هشتم مارس روز جهانی زن بر همگان فرخنده باد

0
169

ضرورت گرامیداشت مقام زن چیست، و چرا باید به این موجود آکنده از مهر و عواطف انسانی به طور فراگیر در سراسر گیتی بها داد؛ و ارج و منزلت ویژه ای برای آن در نظر داشت؟ پرسید: ” چرا روز خاصی برای زن تعیین شده، اما در بیشتر جوامع بشری جنین کرامتی را برای زنان سرزمین خودشان قائل نیستند؟ ” در پاسخ وی گفتم – زن، موجودی دل به محبت داده است؛ که این ویژگی را همچون سرمایه ای ارزشمند، نه تنها برای فرزندان و همسر خویش، بلکه به سبب لطافت طبع و کمال اندیه های انسانی در او، برای دیگر آحاد جامعه ای که در آن زندگی می کند نیز هزینه می نماید.

پرسید: ” تفاوت روز جهانی زن، با روز جهانی مادر جیست؟ ” گفتم – همه مادران زن هستند؛ اما همه زنان مادر نیستند. گفت چه فرقی می کند؟ ” جواب دادم – مقام شامخ و برجسته <مادر> را نمی توانیم بر همه زنان نسبت بدهیم؛ حتی اگر کودکی هم به دنیا آورده باشند مادر محسوب کردن شان مستلزم بهره مندی ایشان از شرایط ویژه ای است که هر زنی مشمول دارا بودن همه آن اختصاصات اخلاقی نیست. مادر کسی نیست که جنینی را 9 ماه در بطن خودش حمل می کند؛ سپس وقتی جنین او به رشد کامل در دوران آبستنی مادرش رسید؛ از زهدان او به این کره خاکی می آید و پای به عرصه وجود می گذارد. حتی اگر در دوران نوزادی از پستان زنی که او را زائیده است شیر بنوشد و بزرگ بشود؛ باز هم نمی توان او را یک مادر واقعی دانست. چرا که نخستین گام در مادر بودن و مادر شدن، دارا بودن شناخت کافی خلقت آن موجودی است که به دنیا می آورد؛ و چگونگی مراقبت نسبتا کامل ( زیرا انجام یافتن هر کاری به دست انسان، هرگز نمی تواند به کمال و کامل باشد.) از کودک اش و آموختن و پروردن وی جهت بیشتر بارور شدن توانائی ها و خلاقیت های موجود در قالب انسانی کودک خویش باشد؛ و پیوسته فرزند خویش را به سوی همان تکامل نسبی سوق بدهد. چون مادری کردن، انباشتن معده طفل از خوراک، و پوشانیدن اندام برهنه او از لباس، و برآوردن سایر نیازهای ظاهری و مادی او نیست!

ولی یک زن، هر چند که مادر هم نباشد؛ همواره یک زن، با تقریبا همه ویژگی های موجود در بقیه هم جنسان خویش است. او چه مادر باشد و چه نباشد، همیشه یک زن است؛ آفرینشی که زندگی در وجود او خلاصه می شود( زن + دگی = زندگی ) موجودی که نیمه همه هستی این جهان به واسطه موجودیت وی شکل گرفته و به وجود آمده و تداوم یافته است.

چرا خدا زن را آفرید؟ آنانی که در گذشته های دور، می خواستند از زن و حکمت آفرینش او حرفی بزنند؛ می گفتند که خدا او را برای آسایش مرد آفریده است. همانها استدلال می کردند، که خدا وقتی مرد را آفرید، از او پرسید : ” چه می خواهی تا برایت بیافرینم؟ ” مرد در پاسخ خالقش گفته بود: ” آئینه ای می خواهم، که عظمت خلقت خویش را در او ببینم؛ چراغی می خواهم، که در پرتو نورش، راه را از چاه تشخیص بدهم؛ همدمی می خواهم، که در لحظات تنهائی ام، با او سخن بگویم؛ فرزانه ای می خواهم، که در اثر هدایتش، خوب و صحیح و راحت زندگی کردن را بیاموزم؛ سایه بانی می خواهم، که از همه صدمات موجود در هستی، در امانم بدارد؛ ستاره ای می خواهم، که نه فقط در شبهای زندگی ام، بلکه در روزهای آن نیز، اختر هدایتم باشد؛ فرشته ای می خواهم، که در حضور پاک و پر صفایش، از انجام دادن خطا در امان باشم؛ شانه های آرام بخشی می خواهم، که اگر آسیبی رسید، برآنها تکیه بکنم؛ خورشیدی می خواهم، که از نور و حرارت مطبوعش، گرمای عشق و دوستی و ایثار را حس بکنم؛ گلستانی می خواهم، که بر پهنه ی گسترده گلزارش، تنفسی بنمایم و روح و روانم را، به شادی رویشی گل آسا بالغ نمایم؛ همسری می خواهم،……..

چون به اینجا رسید، خدایش نهیب برآورد و گفت: ” یکباره بگو همه آفرینش را به تو بدهم!”

مرد با تعجب پرسید: ” همه آفرینش را؟ “

خالقش گفت: ” آری، موجودی که تو از من طلب می کنی، تمام زندگی است. جهان نمی ماند اگر او نباشد؛ هستی در گردش نخواهد بود، اگر او نباشد، حیات ادامه نخواهد یافت، اگر او به حیاتش دلگرم نباشد، جهان و هستی بدون حیات وی بی رونق خواهند شد.

بنابراین، من همه جهان، هستی جان بخشیده به این جهان، و حیات پر ثمرش را، یکجا و در یک قالب فیزیکی به تو خواهم داد. این قالب گرانبها، کل زندگی است که بدون آن، هر چه که آفریده ام معنا و مفهومی نخواهند داشت. اگر زندگی نباشد؟ جهان و هرچه که در آن است چه حاصلی خواهد داشت؟

مرد نمی دانست به آفریدگارش چه جوابی بدهد؛ چون پاسخی آماده نداشت، پرسشی را مطرح ساخت و گفت: ” آنوقت تو اینهمه ارزش و والائی را به من می دهی؟ “

خدایش گفت: ” آری، من همه زندگی را به تو می دهم و نام زیبایش را ” زن ” می گذارم. باشد که تا بدانی، پروردگارت چه هدیه گرانبهائی به تو ارمغان نموده است؟!

روشنی بخش همه دلهاست زن

مهرپرور، مادر گلهاست زن

یکهّ تاز عرصه ی عشق و صفاست

در حقیقت ، عاشقی شیداست زن

زن، بود لطف و رواج زندگی

شاهکار خالق یکتاست زن

سمبل آزادگی باشد زن و زین ویژگی

قامت سروش بر این معنا چقدر گویاست زن

از صفا و عشق در دنیا شهیر است او به حق

در دل و روح و روان وی چقدر غوغاست زن

مومنی چون حسن وی کامل نمی دانی خموش

در شروع زندگی آید، ازین زیباست زن

مارس 2014 میلادی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیعبدالغفور قلندری‌نژاد در زندان بندرعباس به جمع اعتصاب کننده‌ها پیوست؛ اعتصاب غذای بیش از ۴۰۰ درویش گنابادی خارج از زندان در حمایت از دراویش زندانی
مقاله بعدیبحران كنوني اوكراين، نشان دهنده دورنماي ژئوپالتيك آينده؛ هنوز هيچ چيز از دست نرفته
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.