وقتی جان کری و محمدجواد ظریف با هم جایزه می گیرند!!

0
179

یکی از نوظهورهای قرن اخیر، فعالیت های مؤسسات خصوصی یا دولتی در گیتی، برای اهدا کردن سلسله جوایز بین المللی خودشان، به بهترین های جهان در موضوعاتی خاص است. که بعضی اوقات به افرادی که در اموری مخصوصی تلاش های مثبتی نسبت به بقیه مردم انجام داده اند؛ و در آن مورد ویژه برتری هائی را به دست آورده اند داده می شود. گاهی هم پیش می آید، که این جایزه ها به صورت فرمایشی به کسی داده می شود. مانند جایزه های صلح نوبل، که به خانم شیرین عبادی و آقای اوباما داده شده است. یا جایزه ای که یک اندیشکده معتبر بریتانیائی به نام ” چت هاوس ” ، امسال به وزرای امور خارجه دو کشور آمریکا و ایران اهداء نموده است. ما که بخیل نیستیم، اما از این اندیشکده سلطنتی روابط بین المللی در لندن، که بر اساس سیستمی که دارد، و باید به بهترین اندیشه های جهانی شده جایزه بدهد. ولی روز دوشنبه 24 اکتبر 2016 میلادی، جایزه امسال خودش را، به کسانی داده که افکار پوچ شان، به هیچوجه شایستگی دریافت نمودن این جایزه ها را نداشته اند می پرسم: به کدام اندیشه نیکوی وزرای خارجه ایران و آمریکا، جایزه بهترین ها را داده است؟!

آیا جان کری و محمدجواد ظریف، که به نیابت از دولت های مکار خودشان، از فریب دهندگان مردم جهان، به ویژه دو ملت ایران و آمریکا به شمار می آیند؛ مستحق دریافت کردن چنین جایزه ای هستند؟ آیا نوکران اوباما و خامنه ای، که صرفا طبق دستور اربابان خویش، جز به نفع دولت های ممالک خود کاری نمی کنند؛ استحقاق گرفتن چنین جایزه بهترین اندیشه ها را دارند؟ آیا آنانی که به گونه عوامفریبانه، در ظاهر دشمنان یکدیگر جلوه می نمایند؛ اما در خفا جهت ایجاد همه نوع شورش و آشوب در دنیا همدست می باشند؛ اندیشه شان شایستگی بردن گوی سبقت از دیگر اندیشمندان را داشته است؟ یا….. این جایزه هم مانند بسیاری دیگر از این دست، برای بیش از پیش گمراه کردن اهالی ساکن در این گیتی پهناور، به ظریف و کری داده شده است؟!

اگر این مؤسسه انگلیسی نبود، اگر سابقه ترفندهای حیله گرانه بریتانیائی ها را نداشتیم؛ می توانستیم به راحتی بپذیریم؛ چرا این دو به دریافت نمودن جایزه مورد نظر، از سوی مؤسسه ” چتم هاوس ” نائل گشته اند؟ ویژه آنکه، مؤسسه مربوطه اعلام نموده است؛ که این جایزه را به لحاظ موفقیت جان کری و محمدجواد ظریف، در به ثمر رساندن توافق جامع هسته ای میان ایران و قدرت های بزرگ دنیا به ایشان داده است!

و این یعنی ” عذر بدتر از گناه ” ، چون توافق نیم بندی، که هنوز به اندازه صناّر برای ملت ایران سود نداشته است؛ توافقی که نه تنها کوچک ترین نفعی برای مردم ایران به بار نیاورده، بلکه بر تعداد نابسامانی های ایشان نیز افزوده است. چه تفاخری دارد؟ توافقی که بیش ترین استفاده آن نصیب پوتین هزار چهره گشت، و به او فرصت اشغال کردن پایگاه هوائی نوژه در غرب ایران را داد؛ چه تاجی بر سر ملت ایران نهاده است؟ که اگر مردم ما برای این مژده بزرگ(جایزه گرفتن ظریف جهت ارائه بهترین اندیشه ها توسط ایشان) جانفشانی هم بنمایند رواست؟!

