نگاه نسل دیروز ایران به انقلاب اسلامی؛ بقلم کدبان هوشنگ معین زاده

0
355

چگونه و چرا آرزوی رفتن به سوی تمدن بزرگ ملت ایران، به بازگشت به صدر اسلام تبدیل شد!؟

پاریس – مرداد ماه ۱۳۹۶

در جوانی، وقتی در مدرسه تاریخ تدریس می­کردند و علل سقوط دو سلسلۀ بزرگ شاهنشاهی ایران «هخامنشی و ساسانی» را شرح می­دادند، همۀ دانش آموزان در غم و اندوه فرو می‌رفتند و حیرت­زده از خود می­پرسیدند:

“چرا بعضی از ایرانیان با خیانت خود، باعث شکست و فروپاشی دو سلسلۀ بزرگ پادشاهی ایران شدند؟ دو سلسله ای که  هر یک نقش بزرگی در بر پائی فرهنگ و تمدن ایران و  جهان داشتند.”

در میانسالی که با عشق و علاقه به سازندگی کشورمان مشغول بودیم، این بار با غم و اندوه و حیرت، دیدیم که چطور بعضی از ایرانیان، کشور و نظام پادشاهی ایرانی ما را به سادگی، تحویل بازماندگان سعد ­ابن ­ابی­ وقاص­ها دادند تا بار دیگر سایۀ نکبت­بار خلافت اسلامی را بر سرزمین اهورائی ما بگسترانند.

پرسیدنی است، چرا!؟ چرا بعضی از هم میهنان ما به کشور و ملت خود خیانت می­کنند!؟ آیا دلیل خیانت آنان این نیست که ما ایرانیان، هیچگاه به خدمتگزاران واقعی میهنمان ارج نمی­نهیم و قدرشان را نمی­شناسیم!؟ همچنان که هیچگاه خائنین میهنمان را جزا نمی­دهیم و بازماندگانشان را شرمسار نمی‌کنیم!؟

 و بدتر از همه این که گاهی هم از خائنین بنام میهنمان، مانند،”سلمان فارسی­ ها” تقدیر و تحسین هم می­کنیم!؟

پیش­گفتار

انقلاب اسلامى ایران نه یک انقلاب خلق ­الساعه و نه فقط منحصر به ایران بود. براى فراهم كردن زمینه­های این انقلاب نیزاز سالیان پیش برنامه­ریزى کرده و عوامل آن را انتخاب نموده بودند. ضمن اینکه، برپاکنندگان انقلاب، مى­خواستند با آتشى كه برای انقلاب ایران می­افروزند، خرمن هستى بسیاری از كشورهاى منطقه را هم به آتش بکشند.

در بررسى­هائی كه در علل و اسباب انقلاب اسلامی ایران انجام گرفته، بیشتر بررسى كنندگان، به ظاهر قضایا توجه کرده و به عمق فاجعه نپرداخته­اند. آن­ها بر این پندار بودند كه چون مردم ایران و قشرهاى مختلف جامعه، در انقلاب حضور داشتند و در به ثمر رسیدن آن سهیم بودند، بنابراین، انقلاب ایران یک انقلاب خودجوش و مردمی بود. لذا، توجهی به نقش و دخالت بیگانگان نشان نداده‌اند. بدتر از همه اینکه آن­ها با دیدن سیل عظیم مردمی كه با مشت­هاى گره كرده در خیابان­ها می‌دویدند و با نعره­هاى جانخراش فریاد آزادى سر مى­دادند، به این تصور باطل کشیده شدند که ملت ایران یک مرتبه اسلام­زده شده و به دنبال برپائی حکومت اسلامی افتاده است.

