هدیه نوروزی !

0
118

هدیه دادن و هدیه گرفتن، مواردی هستند که فقط در بخش واژه ” هدیه ” با یکدیگر وجه مشترک دارند. حال آنکه در ظاهر امر، تفاوت میان دادن هدیه و یا گرفتن آن، فقط در یک چیز است. تفاوت میان احساس هدیه دهنده و هدیه گیرنده است. معمولا هدیه دهنده، چنانچه این کار را با خواست قلبی خودش انجام بدهد؛ باید که بیش از گیرنده ی آن، از کاری که می کند لذت ببرد؛ و روح و روان او، با انجام شدن کاری برخاسته از دامان مهر و عطوفت انسانی کاملا اغناء گردد. مگر آنکه انجام پذیرفتن چنین کار شایسته ای از سوی وی، صرفا برای خودنمائی و یا اجباری بوده باشد. که در این صورت، برای هدیه دهنده، هیچ لذتی که در بر نخواهد داشت بماند؛ بلکه چون از روی نارضایتی به انجام رسیده است؛ سخت و عبث نیز جلوه می کند!

مردم به مناسبت های گوناگون به همدیگر هدایائی را ارمغان می نمایند. از جمله این ارمغان ها، هدیه های نوروزی هستند؛ که بیشتر به کودکان داده می شوند(در گذشته چنین بود)؛ در دوران کودکی ما، بچه هائی که به اتفاق سایر اعضای خانواده شان، به مناسبت نوروز به دیدن بزرگترهای فامیل می رفتند؛ از پیش می دانستند، که وقتی به خانه بازگردند؛ دارای چند قطعه اسکناس های تانشده نو خواهند بود؛ که از کسانی که به دیدن شان می روند عیدی خواهند گرفت!

بزرگ ترهای خانواده های ایرانی، پیش از فرا رسیدن نوروز باستانی، اسکناس های کهنه خودشان را، از طریق یکی از شعبه های بانک ملّی شهر محل اقامت خودشان، تبدیل به اسکناس های نو می کردند؛ تا هر قطعه از آن اسکناس های نو را، به کسانی که در نظر داشتند ” عیدی ” بدهند. گاهی چنین شده بود که بچه ها، به واسطه ذهنیتی که از عملکرد هدیه دهنده های خودشان داشتند. به خوبی می دانستند، که از پدر یا مادربزرگ چندتا اسکناس چندتومانی عیدی خواهند گرفت؟ و یا عمه و خاله و دائی و عمو، چه مبلغی به آنها عیدی خواهند داد؟ هنگامی هم که به خانه نزدیکان خودشان می رفتند؛ به دلیل سابقه فکری که از هدیه دهنده ها در یادشان باقی مانده بود؛ چشمداشت دیگری جز همان اسکناس (هائی ) که از آن افراد خاص می گرفته اند از ایشان نداشتند!

با توجه به اتفاقاتی که در سی و هفت سال گذشته در کشورمان رخ داده اند؛ و نیز با آگاهی که از وضعیت مالی مردمان درون میهن سربلندمان، در طول سال های جاری، در سرزمین اشغال شده مان داریم؛ در این روزهائی که به سبب نو شدن سال، و برگزاری مراسم نوروز باستانی، می بایست شادی افزا باشد. همه اندیشه ام، نزد تمامی آن کسانی است؛ که اکنون دیگر مانند سه دهه و اندی سال پیش، که در آن گذشته افتخارآمیز داشتیم است. که دیگر هیچیک از اعضای خانواده های ایرانی، بخصوص در میان طبقات پائین تر جامعه، وقتی که مردم به دیدن بزرگان خاندان خویش می روند؛ صاحبخانه در شرایطی نیست، که به هر یک از کودکانی که همراه والدین خودشان به دیدار ایشان می روند؛ بتواند یک قطعه اسکناس کم مبلغ هم ” عیدی ” بدهد. برهمین اساس، بچه هائی نیز که با دلهای امیدوار به سوی بستگان خویش می روند؛ که نوروز را به آنان شادباش گفته و عرض ادب بکنند. با دلهای ناشاد و روحیه ای افسرده به خانه های خود باز خواهند گشت!

