دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
از فاجعه در تمام نقاط سوریه و حتی سرریز آن به کشورهای مجاور پس از کمتر از یک سال از آخرین تغییرات به سوی ثبات و آتش بس -در اکثریت قریب به 90 درصد از نقاط سوریه و درگیری هایی منقطع در برخی از نقاط آن رسیده ایم که پیشرفتی چشم گیر است و البته می توان با اندک تغییراتی به “شرایط بهتری” رسید.
در 40 درصد از خاک سوریه در شمال و شمال شرقی سوریه با عدم ورود به جنگ در اکثر نقاط و همین طور دفاع مردمی از نقاطی که مورد حمله داعش واقع شده بود، البته با حمایت موثر “نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا” از فاجعه ای که می رفت گریبانگیر مردم آن مناطق شود، جلوگیری شد و گروه عظیمی از آوارگان مناطق مختلف سوریه به آنجا پناه آوردند و به سرعت نیز خدمات رسانی و بازسازی آن مناطق شروع شده که جا دارد، از دولت آمریکا و نمایندگان شان و ارتش آمریکا در سوریه “تشکری ویژه” کنم. حضور آنان در سوریه برای ممانعت از یک جنایت جمعی و فاجعه انسانی دیگر، اینبار توسط شبه نظامیان رژیم ایران و رژیم اسد “بی شک ضروری” است. و حاکمیت کردها و متحدان شان در آنجا مشروع تر از رژِیم جنایتکار اسد و حتی اسلام گرایان تندرویی است که بر علیه اسد می جنگند و کافی است طی سازوکاری “زیر نظر سازمان ملل به رسمیت شناخته شوند”. چون نیک می دانم با وجود این که پرزیدنت ترامپ بر اساس شعار “اول آمریکا” تمایلی بدان نداشت، “با انعطافی بزرگ در این زمینه”، کاری ماندگار برای ملتی صورت داد که امروزه بیشتر از هر انسان های دیگری در هر نقطه از جهان بدان نیاز داشتند و این تصمیم شان به همراه “اصلاحاتی که در عربستان در همکاری با ولیعهد عربستان” صورت دادند، از جمله افتخارات کارنامه خودشان و خانواده شان برای سال های بعد خواهد بود و اگر بقیه تصمیمات در غبار زمان گم یا کمرنگ شوند، این تغییرات اساسی در زمره شان نخواهد بود. و باز باید تشکری ویژه کنم از بابت “آخرین اقدامات ژنرال های آمریکایی” که بنا به آخرین توصیه ام، هر آتش از آن سوی فرات را که توسط نیروهای حامی اسد صورت گرفت، بی پاسخ نگذاشتند. رژیم ایران عادت دارد که به دفعات و در فرصت های مختلف، جاه طلبی هایش را عملی کند و آخرین مورد به بهانه عملیات علیه داعش در شرق فرات صورت گرفت و به امید این که واحدهای سوریه دموکراتیک در آن منطقه کاهش یافته و به عفرین رفته باشند، دست درازی کردند. به نظر می رسید که این قسمت کوچک از شرق فرات که در دست نیروهای اسد و مزدوران ایرانی اش است، می تواند همواره به جاپایی برای از این دست اقدامات برای تصرف چاه ها و تأسیسات نفت و گاز مناطق استراتژیک همجوار بدل شود و باید آن منطقه از شرق فرات را که در تعارض با توافق بین روسیه و آمریکا نیز هست (قرار بوده که شرق فرات در اختیار نیروهای تحت حمایت آمریکا باشد) نیروهای اسد و شبه نظامیان حامی شان تخلیه کنند؛ “با زبان خوش و گرنه با زبانی که به روشنی بفهمند”.