شوربختانه در آن اوضاع و احوال، کمتر کسی توجهی به بافت و ترکیب انقلاب­زده‌ها داشتند و نمی­دیدند که اکثر این انقلاب­زده‌ها، جوانان بی­تجربه و قشریون مذهبی هستند که شرکت در انقلاب را به آن­ها به عنوان فریضۀ دینی القاء کرده بودند. دو قشری که کمترین آگاهی از جریانات سیاسی  مملکت نداشتند. کسی هم در آن شور و هیجان، جرأت نمی­کرد که به این انقلاب­زده­ها بگوید:

-پدر جان، مادر جان، برادر عزیز، فرزند گرامی، خواهر مهربان، آن­هائی كه تو را به كوچه و خیابان كشیده­اند، قصد، غرضشان کسب آزادى تو نیست! آن­ها به دنبال هدف دیگرى هستند و به منظور خاصى، قند شیرین آزادى را به دهان تو و همولایتی­های ساده لوح تو گذاشته­اند.

به طور یقین، هم­اكنون هم که بسیاری از مسائل پشت پردۀ انقلاب بر ملا شده، اگر به آن حضرات بگوئیم:

– دیدید كه سرتان كلاه گذاشته بودند؟ دیدید که دعوای اصلی، سر لحاف ملا بود و شما از آن بی اطلاع بودید؟ هزار و یک بهانه سرهم مى­كنند تا نقشِ خود را در دامن­ زدن به آتشی که خرمنِ هستیِ ملتمان را سوخت، انكار كنند. اگر تنى چند انسان­هاى فرهیخته نیز به اشتباه خود اقرار مى‌كنند، و می‌گویند: « خودم کردم که لعنت بر خودم باد!»

مابقى همچنان با بهانه رو در رو قرار دادن شاه و مصدق، ۲۵ مرداد و ۲۸ مرداد و غیره مذبوحانه مى‌كوشند كه گناه ندانم­ کاری خود را به گردن این و آن بیندازند و یا كتمان كنند.

باری،‌ غرض متهم كردن این و آن نیست، چون مسببین واقعى فاجعه­ی انقلاب، آنقدر زیادند كه مى­توان این انقلاب­زده­هاى- فریب خورده و نادم و پشیمان در وجدان خویش – را بخشید و یا از گناهشان به دلیل نادانی­شان درگذشت.

چرا و چگونه عقب مانده ­ترین و غیر ضروری­ترین انقلاب‌های دنیا را برای ما «انقلاب شکوهمند اسلامی» نامگذاری کردند!؟

با نگاهى گذرا به گذشته و اوضاع و احوال كشورمان و دیگر كشورهاى مسلمان خاورمیانه، شاید بتوانیم راهى به سوى یک تجزیه و تحلیل دقیق از انقلاب اسلامی ایران به دست آوریم.

دنیاى اسلام بعد از قرن­ها دست و پا زدن در منجلاب فقر و جهل، در یک شرایط كاملاً استثنائی، با درآمد سرشاری كه از نفت به دستش مى­رسید، جان گرفته بود. قصه­اش دراز است و همگان هم از آن آگاهند. با این­حال، ما این قصه را ازسالِ ۱۹۷۳ دنبال مى­كنیم كه كشورهاى نفت­خیز با تكیه به سازمان اوپك، توانستند قیمت نفت خود را به حد نسبتاً معقولى بالا ببرند. چند سالى هم به بركت فروش نفت به قیمت معقول، همۀ كشورهاى نفت­خیز كه اكثر آن­ها هم مسلمان بودند، مانند ایران، عربستان، عراق، لیبى، کویت، امارات متحده عربى، الجزایر، اندونزى و غیره علاوه بر اینكه از نكبت فقر بیرون آمدند، ثروت­هائی هم اندوختند كه هم براى خودشان و هم براى دیگران باعث دردسر شد.

در این میان، ایران كه پرچمدار افزایش قیمت نفت بود، با دوراندیشى كه حاصل تجربه­هاى تلخ سالیان درازش بود، شروع كرد به بازسازى كشور خود. پادشاه این كشور با آینده نگری خردمندانه­اش، مى­كوشید ویرانه­هاى قرون گذشتۀ کشورش را ترمیم کند و ملت خود رابه کاروان تمدن نوین جهان برساند. به تمدنی كه به علت غفلت و سهل انگاری حاکمان پیشین از آن عقب مانده بود.