غرض دادن و ستاندن پول به عنوان هدیه نوروزی نیست. مقصود سرشکستگی عظیم مادی، در یک سرزمین کاملا ثروتمند است؛ که به فاصله سی و هفت سال، اسکناس های یک تومانی و دو تومانی و پنج تومانی و ده تومانی و بیست و پنجاه تومانی مملکت است؛ که دیگر وجود خارجی ندارند. و کودکان و نوجوانانی که در فاصله این سالها در ایران به دنیا آمده اند؛ هیچ ذهنیتی نسبت به این عیدی های نوروزی، که در میهن شان رایج بود ندارند است. چون آن پول های کاغذی، اکنون در اثر بی لیاقتی های رژیم حاکم در کشورمان، به مبالغ بسیار بالاتری تبدیل شده اند؛ که کمترین آنها، بیست و پنجاه و صد و دویست تومانی، که آنهم به شکل پول های سکه ای تغییر شکل و ارزش ریالی یافته اند. پانصد و هزارتومانی هائی هم که به شکل اسکناس هستند؛ که تنها ارزش شان، دادن به گدایان جامعه، و یا انداختن درون ” صندوق های صدقات ” می باشد است!

در گذشته نه چندان دور، یک عدد سکه یک ” اوروئی ” که در کشورهای اروپای غربی رایج هستند؛ در کشور همسایه شمالی ما در ترکیه، مساوی یک میلیون لیر عثمانی(ترکی) بود؛ اما اکنون یک اوروی اروپائی در همین کشور ترکیه، تقریبا به میزان دو لیر و اندی از واحد پولی این کشور، که پول رایج ترکیه است؛ تغییر ارزش داده و معتبرتر شده است. ولی در ایران بزرگ و باستانی ما، که در سی و هفت سال پیش، یک دلار آمریکا( پیش از روی کار آمدن اوروی اروپا )، که فقط مساوی هفت تومان ایران آن زمان بود؛ اما اکنون به مبلغ بین سه تا چهارهزار تومان ایران رسیده و در نوسان است!

این حقایق بسیار تلخ را، اگر به زبان اقتصادی بیان بکنیم؟ باید بگوئیم که در چنین شرایط بسیار ناهموار مادی در میان مردم ایران، دیگر نه دهندگان هدیه های نوروزی، و نه گیرندگان آنها، برای انجام دادن چنین کار متداولی در کشورشان، ابراز علاقمندی می کنند. چون هدیه دهنده در شرایطی نیست، که بتواند تحقق بخشیدن به چنین کاری را، در عمل به مرحله اجرا بگذارد. و نه هیچ هدیه گیرنده ای راضی می شود؛ که جهت دریافت نمودن هدیه نوروزی خویش، کمترین چشمداشتی جهت گرفتن ارمغان نوروزی خودش، از پدر بزرگ و مادر بزرگ و دائی و عمو و خاله و عمه مسن خود، که در شرایط بسیار بد مالی قرار دارند داشته باشد!

در چنین شرایطی، پس از پایان یافتن سیزده به در، هیچ کودکی را در میان جامعه متوسط میهن مان، سراغ نخواهیم داشت؛ که در گوشه ای از خانه شان، در حال شمارش اسکناس هائی که به عنوان هدیه نوروزی، از بزرگترهای فامیل شان دریافت نموده باشد. هر دو سوی قضیه را ناشاد خواهیم دید؛ چونکه یک طرف قضیه، دیگر هیچگونه اعتبار مالی را ندارد. و آن سوی دیگر قضیه نیز، از بهره مندی از چنین آداب سنّتی ارزشمندی برخوردار می گردد!

محترم مومنی

مقاله قبلیتهدید دانمارک توسط سفیر روسیه
مقاله بعدیبهمن فرمان‌آرا هم به «سین هشتم..» پیوست
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.