داعش در بالای نود و اندی درصد از مناطق سوریه تار و مار شد و کنترل آن مناطق بدست نیروهای مختلف افتاد. در مناطقی نیز که حتی زیر کنترل رژیم اسد و متحدانش رفت، قطعاً وضع شان از زمانی که زیر کنترل قرون وسطایی داعشی ها تحت عنوان “خلافت اسلامی” قرار داشت به مراتب بهتر است. بازسازی زیرساخت های سوریه زیر نظر روسیه به درستی شروع شده و “روسیه می تواند از همکاری چین و برخی از کشورهای مسئول که مایل باشند، بهره برد”، اما بی شک کمک کشورهای غربی و جامعه جهانی مستلزم رفتن اسد و رژیم بعث است که پیداست با حمایت رژیم ایران، تصمیمی نیز برای آن ندارند و حتی به قیمت استفاده مجدد از سلاح های شیمیایی نه تنها مایل اند در قدرت بمانند، که خطوط قرمز تعیین شده توسط جامعه جهانی را به بازی بگیرند که تصور نمی کنم، از بابت اقدامات متقابل آمریکا و کشورهای متحد غربی بتوانند به راحتی در بروند و باید خود را برای یک حمله هشدار دهنده و البته ویرانگر دیگر آماده کنند تا باز جامعه جهانی را به بازی نگیرند.
برخی از مناطق کاهش تنش متأسفانه دوباره به سوی درگیری کشیده شدند و تاوان آن را “مردم عادی و بی پناه و در محاصره این مناطق” داده اند. النصره شروع به خمپاره پراکنی کرده و رژیم اسد و حامیانش نیز متقابلاً و در پاسخ، بمباران های شدیدی را کلید زدند که بیشتر مردم عادی و بی گناه قربانی شدند. باید تلاش ها برای انتقال اندک نیروهای النصره از این مناطق به مناطق دیگر و اعمال آتش بس ماندگار دوباره آغاز شود و جان این همه انسان بی گناه، ارزش صرف وقت و انرژی بیشتر را قطعاً دارد. راه های کمک رسانی مناطق در محاصره نیز “گسترش یابد و زیر نظر سازمان ملل” تداوم یابد؛ پیداست که این میزان هنوز برای مردم جنگ زده و قحطی زده آنجا به هیچ کافی نیست.
حضور نیروها و شبه نظامیان رژیم ایران در سوریه و دلایلی که رژیم ایران برای مثلاً مشروعیت حضورش می آورد، مرا یاد خاطره ای می اندازد. سال ها پیش در ایران، موتور سواری را دیدم که کلی بار غیرمجاز در پشت موتورش زده بود، یک بچه را هم پشت اش نشانده بود، روی بار و کلاه کاسکت اش را نیز از سر خودش برداشته بود و روی سر بچه گذاشته بود. برای غیرایرانی ها توضیح می دهم که از نظر وی، آن کلاه کاسکتی که سر بچه گذاشته بود، حکم مجوز برای تمامی کارهای غیرقانونی دیگرش را داشت؛ یعنی حمل بار غیرمجاز، نشاندن یک بچه روی آن و نداشتن کلاه کاسکت خودش! (و احیاناً فقدان برخی از اسناد قانونی رانندگی با موتور که در ایران بندرت موتور سواری دارای آن هاست) حالا حکایت نادان های ایران است. مدعی اند که به دعوت رسمی دولت سوریه آنجا هستند. اولاً به دعوت دولت رسمی یک کشور، نیروهای ارتش و رسمی یک کشور دیگر می توانند وارد کشوری دیگر شوند، نه نیروهای غیررسمی، همچون شبه نظامیان ایرانی، افغانی، پاکستانی و لبنانی. ثانیاً، حزب الله لبنان جزو ارتش رسمی لبنان نیست و اگر هم می بود، تنها با اجازه و تصویب مجلس و دولت لبنان می توانست به سوریه برود و نه ملاهای ایران یا حتی صرف تصمیم رهبران حزب الله. ثالثاً سپاه قدس ایران در” لیست نیروهای تروریستی جهان” قرار دارد و هیچ نیروی تروریستی نمی تواند بنا به دعوت یک کشور به آن وارد شود و حضورش را نیز قانونی بداند، بلکه هر کشوری که از آن دعوت کند، شریک جرم با تروریست هاست و تنها به سایر پرونده های جنایت اش افزوده می شود. از همه مهمتر، “رژیم اسد که از سلاح های کشتار جمعی و سلاح شیمیایی بر علیه مردم اش استفاده کرده فاقد مشروعیت و حاکمیت ملی مشروع از منظر جامعه بین المللی و سازمان ملل است و خودش دولتی مشروع نیست، چه رسد که دیگران را برای دفاع از کشور دعوت کند”. اگر سازمان ملل با دولت سوریه ارتباط دارد، سازمان ملل با طالبان نیز ارتباط دارد، اما آن به معنی مشروعیت بخشی به آنان نیست. سازمان ملل برای کمک رسانی و بهبود وضعیت مردم در هر نقطه از جهان هر نوع رایزنی که بتواند انجام می دهد، حتی با گروگان گیران و اشغالگران، ولی این به معنی مشروعیت بخشی بدان ها نیست و اساساً اصرار نماینده سازمان ملل بر رفتن اسد به همین سبب است که با کارهایی که رژیم او کرده و پرونده ای از جنایت های رژیم که توسط سازمان های زیرمجموعه سازمان ملل از بابت جنایت ها و استفاده اسد از سلاح های شیمیایی علیه مردم خودش گرد آورده و تأیید کرده نمی تواند توسط هیچ نهاد بین المللی به رسمیت شناخته شود.