اهمیت حركت شتاب آمیز ایران در این بود كه این كشور، همزمان با خود، دیگر كشورهاى مسلمان منطقه را نیز به دنبال مى­كشید. زیرا ایران همیشه، سرمشق و الگوئی براى كشورهاى همسایه مسلمان خود بوده.

مگر نه اینکه ایران در یک­صد سال گذشته در دو مسئلۀ بسیار مهم پیشقدم بوده است؟:

  • · نخستین آن انقلاب مشروطه بود كه براى اولین بار در جهان اسلام، هم بت حكومت سنتى پادشاهى را با تشكیل حكومت مشروطه پارلمانی شکست و هم شریعتمداران مذهب خود را با محروم کردنشان در امر قضا، آموزش و پرورش و اوقاف، از اقتدار انداخت و مسیر پیمودن راه تمدن نوین را هموار کرد.

  • · دومین مسأله موضوع ملى كردن صنعت نفت ایران است. در این باره نیز مى­توان ادعا كرد كه ملت ایران نخستین كشور از كشورهاى مسلمان است كه با ملى كردن صنعت نفت خود، گریبانش را به نوعی از چنگال بیگانگان آزاد ساخت. به دنبال همین جریان بود كه عبدالناصر در مصر كانال سوئز را ملى كرد و …

قصدم از ارائه این دو نمونه آن بود كه بگویم ایران به دلایل خاصى همیشه در منطقه و جهان اسلام، الگوئی بود كه کشورهای اسلامی از آن پیروى مى­كردند.

ملت ایران، همان­طور كه در بالا یاد آوری شد، به همت مردمان سخت كوش و بیدار دل خود، مى‌كوشید تا هر چه زودتر فاصلۀ خود را از كاروان تمدن نوین كوتاه و كوتاه­تر كند.

به این منظور با ثروتى كه از طریق فروش نفت به دست آورده بود، آخرین فرآورده­هاى تكنولوژى غرب را به قیمت­هاى گزاف خریداری مى­كرد تا عقب ماندگى چند صد ساله­اش را جبران كند. همین وضع در سایر كشورهاى اسلامى صاحب نفت نیز آرام آرام، داشت شروع می­شد.

ایران همزمان با تهیه آخرین تكنولوژى با اعزام ده­ها هزار دانشجوى جوان به كشورهاى غربى و آموزش در بهترین دانشگاه­ها و موسسات علمى و صنعتى، سعى مى­كرد كه از نظر فكرى و علمى و صنعتى نیز تا آن­جائی كه مقدور است جامعه ایران را خود كفا سازد.

در این میان، پادشاه ایران با خرسندى، آرزوى خود را براى ملت و مملكتش در كتاب«به سوى تمدن بزرگ» به رشته تحریر كشید. دریغا! که براین رهبر دلسوز ایران و آرزوهای ایران دوستانۀ او، هم دیروز و هم امروز ایراد گرفتند و مى­گیرند. در حالی که رفتن به سوى تمدن بزرگ، تنها آرزو و آمال آن پادشاه ایران دوست نبود. هر ایرانى كه از تاریخ سرزمین خود آگاه و ذره­اى به وطن خود علاقه­مند بود، آرزوى رسیدن به تمدن بزرگ را داشت. این آرزو را مى­شد در تارپود وجود هر ایرانى، به ویژه جوانان ایران إحساس كرد.

ایرانیانى كه از تاریخ پر حادثه و مملو از فراز و نشیب­هاى كشورشان و از تمدن با شكوه گذشته­شان آگاهى داشتند، همگى بر این باور بودند كه روزگار در حق ملت و مملكتشان جفا كرده و آن­ها را به جایگاهى فرو كشانده است كه سزاوار آن نیستند.

