واهمه ایادی وقیح رژیم جنایتکار آخوندی، از عواقب شکری که میل فرموده اند!

0
211

می گویند: ” یک نادان سنگی را درون چاه می اندازد، آنگاه هزار دانای خردمند، نمی توانند آن سنگ را از چاه در بیاورند. ” ! وضعیت کنونی سردمداران جاه طلب جمهوری جانی اسلامی، به درستی مصداق همین ضرب المثل است. روز و شب به اشکال مختلف آدم می کشند؛ لحظه به لحظه و به طور عمد، در حال آزار دادن ملت اسیر ایران هستند؛ گاه و بی گاه دزدی های میلیاردی شان آوای بوق و کرنای هر کوی و برزنی می گردد؛ و ایشان را خوارتر و رسواتر از آنی که هستند می نمایند. دست و پا قطع می کنند، چشم در می آورند، زندانی و شکنجه و اعدام می کنند؛ درجه ظلم و جورشان به مردم را، به طور تصاعدی بالا می برند؛ آسایش و آرامش برای کسی باقی نمی گذارند؛ همه روزه مردم را فقیرتر و مستمندتر می نمایند؛ و هزاران فسق و فجور دیگر، که انجام دادن آنها، جز از آخوند حکومتی، از هیچ فرد دیگری بر نمی آید را، نسبت به مردم ستمدیده ایران اعمال می کنند!

به ریشه های همه این ناملایمات و مصائب اجتماعی مردم در ایران کنونی که توجه بکنیم؛ درخت منحوس همه شان، به دست سران جلاد و قدرت پرست این حکومت ضدبشری و عصر حجری، در زمین های مقدس ایران غرس گردیده اند؛ که تا پس از سیراب شدن از چشمه سار ناگوار قوانین ظالمانه، و مقررات مغرضانه حکومت عقب مانده جمهوری ننگین اسلامی، ثمرات تلخ و مسموم کننده خودشان را، بر جای جای زندگی مردم ایران فرو بریزند؛ و زندگانی شیرین ایشان و فرزندان شان را، به تلخی زقّوم، شوری سنگهای کویر، و به ناخوشایندی نیستی و فنا بدل کنند!

در آخرین ترفندهای رندانه مملکت داری این اهریمنان مجسم، چهره های زیبای چندین دختر و زن اصفهانی را، با افشاندن اسید سوزان انتقامجویانه و وحشت برانگیزانه، زشت و نازیبا می گردانند. وقتی هم که توسط کارشناسان و صاحبنظران، حتی مردم عادی جامعه نیز، مورد ملامت و سرزنش و مذمت واقع می شوند؛ آنگاه همگی شان، هریک از سوئی و از منبعی متصل به آخور حاکمیت بی صلاحیت و خودکامه حکومت شان، سر بر می آورند؛ و سخنان نابجائی را مطرح می سازند؛ که جز نشان دادن میزان حماقت و بی خردی آنها، هیچ تعریف دیگری را نداشته و نخواهند داشت. دسیسه چینی می کنند، که عملکردهای وحشیانه و جنایتکارانه همدستان جانی خویش را، به گردن ممالک مخالف با رژیم، رسانه های ضد جمهوری اسلامی، و سایرین بیندازند!

از جمله این بی خردان، سردسته مشاوران و گردانندگان  ” اتاق فکر ” در بیت رهبری، رئیس ” قرارگاه عمار( نهادی که با هدف مقابله با آنچه که ” جنگ نرم ” نامیده می شود تشکیل شده است؛ در واکنش به خبرهائی که رسانه های مختلف در ارتباط با اسیدپاشی ها منتشر کرده اند؛ ضمن حمله شدید به آنها گفته است: ” جرم رسانه ای که بر ” مبنای دروغ ” جو سازی می کند؛ از اسیدپاشی ها بیشتر است!

index

آخوند مهدی طائب، رئیس شورای قرارگاه عمار، که از زیر مجموعه های بیت منفور رهبری نیز می باشد؛ در مصاحبه ای که با یکی از رسانه های اصولگرایان انجام داده؛ اخبار رسانه های دیگر را، هدفمندی آنها برای خدشه دار نمودن ” حیثیت یک کشور ” دانسته است. البته می دانیم که مراد وی از حیثیت یک کشور، آبروی هرگز نداشه دست اندرکاران خبیث جمهوری پلید اسلامی است؛ زیرا هرگاه یکی از این آخوندهای مفتخور و سود پرست، در سخنان خودشان، اشاره به ملت و کشور ایران می کنند؛ مقصود و منظور ایشان، از به کار بردن نام ملت و رعایت کردن حقوق آنها، منافع خود و رژیم شان است. و با بیان این نکته، که دشمن با سوء استفاده از موقعیت رسانه ها در ایران، ایشان را به بیراهه می کشانند؛ و موجب جو سازی نمودن آنها می گردند؛ که این خود باعث به خطر بدنامی افتادن ” حیثیت کشور ” که مرادشان حاکمیت جمهوری بی هویت اسلامی، و مسؤلان این جمهوری ضدبشری است  می باشد!

آیا هنگامی که یک صیاد، صیدش را درون یک چاله می اندازد؛ و یا شکارش را درون تور مخصوص شکار اسیر می نماید؛ آن حیوان می رود در گوشه ای از چاله یا در طرفی از آن تور آرام می نشیند؛ تا شکارچی با خیال راحت برود و جان او را بگیرد؟ یا حیوانک با تقلای بسیار و حرکات تند، در حالی که صداهای وحشتناکی از خودش در می آورد؛ بدن خویش را به دیواره های چاله و تور می زند؛ تا راه فراری برای گریز خویش بیابد؛ و خودش را از دست سکارچی بی انصاف نجات بدهد؟!

مهدی طائب، حوادث مرتبط با اسیدپاشی به زنان را، هدفی مشخص، برای نشان دادن ” بحرانی بودن جو ایران ” به جهان عنوان کرده، و ضمن آن به قوه قضائیه نیز پیشنهاد نموده؛ که این رسانه ها جرم شان از اسید پاش ها بالاتر است. به عبارتی دیگر، می توان چنین نتیجه گرفت که این مزدوران اهریمن، در شرایط وخیمی از اختلافات درون خودشان گرفتار هستند؛ و مانند همان حیوانات گرفتار شده در چاله و تور شکارچی، صداهای وحشتناک از خویش در می آورند؛ و با کوبیدن اندام شان به هر سوی دام، برای رهائی خویش از یک مخمصه بزرگ و مرگ بدون تردید تلاش می کنند!

آنها به نیکی می دانند که عمر منحوس شان به سرآمده؛ و به پایان حاکمیت شیطانی خویش رسیده اند. از اینرو تمام سعی خویش را به کار گرفته اند؛ تا از چاله نابود کننده و تور دست و پا گیری که در آن محبوس شده اند؛ راهی به سوی رهائی از مرگ حتمی جمهوری بدنام و بدکردار اسلامی بیابند. : ” یارب روا مدار گدا معتبر شود، گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود!

محترم  مومنی

 

مقاله قبلیسرباز پیشین آمریکا برای جنگ با داعش به کردستان رفت
مقاله بعدیدیلی میل: جیمز فولی را پیش از سر بریدن، با آب شکنجه کرده بودند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.