دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز
اين روزها مباحث بهشت و جهنم و وظايف حكومت در اين زمينه بالا گرفته و از گفتگو رد شده و به دعوا بدل شده است. از اين روي ضروري ديدم تا توضيحاتي پيرامون آن بدهم. تمامي كساني كه در طول تاريخ خواستند به زور مردم را به بهشت بردند، نه تنها موفق نشدند كه نتيجه عكس گرفتند و با نقض آزادي هاي انسان كه خداوند به انسان بخشيده و هيچ كسي تا روز قيامت حق ندارند آن را از انسان سلب كند، به دوزخيان بدل شدند.. حتي كساني كه با وعده بهشت روي زمين خواستند به جنگ پليدي ها بروند، نه تنها موفق نشدند كه انسان هاي درستكار تربيت كنند كه عملاً زندگي را روي زمين به جهنم بدل كردند. اما امروز در ايران مشكل ما با كساني نيست كه تاريخ ندانند يا حتي قرآن نخوانده باشد كه “در دين اجباري نيست”، بلكه با كساني است كه نه تنها خود فاسدترين، دروغگوترين، رياكارترين و كثيف ترين حكومت را نه تنها در تاريخ ايران زمين كه در تاريخ اسلام پديد آوردند و روزي نيست كه خبر دزدي و اختلاس از گوشه اي از كشور به گوش نرسد و حالا بوي تعفن رژيمي كه خميني ملعون بنا كرده حتي حال خود حكومتي ها را به هم زده و به اصطلاح “ببين عزا چه عزايي است كه مرده شور به گريه افتاده است”، بلكه مسأله اصلي آن است كه همين آقاياني كه تريبون دست شان است خودشان از فاسدترين، رياكارترين و نان به نرخ روزترين افراد حاكميت اند و براي رد اتهام از خودشان به اين بازار گرمي مبادرت مي ورزند و حكايت گنده دزدي را دارند كه براي رفع اتهام از خودش داد مي زند: آي دزد، بگيريد. اما براي كساني كه گوش شنوايي دارند و آن را نه به مثابه نقاب شان، بلكه همچون پرسشي در ذهن دارند، ضروري است تا توضيح دهم. نخست اين كه امر به معروف و نهي از منكر با زور نيست و آن منافات با آيه اي از قرآن دارد كه دين را احباري نمي داند و تنها با توصيه است و آن هم زماني كه توصيه نتيجه عكس ندهد. دوم امر و نهي در دين با عمل است نه به صرف حرف و كسي كه خودش فاسد است و ديگران را از آن نهي مي كند هم سخن اش تأثيري ندارد و هم ديگران را از آن ديني كه تبليغ مي كند، منزجر مي سازد. سوم ما در اين دنيا نمي توانيم بهشت پديد آوريم و هر كوششي در اين راه به شكست مي انجامد، چون حقي را كه خداوند به انسان داده نقض مي كنيم و خود متخلف و مستوجب مجازات الهي مي گرديم و بزرگترين اين مجازات در اين دنيا همان است كه جامعه به جهنم بدل مي شود. ما جامعه اين جهاني را در نهايي ترين و موفق ترين شكلش تنها مي توانيم به “شهر خدا بدل كنيم”. شهري كه برحسب قوانين توصيه شده خداوند در همه اديان، “حقوق و به خصوص حق آزادي و انتخاب همگان را محترم مي شمرد” و نه برحسب قوانين ذهني خودساخته مان از دين كه در حقيقت افترايي آشكار به خدا و دين خداست.
شهر خدا چه جور جایی است؟ این پرسشی است که به منطق حاکم بر پشت افکار دیندارانی نظر دارد که تصور می کنند باید جامعه ای به دور از گناه و جرم و ظلم داشته باشند و از این روی، آزادی ها را محدود می کنند، مخالفان و منتقدان را بر نمی تابند، به زور برای پیشبرد اهداف خود متوسل می شوند و با ظاهرسازی های دینی خود را گول می زنند که همه چیز دینی و الهی شده است، غافل از آن که در این دنیا بهشت پدید نیاورده اند که هیچ، جهنم را عینیت بخشیده اند و تقریباً تمامی گناهان و ظلم هایی را که حکومت های غیردینی انجام می دهند، مرتکب می شوند، اما این بار به نام دین خدا! طرح مسئله این موضوع، از آن جهت مهم است که تقریباً تمامی کسانی که به شهر خدا و موارد مشابه پرداخته اند، بهشت را با شهر خدا عوضی گرفته اند. نه تنها متدینان، که روشنفکران نیز و حتی تحصیل کردگانی که سال ها در جوامع غربی زندگی کرده اند، جامعه باز و دموکرات را با بهشت اشتباه گرفته اند و از این روی از آنچه با آن مواجه شده اند، دلسرد و سرخورده گردیده اند؛ اتفاقی که در دوران مشروطه برای ما نیز افتاد. از این روی ضروری دیدم تا به آن بپردازم.
