکومتی ها درفشانی کرده اند: که این عملیات را تروریست های ضد رژیم انجام داده اند. و این در حالی است، که فرزندان خلف آنها و پسرهای تروریست و جنایتکار ایشان( داعشی ها ) نیز اعلام کرده اند؛ که ایشان مرتکب این جنایت نشده اند!

تاریخ بهترین و صادق ترین قاضی در جهان است؛ و آیندگان و نسل های بعدی این جماعت خودکامه و جنایتکار خواهند بود؛ که از داشتن اجدادی با چنین پیشینه خفت باری رنج بکشند و خوار و زبون باشند!

مقاله قبلییکی از فرماندهان ارشد حزب‌الله در حمله پهپادی اسرائیل به جنوب لبنان کشته شد
مقاله بعدیاستفاده حماس از نارنجک‌های ساخت کره شمالی 
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.