هیچ دیکتاتوری پایدار نمی ماند! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
417

اگر همه مردم جهان هم فراموش بکنند؟ تاریخ هرگز از یاد نخواهد برد؛ چه کسانی در این دنیای بزرگ، با ظلم و ستم بر دیگران برای خودشان پایگاهی به وجود آوردند. تا که جهنم را در همین دنیا به نسل بشر نشان بدهند؟!

همه موجودات زنده به این جهان می آیند و می روند. اما آدم ها آمدن و رفتن شان نوع دیگری است!

یکی در نقش نجات بخش همنوعان خویش به عرصه گیتی پا می گذارد؛ تا خدمتگزاری مسؤل و خیر خواه برای دیگران باشد. در حالی که آن دیگری، دیو صفتانه برای نابودی ساکنان این کره خاکی قد علم می کند؛ تا هر که را موافق کنش های ضد بشری و دیکتاتوری خودش نمی بیند؛ از هستی ساقط نماید. تا خودش بدون بیم و هراس از تلاش های آزادیخواهان حق طلب، به عیش و عشرت و کامرانی بپردازد. و فقط در مسیر اربابش ( شیطان رجیم ) گام بردارد!

در چند دهه پیش اگر کسی از آتیلا و اسکندر و چنگیز و هلاکو و هیتلر سخن می گفت‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍؟ شنونده به طور واضح چیزی از مقصود او نمی فهمید. ولی در این عصر و زمانه، با ظهور و حضور دیکتاتورهای قرن بیست و یکم در برخی از نقاط جهان، پیر و جوان و بزرگ و کوچک متوجه می شوند؛ که مراد گوینده از به کار بردن عنوان « دیکتاتور » ، سید علی خامنه ای رهبر رژیم آخوندی در ایران، و رفیق شفیقش بشار اسد رئیس جمهور خودکامه و فراری سوریه و چند تن دیگر از قدرت پرستان می باشند. که با کردار خودمحورانه و دیو آسای خودشان، عرصه هستی شهروندان کشور زیر سلطه خویش را، چنان بر آنها تنگ و غیر قابل تحمل می کنند. که وقتی می میرند یا از قدرت اهریمنی شان سقوط می کنند؟ فضای آن دیار با بر پائی جشن و سرور توسط ساکنان آن کشور، تبدیل به سالنی بزرگ برای برگزاری پایکوبی و رقص و شادمانی می گردد!

مخالفان دیکتاتور سوریه، از روز ششم نوامبر یکباره و بدون هیچ « پیش زمینه ای » ، به شهرهای بزرگ و مهم این کشور حمله کردند؛ و آنها را به تصرف خویش در آوردند!

اما بشار اسد دیکتاتور، به جای گشودن درب مذاکره با آنها جهت حل کردن مشکل، ابتدا همسر و فرزندان و برادران خودش را به پایتخت « امارات » فرستاد. سپس خودش از سوریه گریخت و به روسیه رفت !

اما امشب خبرگزاری رسمی روسیه « تاس » اعلام نمود : دیکتاتور فراری سوریه و خانواده اش به عنوان « پناهنده » در کاخ « کرملین » مهمان هم پالکی خودش ولادیمیر پوتین رئیس جمهور این کشور هستند !

پیامد این رویداد غیر منتظره ( سقوط حکومت بشار اسد ) یک حقیقت بارز را در اذهان عمومی در دنیا متبلور نموده است. که حاکمیت ابلیس در ایران کنونی نیز، به « خط پایان » عمر حکومت منحوس خودش رسیده است؛ و خامنه ای جلاد هم چه بخواهد و چه نه؟ ملزم به پذیرش سرنگونی رژیم ننگین خود در ایران است؛ و به زودی او و خانواده اش هم باید از پوتین خواهش بکنند؛ که درخواست پناهندگی او و خانواده اش را نیز بپذیرد. و رئیس جمهور روسیه میزبانی او را هم در کاخ کرملین بر عهده بگیرد !

ولی دیکتاتور ایران به روسیه نخواهد رفت. نه به این دلیل که نماز خواندنش در دیار « کفر » ( کشور کمونیست ها ) مورد اجابت « الله شان » قرار نمی گیرد؟بلکه ترجیح نخست او سوریه است !

شکل گرفتن چنین سرنوشتی برای دیکتاتور ایران و خانواده او، منوط به تعجیل هم میهنان ما که مخالف سید علی و حکومتش در ایران می باشند است. که لطفی بکنند و برای نجات دادن رهبر دیکتاتور حکومت ملاها در کشورشان، خیزش های پراکنده شان را به تعداد چندین میلیونی در استان های بزرگ کشورمان به انجام برسانند. تا خامنه ای بدبخت هم که دهه هاست پایش را از ایران بیرون نگذاشته، سری به « زینبیه » در سوریه بزند؛ و از « عمه اش » بخواهد؛ که از خدا برای برادرزاده اش دری به سوی نجات یافتن از دست دلاوران انقلابی ایران بگشاید !

در چنین شرایطی هر کسی به جای او باشد. باید روزی هزار بار « علی اکبر هاشمی رفسنجانی » را لعنت بکند. که چنین پاپوش سنگینی را برای این « روضه خوان » نگونبخت به وجود آورد و تدارک دید؛ و او را از بهشت حرم امام هشتم شان، به دوزخ کاخ رهبری در جماران تبعید نمود !

البته در نگرش نخستین، چنین رویدادی غیر از منافع بسیار، ضرر چندانی برای او نداشته است. اما قرار گرفتن نامش به عنوان ستمگرترین دیکتاتور دنیا در دفتر تاریخ در جهان، ننگی ابدی برای او می باشد. که حتی پس از سقط شدن و رفتن به جهنم، تا جهان باقی است؛ در آن دنیا هم هرگز رنگ آسایش و آرامش را نخواهد دید !

چون که هرگز هیچ عملی از سوی هر عاملی، بدون پاسخ متناسب برای او نخواهد بود !

زیرا ، ممکن است که پروردگار یکتا بدی هائی را که آدم ها به خودشان می کنند را نادیده بگیرد. اما هیچگاه از گناه ستمگرانی که به خاطر منافع خودشان، بر مخلوق او آزار می رسانند نمی گذرد !

خواه آخوند خامنه ای دیکتاتور باشد؟ خواه همردیف او بشار اسد جنایتکار ؟!

مقاله قبلیاز مردم ایران می دزدند و به حزب الله می دهند! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیگرفتار شدن عوامل جمهوری اسلامی و اعضای «فاطمیون» در سوریه
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.