ایرانیان بنا به گفتۀ بزرگان جهان، یکى از نخستین فروزندگان مشعل فرهنگ و تمدن جهان بودند. گفته­ها و نوشته­های تحسین برانگیز ده­ها و صدها نفر از این بزرگان در آثارشان و در تاریخ تمدن بشر ضبط و درج است که نشان دهندۀ ارزشمندی مردم ایران است.

حكومت كهنسال ایلام، ماد، هخامنشى، اشكانى و ساسانى، پنج حكومتى بودند كه جهان دیروز و امروز مدیون جهاندارى و میراث­خوار فرهنگ و تمدن آن­هاست. تمدن كنونى جهان نیزبى­شك وامدار فرهنگ و تمدنى است كه از قرن دوم تا قرن ششم هجرى، ایرانیان به جهان اسلام دیروز و جهان غرب امروز پیشكش و ارمغان كرده­اند.

بنابراین، آرزوى رفتن به سوى تمدن بزرگ نه هذیان بود و نه خود بزرگ­بینى. آنچه ما براى پیمودن این راه كسرداشتیم، به همت رضا شاه بزرگ پدر ایران نوین و فرزندش محمد رضا شاه پهلوی براى ما فراهم شده بود. و كمبود ما براى رسیدن به تمدن نوین نیز عبارت بود از:

  • –  داشتن یک حکومت ایرانی علاقه­مند به رفاه و آسایش و ترقی ایران
  • –  داشتن استقلال و امنیت
  • –  امكانات مالى و شرایط مساعد جهانی.

ما در یک شرایط استثنائی تاریخی هر سه این موهبت­ها را یک جا در اختیار داشتیم. یک سلسله ایران­دوست، بر مملكت ما حكومت مى­كرد كه استقلال و امنیت را براى ما فراهم كرده بود. شرایط مساعد نیز با سیاست مدبرانه دولتمردان ایران و شخص پادشاه براى ما به وجود آمده بود. درآمد نفت نیز امكانات لازم را از نظر مادى برایمان فراهم كرده بود. مردمى هم كه بتوانند با معرفت علمى و فكرى این راه را طى كنند در مملكت ما به قدر كافى وجود داشتند. پس چرا باید از رفتن به سوى تمدن نوین یا تمدن بزرگ باز مى­ماندیم؟ چرا باید آرزوى رسیدن به تمدن بزرگ یا نوین را سرلوحه تلاش و كوشش خود قرار نمى­دادیم، چرا؟

آن­روزها همۀ ایرانیان با علاقه و صمیمیت و پشت گرمى كه ناشى از غرور ملى آن­ها بود، در ساختن ایران دست به دست هم داده بودند. در مقابل این گروه انسان­هاى ارزشمند، جماعتى نیز كه در رأسشان گروه­هاى چپ قرار داشتند كه نیازى به معرفى آن­ها نیست، بوق و كرنا برداشته بودند و هر قدمى كه براى رسیدن به كاروان تمدن نوین برداشته مى­شد را به سخره مى­گرفتند و تخطئه    مى­كردند.

همراه با آن­ها آخوندها و جمعیت­هاى وابسته به آن­ها، سازمان­های سیاسی مانند جبهۀ ملی، نهضت آزادى، چریک­هاى مجاهد و فدائی و غیره نیز كه با آرزوى بازگشت به صدر اسلام و حكومت شبیه به حكومت محمد و على بودند، با هر نوع پیشرفت و ترقى مملكت سر ناسازگاری داشتند.