نخست باید بدانیم که برخلاف تصور رایج، شهر خدا، شهری است عینی و واقعی در این جهان. عینی و واقعی بدین معنی که آرمانی نیست و هرگز آنچه در اذهان می گذرد، در شهر خدا به وقوع نخواهد پیوست و اگر چنان انتظاری را داشته باشیم، حداقل با سرخوردگی و حداکثر با افتادن در دام جوامع بسته، دیکتاتوری و ظالمانه مواجه می شویم. شهری است در “این جهان” که برخی –به خصوص دین باوران-آن را با تمایلات نوستالژیک بهشت عوضی نگیرند و تصور نکنند از شهری سخن می گوییم که تنها خدا باروان و نیکوکاران و امثال این ها، در آن زندگی می کنند. شهر خدا، مکانی است که با قوانین خداوند در این جهان اداره می شود. چی؟ شهر خدا جای ظالمان و شیطان صفتان نیست! سخت در اشتباه اید-همچون افلاطون و فلاسفه و حاکمان مسیحی قرون وسطی- شهر خدا جایی است که در آن حتی به ظالم نیز ظلم نمی شود. نه هنوز نگرفته اید و می پندارید که همچون کلی گویی هایی است که بسیاری در ابتدا گفتند و بعد در فرصت مناسب، اذعان کردند که آن معنای دیگری داشته که ما خبر نداشته ایم!؟
شهر خدا با آنچه او اجازه ظهور و بروز می دهد، هویت پیدا می کند. خداوند در کتب مقدّس اذعان کرده و در این جهان عملی می سازد که به همه موجودات و حتی شیطان –اسطوره پلیدی-نیز اجازه وجود و حضور می دهد و فرصت پيگيري اهداف اش و حتي تدليس را مي دهد تا پيش از روز قيامت؛ پس شهر خدا جایی است که نه تنها نیکوکاران که همه موجودات، از کافر و مشرک و پلید و ظالم و شیاد تا به آخر، یعنی تا هویت یک شیطان، حق زندگی و اظهار وجود دارند و چون حقی است که خداوند در شهر خدا- نه بهشت- بدان ها بخشیده است، هیچ انسان و موجودی نمی تواند این حق را از آنان سلب کند و اگر چنین کند، با زیر پا گذاردن قوانین شهر خدا در این جهان، حقی را زیر پا گذاشته و خود مرتکب گناه و ظلم شده است. اما شهر خدا در این نقطه متوقف و محدود نمی شود. از این پس با حدودی مواجه می شویم که نظر و عمل ما تنها به خودمان محدود نمی گردد، بلکه به دیگری مربوط می شود و باید دانست که در شهر خدا، قانون حاکم بر آن چیست؟ در شهر خدا، چنان که او به اسوه شیطنت اجازه می دهد، و هنگام گفتگو با او معرفی می کند، جایی است که نه تنها به کسانی که از او اطاعت می کنند، که حتی کسانی که از او تخطی کرده تا بدان جا که همچون شیطان دانسته و از سر شیطنت نیز انکار و عصیان می کنند، اجازه ارایه نظر، انجام عمل و حتی تبلیغ علیه خداوند را داده است، پس هیچ انسان و موجودی نباید این قانون را زیر پا بگذارد و اگر چنین کند، حقی از آنان را که خداوند به ایشان بخشیده است، از ایشان سلب کرده و در نتیجه خود ظالم بوده و باید عدالت درباره اش اجرا شود. خداوند در این جهان از این هم پیشتر می رود و به شیطان اجازه می دهد تا هنگام تبلیغ علیه او، از فریب و نیرنگ نیز بهره برد و تا هنگامی که اختیار و انتخاب با انسان هاست، این حق به شیطنت ها داده شد و آن آزادی در اختیار و انتخاب به انسان واگذار شده است که هیچ انسان و موجودی با هیچ مجوزی حق ندارد این قوانین و آزادی بخشیده شده در شهر خدا را از آنان سلب کند، و این است غایت حق و آزادی در شهر خدا…