دویست و هشتاد و نه سال پیش، یعنی در سال ۱۷۳۱ میلادی، متفکر نامدار « منتسکیو » ، که پیش تر با نگارش کتاب معروف خود « نامه های ایرانی » به شهرت رسیده بود. نوشتن مشهورترین کتاب خود « روح القوانین » را نیز به پایان رساند. از این نویسنده و متفکر و فیلسوف نامی، که سالیان درازی از عمر خویش را، در مسند دادستانی دادگستری کشور فرانسه گذرانده بود؛ کتاب ارزشمند دیگری هم، که حاوی خاطرات، کلمات قصار و دیدگاه های برجسته این نویسنده و فیلسوف نامدار می باشد. را با عنوان « اندیشه های ناشناخته » منتشر نمود!
در میان جملات پندآموز وی در کتاب « اندیشه های ناشناخته » جملات آگاهی بخش وی، در قالب درک مفهوم واقعی از دو واژه « سیاست » و « سیاستمدار » ، به این شرح در عبارت زیر آمده است: « سیاست، یعنی شناختن آنچه که شدنی است؛ و سیاستمدار کسی را گویند؛ که به چنین شناختی از سیاست دست یافته باشد. » !
بر این اساس، چنانچه به بیانات و نگاشته های برخی از سیاستمداران کنونی در جهان بنگریم؟ به این حقیقت گویا می رسیم؛ که بسیاری از آنان، به ویژه کسانی که سیاستمدار نیستند اما مدعی آن می باشند بر می خوریم؛ که فقط بر یک اندیشه یا کردار خود و دیگران تکیه می نمایند؛ و مدام از آن دم می زنند. در حالی که هیچیک از اندیشه ها، بیانات و کنش های فردی خویش را نیز، بر مبنای مفهوهم واقعی از شناخت سیاست یا سیاستمدار بودن را مطرح نکرده و نمی نمایند!
دوستان و هم میهنانی که فلاش دوربین های مغز خودشان را، فقط بر یک معنا یا یک پدیده خاص از « علم سیاست و سیاسمتمداری » زوم می کنند. بدنیست که در موقع بیان نمودن دیدگاه شخصی خودشان و یا نقل قول کردن از دیگران، به این واقعیت مهم نیز توجه داشته باشند: « که سیاست یعنی دارا بودن قوه تشخیص و شناختن آنچه که شدنی است یا قابلیت شدن را دارد؛ و سیاستمدار را هم کسی را گویند؛ که در ضمیر خویش، دارای چنین شناخت علمی و فلسفی و منطقی باشد. » !
فردی که دیدگاه شخصی خودش بر روی یک مورد یا موضوع، به طور مثال در ارتباط با « قانون اساسی » یک دیار متمرکز می سازد. باید به این حقیقت محض نیز توجه داشته باشد؛ که مسؤلان و سیاستگزاران یک حکومت، چه پادشاهی و چه جمهوری و چه تحمیلی، بر منوال آنچه که به مصلحت خود و حکومت یا حاکمیت شان می باشد عمل می کنند(حاکمیت متعلق به مستبدان و دیکتاتورهای حاکم بر سرنوشت ساکنان یک سرزمین است؛ که به دلائلی بر مردم آن سامانه جغرافیائی تحمیل گشته اند. که به طور کلی در آنها، امری مانند « قانون اساسی » و به اجرا گذاشته شدن آن، هیچگونه معنائی از اعراب را ندارد.) ؛ ولی در حکومت های پادشاهی و یا جمهوری، رعایت نمودن کلیه اصول ، مفاد و تبصره های مندرج در قانون اساسی کشورشان از بدیهیات می باشد در غیر آن صورت، سه قوه مهم در چنین سرزمین هائی( مجریه ، قضائیه و مقننه = قانونگزاری ) وظیفه دارند؛ که اجازه ادامه دادن به چنین حکومت های خودمحور و قدرت پرستی را ندهند. چه پادشاهی باشند و چه جمهوری؟!