در این میان، آخوندها كه با از دست دادن سه ركن اساسى منبع درآمدشان كه تا قبل از ظهور رضا شاه بزرگ، در ید قدرت آن­ها بود، دكان كسب و كاسبى خود را كساد و بعضى مواقع از دست رفته می­دیدند. از این­رو، این جماعت براى بازپس­گرفتن آن چیزهائی كه به غلط حق مسلم طایفه خود مى­پنداشتند، با هر نوع ترقى و پیشرفت ایران مخالفت می­کردند. اما جبهۀ ملی، نهضت آزادى، رهبران و اعضاى این سازمان­ها كه همگى به دانش امروزى آگاهى داشتند و رهبرانشان، از جملۀ كسانى بودند كه با هزینه مردم این مملکت و با دوراندیشى رضا شاه بزرگ، جزو اولین گروه محصلین اعزامى به خارج بود كه:

              «بروند، بیاموزند، برگردند و به مملكت و مردم خدمت كنند» چه!؟.

وقتى می­بینیم که رهبران و بیشتر اعضاى این سازمان­ها، هر یک در بهترین دانشگاه­هاى داخل و خارج از كشور تحصیل كرده و در جریان چگونگى پیشرفت و ترقی كشورهاى غرب بودند، چطور به خود اجازه داده بودند كه نسخۀ حكومت، شبیه حكومت محمد و على را براى مردم و مملكت خود بپیچند!؟ هر انسانی با هر اندازه فهم و شعور به حیرت می­افتد.

آخوندهاى حوزه­های علمیه حق داشتند كه حكومت محمد و على را سرمشق حكومت كشورهاى اسلامى قرار بدهند، زیرا آگاهى و معرفت آنان بیش از آن نیست. اما اعضاء جبهۀ ملی و نهضت آزادى چه؟! آن­ها كه اكثرشان در بهترین دانشگاه­ها و در بزرگ­ترین مراکز علمی كشورهای غرب تحصیل كرده بودند. آن­ها می­بایستی می­دانستند که همه ترقیات و پیشرفت­های این کشورها حاصل جدائی دین از حکومت و کنار گذاشتن احکام و دستورات به اصطلاح الهی در قوانین مدنی این کشورها بوده. چگونه است که آن­ها با این همه آگاهی­ها، این­طور سر بر آستانه نماد جهل و جهالت و احكام و فرامین عصر جاهلیت مدینه و مكه نهادند؟ چرا؟ راستى چرا؟

باید از این حضرات پرسید:«آرزوى بازگشت به صدر اسلام، چه آرزوئی بود كه خواب آن را براى ملت و مملكت ایران مى­دیدید؟ آیا تاریخ صدر اسلام را خوانده بودید؟ وضع و حال مردم و مملكت ایران و سایر کشورهای تحت تسلط اعراب را در صدر اسلام مى­دانستید؟ اگر نمى­دانستید، واى به حالشان كه حداقل نخواسته­ بودند، پى به محتواى آرزوئی كه مى­كردند، ببرند و اگر مى­دانستید واى به حال مردم ایران كه به دنبال آنها راه افتاده بودند».

آنچه تا كنون به اختصار شرح داده شد، درون بینى و شرح اوضاع و احوال مردم و مملكتمان بود. انقلاب اسلامى دو رویه داشت، یک رویه آن، نقش آن­هائی بود كه عَلَم انقلاب را به اهتزار در آوردند و رویه دیگرش نقش آن­هائی كه لقمۀ این انقلاب را براى ما تدارک دیده بودند. اگر چه نقش آن­هائی كه انقلاب را براى ما تهیه و تدارک دیده­اند، نیاز چندانى به شرح و تفسیر ندارد و همگان با آن­ها و نیتشان آشنایند. با این وصف، لازم است به نكته­ای اشاره شود:

غرب نیاز به بازار مصرف دارد. بازار مصرف عمده، كشورهائی هستند كه خود قادر به تولید نیستند. سیاست كشورهاى غرب، ممانعت از گسترش تولید در جهان سوم است. به این معنا که مى‌باید، جهان به همین صورت كه هست باقى بماند. غرب تولید كند و كشورهاى شرق و عقب افتاده بازار مصرف تولیدات آن­ها باشند. در مقابل تنها امتیازى كه براى كشورهاى مصرف كننده قائل هستند، این است كه مواد خام و منابع زیر زمینى و روی زمینى خود را به ثمن بخس به كشورهاى تولید كنند بفروشند.