قسمت جالب دیگر، حضور نیروهای سپاه قدس، حزب الله و شبه نظامیان عراقی و افغانی و پاکستانی در سوریه و البته مجازات جانانه شان توسط اسرائیل است. اسرائیل ثابت کرد که “خطوط قرمزش”، جدی است و با کسی شوخی ندارد. کارش را نیز خوب بلد است. از هر تصمیمی که در اتاق فکر رژیم ایران بیرون بیاید، مطلع است؛ نسبت به پایگاه های حتی زیر زمینی شان “اطلاع و اشراف کامل” دارد و می گذارد تا بسازند و کامل کنند و در آن مستقر شوند و سپس با یک یا چند حمله موثر، ضمن “نابودی کامل تأسیسات و تسلیحات، مزدوران شان را می فرستد به جهنم”. این است سزای کسانی که به نام دین، دروغ بگویند، افترا بزنند، تجاوز کنند، خودکشی دهند، آدم بکشند و حتی به اندازه داعشی ها نیز “وجود” نداشته باشند که “مسئولیت شان را بپذیرند و همه را کتمان کنند”. ضرباتی که در آخرین حمله اسرائیل به پایگاه های رژیم ایران در سوریه خورد، بسیار موثر و گسترده بود و قابل مقایسه با هیچ تلفاتی از رژیم ایران در این چند سال جنگ داخلی سوریه نیست که هنوز از شوک گستره تلفات آن بیرون نیامده است. حملاتی از این دست همواره بخشی از تأسیسات، تسلیحات و نیروهای اسد را نیز نابود می کند که برای توازن در جنگ داخلی سوریه ضروری است تا هیچ طرفی تصور نکند که به صرف اقدامات نظامی می تواند به نتیجه برسد و باید بداند که راه حل تنها از طریق گفتگو و توافق حاصل می شود؛ “ولو در قالب چند دولت غیرمتحد در داخل سرزمین سوریه”. توجه کنیم؛ این سناریو بهترین سناریو ممکن با شرایط موجود است و نباید به امید یکپارچگی سوریه، همه چیز را قربانی کرد، همان گونه که طی این چند سال متأسفانه چنین بوده است. اگر سیاستمداران و مقامات سازمان ملل توجه کنند که “کلیشه های ذهنی و تابوهای ذهنی” را رها کنند و تنها به مردم سوریه بیاندیشند؛ چه با نام یک کشور، چه چند کشور. کشوری که در آن جنگ داخلی شده، “با هیچ نیرویی” نمی توانید، دوباره متحد کنید و حتی اگر سر میز مذاکره چنین کردند، در اولین تصمیمات شان در کشور نقض می کنند و توافقات صرفاً روی چند برگ کاغذ باقی می ماند.
در این میان، یک منطقه است که اگر وضع به همین شکل پیش رود، آبستن یک فاجعه جدید، مشابه فاجعه حلب می شود: استان ادلب. جنگ بین النصره و متحدانش با رژیم اسد و متحدانش هر چه بیشتر به شهرهای بزرگ این استان کشیده می شود و گرنه با یک خیل دیگر از کشتار و ویرانی و سیلی دیگر از آوارگان به مناطق و کشورهای همجوار مواجه خواهیم شد. دو راه حل بیشتر نداریم: رسیدن به یک آتش بس و اعلام منطقه کاهش تنش وسیع در آنجا. یا ورود آرام و هماهنگ شده ارتش آزاد سوریه با حمایت ترکیه به شهر و مناطق پرجمعیت استان ادلب و خروج آرام و بی سر و صدای نیروهای جبهه النصره به مناطقی از نظر نظامی سوق الجیشی و دارای عوارضی از زمین که امکان دفاع نظامی بهترشان را فراهم آورد. البته اگر جبهه النصره چنین نکند، در مناطق شهری و آسیب پذیر همچون داعش تار و مار می شود و نابود می گردد. متقاعد کردن شان “به توان ترکیه” بستگی دارد.