آنانی که در این برهه زمانی، بر دو شاهنشاه برجسته و نامدار و خدمتگزار حکومت پادشاهی پهلوی، اعلاحضرت رضا شاه کبیر و اعلاحضرت محمدرضا شاه پهلوی خرده گیری می کنند؛ که در طول حکومت های خودشان، بر مبنای « قانون اساسی مشروطه سلطنتی » که در زمان سلطنت مظفرالدین شاه قاجار، و با برپائی « انقلاب مشروطیت » تدوین گشته بود کشورداری نموده اند. لطفا به جای بستن چشمان شان بر روی حقایق موجود در شرایط زمانی پادشاهی این ابرمردان دنیای سیاست کشورمان، و ندیدن واقعیت های دردناک آن برهه از زمان، ایمیل های در اصل ضد پهلوی، و در حقیقت متضاد با درک واقعی از موقعیت زمانی آن هنگام را، که برای تعداد نزدیک به صد تن از آدرس های فهرست ایمیل های خودشان ارسال می نمایند. فقط یک لحظه خودشان را در شرایط وضعیت نا به سامان آن روزگار از مملکت داری آن دو پادشاه میهن پرست قرار بدهند. سپس به خویشتن بگویند( فقط به خودشان، نه به دریافت کنندگان ایمیل های ضد میهنی شان، که به وضوح از همه نا به سامانی های آن موقع کشور و برهه زمانی آن دوران آگاهی های کامل را دارند. ) ؛ آیا آن دو بزرگوار، می بایست: پیش از کوتاه نمودن دست مستبدان از ایران، یا قبل از سرکوب نمودن راهزنان و دزدان سر گردنه ها، برقراری مدرنیته و پیشرفت در کشور، با برپا کردن بانک های پادشاهی و سپه و رهنی، ایجاد نمودن یکی از بزرگ ترین و مهم ترین دانشگاه های دنیا دست کم در خاورمیانه، ایجاد کردن جاده های شوسه و ریلی و آسفالته در کشور، به وجود آوردن چند فرودگاه بین المللی در ایران، رساندن آب تصفیه شده به وسیله لوله کشی به خانه های مردم، ارائه حق آزادی های همه جانبه و مجوز رای دادن به زنان کشور، و رفع تبعیض میان آنان و مردان جامعه، ایجاد دادگستری و زیر مجموعه های آن در جای جای میهن مان، حتی با نام « خانه های انصاف » در تمامی بخش ها و روستاهای این سرزمین، مبارزه با بی سوادی با به وجود آوردن « سپاه دانش » اعم از دختران و پسران، که دوران سربازی شان را درون روستاهای کشور با آموزش به بی سوادان طی نمایند. اعزام دانشجویان رشته های مختلف پزشکی با عنوان « سپاهیان بهداشت » به تمامی روستاها و بخش های دارای امکانات اندک درمانی در سراسر ایران، اعزام دانشجویان رشته های گوناگون معماری و مهندسی، جهت ایجاد نمودن و ترویج آبادانی و جهاد برای سازندگی بیشتر در کشورشان، اعزام دانشجویان برجسته رشته های مختلف دانشگاهی، جهت گرفتن انواع تخصص های علمی به خارج از کشور، البته با استفاده کردن از بورسیه های دولتی، دعوت نمودن از متخصصان فرهنگی و مستشاران نظامی از خارج، برای آموزش های مختلف به کارگزاران درون مملکت، همه و همه و بسیاری دیگر از نمونه های چنین نوآوری هائی در ایران آن زمان، تا به حدی گسترده و فراوان بودند؛ که هنوز اجازه نمی دادند. تا آن دو پادشاه بی همانند در تاریخ کشورمان، تمامی این مشکلات را نادیده گرفته و بر زمین بگذارند؛ و برای تدوین نمودن یک « قانون اساسی » جدید اقدام نمایند!
به قول شادروان سعید نفیسی، که یک روز به همراه دانشجویان همکلاسی و چند تن از استادان مان در خدمت شان بودیم؛ و از ایشان خواستم که نصیحتی به ما بکنند فرمود: « سخنی بگوئید، چیزی بنویسید، کاری بکنید؛ که عوام بفهمند و خواص هم بپسندند. » !
محترم مومنی