این معادله از اوایل دهه هفتاد با بالا رفتن قیمت نفت، داشت به هم مى­ریخت. زیرا كشورهاى صاحب نفت با آگاهى از استراتژى غرب، در صدد برآمدند که با خرید تكنولوژى غرب، خود به تولید بعضى از مایحتاج زندگی خویش بپردازند. بعضى از كشورها نیز مانند ایران قدم­هاى بیشترى در این راه برداشت. به عنوان نمونه یاد آورى بعضی از آرزوهاى پادشاه فقید تا حدودى ما را در جریان این نوع طرز برداشت­ها مى­گذارد. شاه فقید ایران،در مصاحبه­اى گفته بود:

« نفت خام كه به قیمت اندك از ما خریدارى مى­شود، صدها فرآورده دارد كه آن­ها را به قیمت­هاى بسیار گزاف به ما مى­فروشند. چرا خود ما این فرآورده­ها را فراهم نكنیم؟».

جاى دیگر گفته بود:

« پولى كه بابت هر بشكه نفت خام به ما می­دهند، در مقابل آنچه در پمپ بنزین­ها از مردم مى­گیرند، آن­قدر ناچیز است كه  ما فكر مى­كنیم در آینده شركت ملى نفت ایران نیز مانند شركت­هاى نفتى دیگر كشورها، محصول خود را به صورت بنزین در پمپ بنزین­هاى اروپا و امریکا مستقیماً به مصرف كنندگان عرضه كند!» …

غرب با هوشیارى آرزوهاى مردم این كشورها را دنبال مى­كرد و در ضمن مى­دانست هر قدمى كه ایران در این راه بردارد، سایر كشورهاى مسلمان آن را دنبال خواهند كرد. از این­رو تصمیم گرفتند كه قبل از اینكه كار از كار بگذرد، تكلیف ایران را روشن كنند و در ضمن درسى هم به دیگر كشورها بدهند كه مبادا پاى خود را از گلیمشان بیرون بگذارند.

غرب براى این كار خود دلیل قانع كننده­اى داشت. در چند دهه پیش، اشتباهى مرتكب شده بود كه همچنان دارد تاوان آن را مى­پردازد. و آن میدان دادن به ژاپن براى صنعتى شدن بود. غولى كه از این اشتباه غرب در شرق به ظهور رسید، امروزه با اقتصاد کم نظیرش همۀ كشورهاى غرب را به زیر مهمیز كشیده است. میدان دادن به كشورهاى دیگر كه به بركت پول نفت، مى­توانند به غول یا غول­هاى دیگرى مبدل گردند و به بازار تولید آن­ها لطمه بزنند، نه به صلاح آن­هاست و نه به سودشان.

از خوانندگان این نوشته خواهش دارم که این ایراد كهنه را از نو تكرار نكنید كه:«اى بابا! این فقط یک خواب و خیال بود كه ایران ژاپن دوم بشود!»

نه! خواننده عزیز! این­طورنیست! كدام یک از ابزار و وسائلى كه ژاپن را به غول اقتصادى تبدیل كرد در كشور ما وجود نداشت؟ آدم قابل كم داشتیم؟ متخصص كم داشتیم؟ درس خوانده و علم آموخته كم داشتیم؟ ایرانیان از ژاپونى­ها كم هوش­تر و بى­استعدادتر هستند؟ وسعت خاك نداشتیم؟ معادن و منابع زیر زمینى نداشتیم؟ چه نداشتیم كه ما نتوانیم ژاپن بشویم!؟ چه!؟

همه چیز داشتیم و اگر سر بزنگاه از پا در آوردندمان، به خاطر این بود كه مى­دانستند ما شایسته ژاپن شدن را بهتر از ژاپن داشتیم. ما فقط شش سال با پول معقول نفت به جنبش در آمده بودیم و هنوز در اول راه بودیم، اما راه درازى را در همین مدت كم طى كرده بودیم.