به پندار من به عنوان نگارنده این نوشتار، روشن و آشکار است، که این نیز جز نیرنگی که انگلیسی های ریاکار برای عقب نماندن از روسها در مسابقه اشغالگری تدارک دیده اند نیست. به هیچوجه قصد ارائه تفکر ” دائی جان ناپلئونی ” را ندارم. چون مسائلی که به موضوعی با چنین اهمیتی مربوط می گردد؛ جائی در طنز و شوخی ندارد. که وقت آدمی برای رساندن این خبر برایش هزینه گردد. راه دوری نخواهیم رفت، به همین صد سال پیش رجوع می کنیم. در دورانی که قجرهای عیاش و بی کفایت و عروسک های خیمه شب بازی خرافه پرست، بند شان در دست انگلیسی ها بود؛ و به آنها اجازه داده بودند که به صورت گله ای در بوشهر و چند استان دیگر در جنوب میهن مان بیایند و زندگی بکنند. و به بهانه کمک های استخراج نفت در استان خوزستان، ” ویلیام ناکس دارسی ” را، همچون سفیر اقتصادی خودشان در آنجا به کار بگمارند. چرا اکنون که حکومت ناشایستی مانند جمهوری پلید اسلامی، که دست کمی از قجرها ندارند. انگلیسی ها همه منافع خودشان را به وادی فراموشی بسپارند. و جاده و زمین های پر رفت و آمد منفعت طلبی را، برای روسیه آماده سودجوئی بگذارند؟!

شاید تعجب کنید، اما این حقیقتی محض است؛ که اندیشه فرو پاشیدن حکومت پادشاهی پهلوی در میهن مان، و روی کار آورده شدن حکومت ننگین اسلامی، به ویژه به رهبری خمینی دجال را نیز، همین مامان الیزابت به دموکرات های آمریکا تلقین کرده بود. زیرا کاری چنان بزرگ و پر اهمیت(به لحاظ تاریخی)، هزینه کلانی را طلب می نمود؛ که پرداخت شدن آن، به نفع و صلاح انگلیسی ها نبود. اما بعدها پس از تحقق یافتن آن واقعه شوم، می توانستند بیش ترین سودها را در این رابطه متعلق به خودشان نمایند. به حادثه تصنعی حمله و اشغال کردن دفتر نمایندگی بریتانیا در چند سال گذشته توجهی نکنید. آن فقط یک جنگ زرگری و ایز گم کردن برای فریب دادن برخی از ممالک گیتی بود. چنانچه ملاحظه فرموده اید؛ دوباره سفارتخانه های هر دو کشور، بازگشائی و فعال گشته اند!

حالا هم برای دادن جایزه بهترین اندیشه ها به جان کری و محمدجواد ظریف، حیله خطرناکی را در سرشان می پرورانند. بوی متعفن و محزون کننده ی تجزیه شدن ایران، وقتی به مشام من و شما و دیگر هم میهنان مان برسد؛ بدون تردید به مشام آنها نیز رسیده است؛ و چه بسا خودشان از دست اندرکاران شماره یک آن نیز باشند!

آیا مردم ایران هنوز باید در مسخ سیاسی خود خفته باشند و خطر را به هیچ بپندارند؟ آیا وقت آن نرسیده است، که خود و میهن باستانی شان را از آلودگی مهیب وجود آخوندهای کثیف و شیاد و اشغالگر و جنایتکار و دروغپرداز برهانند؟ بدیهی است که از من بپرسند(درونمرزی ها) : ” چرا در بیرون گود نشسته اید و می گوئید لنگ اش کن ؟ ” پاسخ عرض می کنم، شما شروع بفرمائید تا ملاحظه کنید؛ که چه تعدادی از میان خودتان، که با ما برونمرزی ها همدل و یک جهت هستند؛ به کمک تان خواهند آمد. از آن گذشته، وقتی شما این مهم را آغاز بفرمائید؛ و کار سرنگونی رژیم منفور و اهریمنی اسلامی را یکسره کنید. ما نیز موقعی که به درون میهن عزیزمان باز گردیم. به شماها خواهیم گفت: ” اینک وقت استراحت شماست، و بقیه کارها از جمله آبادانی های مورد لزوم مملکت مان، و جبران سی و هشت سال عقب ماندگی های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی میهن مان، را ما برای تان انجام خواهیم داد. ” زودا که این آرمان ملی تحقق بپذیرد؛ و ما و شما به قول های مان عمل بکنیم. تا در آینده پیش رو، در نهایت افسوس و حرمان، هرگز نگوئیم ” زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشت زندانی **** چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی ” !

محترم مومنی

مقاله قبلیوین دیزل: «سریع و خشن ۸» باید اسکار بگیرد
مقاله بعدینامه سرگشاده جمعی از شاگردان محمد علی طاهری، به رییس قوه قضاییه ایران
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.