آنها هم افسار حکومت را در دست گرفته اند؛ هم قلاده دولت را! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
191

آدمی نوکری هر مزدوری را بکند شرف دارد به این که، اختیار گردن اش را، به تحمل چنگال ابلیس هایی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج بیست میلیونی بگذارد. امری که به مدت طولانی( حدود سه ماه دیگر سی و هشت سال کامل خواهد شد.) که گریبان حکومت رسوای آخوندی و دولت های بی کفایت و نالایق آن را گرفته و رهای شان نمی کند؛ استیلای بی وقفه و بدون صدای فرماندهان سپاه در تمامی زوایای حاکمیت منفور جمهوری اسلامی است. که از دوم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ خورشیدی، با دستور روح اله خمینی به شورای انقلاب، نخستین تشکیلات آن، به صورت یک عکس برگردان از یک نهاد نظامی مانند آرتش در یک سرزمین به وجود آمد. و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نامیده شد. که به درستی این یکی از بزرگ ترین اشتباهاتی بود؛ که خمینی ملعون مجوز ساخته شدن چنین تشکل غیر انسانی و زورمدارانه را صادر کرد!
ابتدا با وحشتی که از آرتش شاهنشاهی داشتند؛ و جهت پیشگیری از هر نوع اقدامی از سوی آرتش ایران، که با زدن ضربه ای کشنده به تمامیت انقلاب شوم اسلامی، امکان فروپاشی و سرنگونی این اشغالگران را به همراه داشته باشد. جهت جلوگیری کردن از روی دادن چنین اتفاقی که می توانست؛ از طرف باقی مانده نیروهای مسلح شاهنشاهی، بدترین و سهمگین ترین صدمات را به آنها وارد بیآورد. ناگزیر بودند که برای حکومت پلیدشان، یک سازمان نظامی خاص، با دارا بودن نیروهای مسلح سه گانه اسلامی را آماده کنند. از اینرو تشکیلات اولیه سپاه را به وجود آوردند؛ سپس به مرور زمان، ادارات دیگری را به آن افزودند. اکنون این نهاد نظامی در جمهوری ملاها، خودش به تنهایی یک حکومت قدرتمند و بسیار قوی تر از آن، پر درآمدتر، مستقل تر، بی پرواتر، و جنایتکارتر از سایر زیرمجموعه های رژیم جهنمی اسلامی است؛ که با شیوه های مختلف در کشور نقش آفرینی می کند!
اکنون حسن روحانی رییس جمهور بی وجود حکومت جانیان در ایران اشغال شده، باج بسیار بزرگی را به این نهاد داده، که طبق اظهارات خود سرداران سپاه، دولت با ایشان بر سر سپردن اختیارات بازسازی مناطق ویران شده در غرب کشور، به ویژه در شهر سر پل ذهاب را داده است!
« کور از خدا چه می خواهد؟ دو چشم بینا » ؟ سرداران دزد و قاچاقچی و پول پرست سپاه از حکومت و دولت آن چه انتظاری دارد؟ سپرده شدن یک مسؤلیت پر درآمد درونمرزی به ایشان، تا که در سایه آن، بخش عظیمی از درآمدهای صادرات نفت و گاز و اقلام دیگر به خارج از کشور را، به پیمانکاران سپاه که از خود ایشان هستند بدهند. تا که بیش از پیش دمی به خمره بیت المال بزنند. و آنچه را که دزدان حکومتی فراموش کرده اند که با خودشان ببرند؛ را اینها در جیب مبارک شان بگذارند. سردار جعفری و سردار غیب پرور، به عنوان فرماندهان سپاه پاسدارن و بسیج اعلام کرده اند. برابر توافق حاصل شده با دولت حسن روحانی، بازسازی مناطق زلزله زده غرب کشور، به ویژه شهرستان سر پل ذهاب و بخصوص سازه های تخریب شده آن سامان، به سپاه و بسیج سپرده شود. نکته قابل توجه در این باره، و تناقض آشکار میان بده و بستان های حسن روحانی با سپاه و بسیج، و شاید بتوان ادعا نمود دروغ روشن و واضحی که در سخنان حسن روحانی، هنگام بازدید وی از مناطق زلزله زده بر زبان آورده باشد. وی در لابلای حرف های خود به این مورد اشاره نمود؛ که سازه های شخصی ساز بهتر و مقاوم تر از سازه های دولت بوده اند. زیرا که سازه های شخصی ساز نه تکان خورده اند؛ و نه شیشه های شان شکسته شده است؛ و نه حتی ترک خورده اند!
نتیجه این که اگر حسن روحانی با هر دلیل و با هر توجیهی، چنین معامله ای را با سپاه و بسیج انجام بدهد. و اختیار بازسازی های مربوطه را به اینها واگذار نماید؟ بدون تردید می توان این عمل را، باز شدن دریچه ای دیگر جهت دسترسی سپاه و بسیج به بسیاری از منابع مالی مملکت ارزیابی نمود. که هم بر غارتگری زیادتر آنها از همه امکانات مالی کشور مصداق داشته باشد؛ و هم اختیاراتی بیش از پیش در تمامی مسایل مملکتی را به آنان واگذار گرداند!
اگر بعد از این با دزدی های بدون نام دزدان، و با زمین خواری های بدون مطرح شدن نام زمین خواران برخورد کردید؟ تردید نداشته باشید، که این یک معامله پشت پرده ای، میان حسن روحانی با سپاه و بسیج است. که برای روز مبادای وی به کارش خواهد آمد. این روز مبادا چه وقت است؟ با توجه به بیماری های خامنه ای، وی رفته رفته در شرف مرگ می باشد. بر این اساس آقایان از همین حالا در صدد هستند؛ که خودشان را برای جانشینی او در پست رهبری آماده کنند. از جمله همین حسن روحانی است؛ که به سبب آخوند بودن و داشتن سوابق سرپرستی شورای امنیت ملی و دو دوره ریاست جمهوری، بر آن است که از هم اکنون دم آقایان سپاهی و بسیجی را ببیند؛ و در حد امکان و توان موجود در ریاست اش، به ایشان باج های بزرگی بدهد. تا در اثر آن بتواند در روز موعود، از پشتیبانی های این دو ارگان نظامی برخوردار گردد!
محترم مومنی

مقاله قبلیطرح مقابله با مساجد و تشکیلات سلفی‌های افراطی در آلمان
مقاله بعدیکشف بقایای بودا در یک جعبه باستانی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.