آن­هائی كه انقلاب اسلامى را براى ما تدارك دیدند و آن را با به خدمت گرفتن بعضى از هموطنان بسیار محترم ما!! اعم از سیاسیون، دانشگاهیان، نظامیان، سرمایه­داران، روحانیون، اهل قلم و مطبوعات و غیره به ثمر رساندند، بى­شك مى­دانستند كه چه مى­كنند و براى چه مى­كنند! آن­ها كمترین تعللى را در این مورد به صلاح منافع و مصالح خود نمى­دیدند و قبل از این كه ما به نیمه راه برسیم همۀ وسائل لازمۀ حركت ما را از دستمان گرفتند.

حكومت باشکوه پادشاه ایرانىِ ما را به حكومت بچه سیدهاى لبنان و عراق و هند و غیره سپردند. استقلال و امنیت كشورمان را به اضمحلال كشیدند. همۀ آن­هائی را كه در سازندگی کشورمان شرکت داشتند، یا كشتند، یا خانه نشین كردند و یا دست خالى به دیار غربت فرستادند. سپس به جان این مملكت افتادند و همه ساخته­ها و پرداخته­هاى چند نسل را با كینه و نفرت نابود كردند و ما را به زمانى برگرداندند كه به همت بسیارى از ایران­دوستان از صد سال پیش شروع کرده بودیم.

غرب براى تولیدات خود نیازمند بازار مصرف است وكشورهاى مسلمان با جمعیتى نزدیک به یک میلیارد و دویست میلیون نفر بهترین بازار مصرف به شمار مى­روند. ضمن اینكه این كشورها علاوه بر مصرف كننده، امكان پرداخت بهاى تولیدات آن­ها را نیز دارند. مانند كشورهاى افریقا نیستند كه حتى قدرت پرداخت قیمت مواد خوراكى مردم خود را نیز ندارند.

براى اینكه كشورهاى اسلامى همچنان بازار مصرف بمانند، باید از فكر پیشرفت و ترقى باز بمانند و براى این كار نیز هیچ راهى بهتر از آن نیست كه بنیادگرایان را در این كشورها تشویق و ترغیب و حمایت كنند كه نسخه « بازگشت به صدر اسلام» را توسط آخوندها و آخوند مسلکانی مانند جلال آل احمد، علی شریعتی، مهدی بازرگان و ده­ها و صدها عوامل دیگر نظیر همین تحفه­های درس خوانده و اروپا و امریکا دیده تبلیغ و ترویج كنند.

اگر صدر اسلام آش دهان­سوزى بود، بى­شك این آش براى قبیله قریش بود، نه براى دیگران، به خصوص اینكه در دوران سه خلیفه عمر و عثمان و على كه جهان­گشائی اسلام شروع شد، براى مردم ایران و مصر و عراق و فلسطین و شامات و سایرسرزمین­های فتح شده، جز نكبت و فلاكت، بدبختى و خوارى ارمغانى همراه نداشت. آن­هائی كه دم از صدر اسلام مى­زنند، اگر تاریخ اسلام را بخوانند، خواهند دانست كه در صدر اسلام، حكومت­هاى اسلامى جز جنگ و كشت و كشتار و اسیر گرفتن زن و بچۀ مردمان سرزمین­هاى مغلوب و غارت و چپاول اموال و دارائی آن­ها نبوده.

