هدیه های رئیس جمهور آمریکا و ملکه انگلیس به یکدیگر چه بود؟! نوشتاری بانو محترم مومنی روحی

0
278

فرهنگ بین المللی هدیه دادن و هدیه گرفتن، در میان بسیاری از مردمان جهان رایج بوده و هست. مورد مربوطه نیز، هیچگاه دارا و ندار، پیر و جوان و متشخص و معمولی هم نداشته و همچنان نیز ندارد!

گاهی فقط یک شاخه گل، به عنوان ارمغانی گرانبها، میان دریافت کننده و هدیه دهنده رد و بدل می شود. گاه دیگر هم، دهندگان و گیرندگان تحفه ها و ارمغان های مختلف، فلزات و سنگ های گرانبها را به همدیگر هدیه می دهند. ارزشمندی آنچه که میان دو فرد به عنوان هدیه و تحفه رد و بدل می گردد؛ بهای گران و یا کمیاب بودن آن، و نیز بزرگی و کوچکی خود هدیه نیست. بلکه برخاستن ایده های برآمده از قلب مردم جهان است؛ که مراتب مهر و محبت هدیه دهنده را به گیرنده ی آن ارمغان جالب، گرانبهاتر و بارز می نماید!

در سفری که اخیرا پرزیدنت ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده و بانوی اول آمریکا به بریتانیا داشتند. هدایائی میان آنها و ملکه الیزابت دوم رد و بدل گردید؛ که هر کدام به نسبت خودشان بسیار جالب و ارزشمند و نمونه اند. آقای ترامپ و همسرش به ملکه انگلستان میزبان خودشان، یک گل سینه زیبای شقایق، که از جنس نقره است و با مخمل زینت شده، و کار جواهر سازی مشهور « نیفانی » نیز هست هدیه داده اند. گل شقایق در فرهنگ غربی ها، به عنوان نماد « گرامیداشت » سربازانی است؛ که در جنگ جهانی اول جان خود را از دست داده بودند!

ملکه انگلیس هم به رئیس جمهور آمریکا، یک کتاب ارزشمند با دکور جلد تزئین شده از طلا، نوشته « وینستون چرچیل » نخست وزیر پیشین انگلستان را، که در باره جنگ دوم جهانی نوشته شده است ارمغان نمود. و به بانوی اول ایالات متحده نیز، یک جعبه نقره ای مخصوص زینت آلات را هدیه داد. عدم حضور شاهزاده فیلیپ همسر ملکه الیزابت در مراسم استقبال از پرزیدنت ترامپ و بانوی اول آمریکا، موجب نگشت که وی از لیست هدیه گیرندگان حذف شود. بلکه مقام شامخ ایشان به عنوان همسر ملکه الیزابت دوم پادشاه بریتانیای کبیر، میهمان های عالیرتبه کاخ سلطنتی را مستلزم آن می نمود؛ که رئیس جمهور ایالات متحده، ایشان را نیز با ارمغان نمودن هدیه بسیار ارزشمندی محترم بشمارد!

ظاهرا این امر توسط پرزیدنت ترامپ از قبل پیش بینی شده بوده است. زیرا رئیس جمهور آمریکا، با علم به این موضوع، که پرنس فیلیپ در دوران جنگ دوم جهانی، از خلبان های برجسته انگلیسی بوده است. یک کت « ایر فورس وان » (هواپیمای حامل رئیس جمهور آمریکا) و زندگینامه « جیمز دو لیتل » فرمانده آمریکائی در جنگ جهانی دوم، با امضای دونالد ترامپ بود. انتخاب هدیه برای ملکه الیزابت پروسه آسانی نبوده و نیست؛ و باید با مشورت وزارت امور خارجه آمریکا همآهنگ می شدند!

هدایا بنا بر سنت، ارزش های شخصی دارند؛ و پیوندهای تاریخی و فرهنگی دو کشور را نمایندگی می کنند. آنچه که مسلم است، شخصیت های نامبرده در بالا، از آثار و نتایج معنوی هدایای نامبرده، بیش از مبلغ مادی آنها بهره مند می شوند. اما مهم ترین نکته معنوی در این باره، قرار گرفتن نام هدیه دهندگان و گیرندگان آن ارمغان های گرانقدر است؛ که ارزش اصلی آن نصیب بازماندگان و اعقاب ایشان می شود. البته برای ما و بیشتر هم میهنان مان، که در این برهه تاریخی از چنان مشکلاتی آسیب دیده و رنج می بریم. توجه به تاریخ آینده در دنیا، و آنچه که در باره ما و میهن مان در آن نوشته خواهد شد؛ اهمیت چندانی ندارد و نخواهد داشت. مگر آن که در شرایط کنونی، اعجازی تحقق بیابد؛ و دامان آلوده ایران و ایرانی، که به حضور ننگین جنایتکارترین حاکمیت گیتی در معرض مشاهده و قضاوت سایر مردمان جهان قرار گرفته است. از تمام این پلیدی های اجباری پالایش بیابند؛ و ایران بزرگ و ایرانیان آبرومند، از داغ چنین ننگ بزرگی که بر چهره خود دارند رها و آزاد گردند!

چنین امر مهم و تاریخی و حیات آفرینی، چگونه و توسط چه کسانی جامه حقیقت خواهد پوشید؟ کدامین دلاورانی نجات بخشیدن ایران بزرگ از استیلای ننگین مشتی آخوند بی مقدار را شکل خواهند داد؟ نام بردن از افراد برای این منظور، مشکل اساسی مردم ایران را حل نمی کند. اصولا چشم داشتن به یاری دیگران به ویژه سیاستمداران و دولتمردان سایر ممالک دنیا، امری نا به جا و انتظاری عبث و بیهوده و غیر منطقی است. چرا که ایرانزمین، بارها و بارها مشکلات و مصیبت های حادتر از اشغال شدن میهن شان به دست مشتی روضه خوان نادان را هم تجربه نموده اند. و این به آن معناست؛ که اگر در روزگارانی با چنین مشخصات تاریخی، کاوه ها و سیاوش ها و یعقوب ها و نادرها و …… میهن خویش را از چنگال جنایتکاران وحشی خارج نموده اند. ایران همان ایران است؛ زیرا دلاورانی که هم اکنون در سرزمین مان آماده مبارزه با حاکمیت اهریمنی آخوندی گشته اند. هیچ چیزی از آن نام آوران کم ندارند. مگر آن که سیاق ایرانی با غیرت و شرف بودن را، به وادی فراموشی سپرده باشند؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیفرمانده سنتکام: حضور نیروها در خاورمیانه باعث شد جمهوری اسلامی عقب‌نشینی کند
مقاله بعدیپل کهکشانی شناسایی شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.