آخرین مورد به نیروهای کرد و ارتش دموکراتیک سوریه برمی گردد. استفاده از شبه نظامیانی که “قبلاً در صف داعش یا هر نیروی تروریستی یا افراطی دیگری جنگیده اند”، تصمیمی از اساس اشتباه است. ولو اگر آنان از نیروهای محلی باشند و به زور توسط داعش به جنگ رفته باشند، چون قبح کشتار نزدشان فرو ریخته نباید در قالب ارتش دموکراتیک سوریه یا هر نیروی شبه نظامی کرد یا عربی قرار گیرند؛ ولو تعدادشان اندک باشد. آن به “مشروعیت مردمی” و “حقانیت اخلاقی” شما لطمه می زند و هر رفتاری که از آنان سر زند، “شما مسئول آن” خواهید بود. چنین اشخاصی حتی اگر مقصر یا گناهکار شناخته نشوند، نمی توانند به راحتی به زندگی عادی باز گردند و باید بازپروری شوند، چه رسد که دوباره اسلحه بدست بگیرند. منظور از بازپروری نیز به زندان انداختن نیست، بلکه تحت آموزش های رواشناختی و تربیتی قرار گرفتن برای بازگشت به زندگی عادی، اول برای خودشان و سپس در کنار دیگران اند. معدود اشخاصی را که به این صورت جذب کرده اید، مرخص سازید و گرنه در بلندمدت “از طرف مردم محلی، دیگر مورد اعتماد واقع نشده” و چه بسا طرد شوید. درضمن، خمپاره پراکنی ارتش ترکیه اگر مردم عادی شما را هدف قرار می دهد، خمپاره پراکنی شما نباید مناطق مسکونی و غیرنظامی را هدف قرار دهد. چون برای ما انسان ها وسیله ای جهت کشورگشایی یا پیروزی در جنگ یا حتی کسب افتخار نیستند، بلکه “هدف” اند. هر غیرنظامی که در آن سوی مرز (ترکیه) کشته شود، همان قدر برای یک “انسانگرا” شکست است که یک انسان در این سوی مرز (سوریه). به آموزش، تسلیح و تونل سازی تان در تمام مناطق مرزی ادامه دهید و خط دفاعی که در مناطق مرزی با ترکیه در حال ساخت اش هستید، چند لایه و مستحکم برای سال های سال بسازید و استحکام اش به حد دیوار دفاعی بالفور برسد (چند لایه و مجهز به موانع پیشرفته)، تا اگر برای حتی دهه ها یک دیوانه دیگر در آن سوی مرز پیدا شد و هوس کرد تا مشکلات داخلی اش را با لشکرکشی به این سوی مرز جبران کند، رویاهایش به کابوسی برایش بدل شود. مباحث پیرامون تروریست هایی از داعش و القاعده که اردوغان و میت زیر پرچم “ارتش آزاد سوریه” جمع کرده اند، با همان حرکت قطع عضو و رفتارهای وحشیانه شان با جسد یک بانوی چریک کرد، نقاب از چهره واقعی شان برداشت و انتشارش در شبکه های اجتماعی، آنان را رسوا ساخت و از آن بانوی چریک، “اسطوره ای ماندگار” که در قلب های ما جاودانه شد. از سکوت بسیاری از سیاستمداران پیرامون جنایات ارتش ترکیه و شبه نظامیان وحشی مورد حمایت شان در عفرین نگران نشوید. نسبت به اقدامات جاه طلبانه و جنایتکارانه هیتلر نیز بسیاری از سیاستمداران وقت “سکوت کردند” (مثل ستم و تحقیر و کشتار یهودیان) و برخی حتی به نوعی “توجیه کردند”، اما آنان یا خودشان از کرده شان پشیمان شدند (مثل استالین) یا پس از گذشت مدتی، حتی نتوانستند سکوت یا انعطاف غلط شان در مقابل هیتلر را برای فرزندان شان توجیه کنند و شرمسار شدند. مثلی است معروف: سیاهی عاقبت می ماند برای ذغال.