یک ایرانى یا یک مصرى یا یک عراقى به صدر اسلام برگردد كه چه كند؟ جان و مال و ناموسش را بسپارد به دست خلفا و حاكمان و غازیان عرب تا هر چه مى‌خواهند برسرشان بیاورند؟ همین بلائی که امروزه بر سر مردم ایران آمده!!؟

غرب با شناخت ماهیت اسلام با هوشیارى كامل ده­ها سال است كه مى­كوشد تا ملت­هاى مسلمان از خواب خوش بى­خیالى، به خصوص آن قسمتى كه مربوط به قضا و قدر الهى است، بیدار نشوند. آن­ها زمان درازى با استعمار ممالك اسلامى و استثمار كردن مردمان مسلمان این سرزمین­ها، به این خواسته خود جامه عمل پوشانده بودند. امروزه نیز با گسیل داشتن كسانى ظاهراً در لباس مستشرق و اسلام شناس و باستان شناس و غیره به این كشورها و نوشتن ده­ها كتاب و صدها رساله و غیره و تعریف و تمجید از فرهنگ و تمدن اسلام از یک طرف و باد به غبغب صدر اسلام آن­ها دمیدن، از سوی دیگر، هم اهل سنّت و هم شیعیان را از فكر هر نوع ترقى و تعالى كه تمدن نوین با خود به همراه آورده است، وامى­دارند و در نهایت در هزاره­اى كه همۀ احكام و دستورات دینى و مذهبى از جامعه كشورهاى غرب رخت بربسته است، كشورهاى اسلامى را به اجراى احكام و دستورات اسلام، یعنى قوانین عصر جاهلیت عرب و شهرك­هاى مكه و مدینه تشویق و ترغیب مى­كنند.

صدر اسلام یعنى دست و پا و بینى بریدن و چشم در آوردن و سنگسار كردن و در ملاء عام شلاق به ماتحت زن و مرد كوبیدن است! صدر اسلام یعنى خانه و ملك و مال مردم را به بهانه­هاى واهى مصادره كردن و مردم را از خانه و كاشانه خود بیرون كردن و در غربت آواره نمودن و به ناموس و شرف انسان­ها تجاوز كردن است. صدر اسلام یعنى،غارت و چپاول بیت­المال و ثروت­هاى ملى و سپردن آن در حساب‌هاى زعماى حكومت اسلامى و یا هدیه كردن به كسانى كه مانند آخوندها قصد انقلاب در مملكتشان دارد. صدر اسلام یعنى همین حكومت اسلامى آخوندها كه یک مملكت آباد و آزاد و مرفه و با آبرو را در سه دهه به یک مملكت ویرانه و در بند و فقیر و بى آبرو تبدیل كرده‌اند.

این­هاست بازگشت به صدر اسلام كه باید ایرانیان و همه مسلمانان چشم و گوش خود را باز كنند و حداقل یک بار در طول حیات خود تاریخ اسلام و خلافت اسلامى را مطالعه كنند و به خصوص اعمال و رفتارى كه در صدر اسلام بر سر سرزمین­هاى مغلوب آمده است را به خاطر بیاورند. اگر دسترسى به تاریخ اسلام و یا سواد خواندن ندارند، نگاهى به سرنوشت كشور ایران بیندازند و آن­ را با چهار دهه قبل، یعنى با دوران قبل از انقلاب مقایسه كنند.

در هر حال، کشور ایران به میمنت و مباركى، اولین كشور اسلامى است كه با كمك و حمایت غرب دوستدار مسلمانان جهان و حامی حقوق بشر و با کوشش و همت روشن­فکران تحصیل­کردۀ غرب و هموطنان مومن و دیندار خود، با سلام و صلوات به صدر اسلام برگشت، مبارک باد!!

حكومت ایران هم الحمدالله به دست مبارك سادات، اولاد شریف پیغمبر و امام اول شیعیان برقرار شده. مشاغل كلیدى و حساس این مملكت نیز به حمدالله در دست سادات اصیل­النسب افتاده، بى آنكه ایرانى بودن و نبودنشان مطرح باشد. زیرا سید و اولاد پیغمبر و امام بودن اساس كار حكومت اسلامى است، نه ایرانى بودن.

ایران و حكومت اسلامى نمونه و الگوى صد در صد «صدر اسلام» است و مردم به خصوص آن­هائی كه نعره مى‌زدند وگریبان می‌دریدند و حكومت شبیه «صدر اسلام» مى‌خواستند مباركشان باد!

و در این اوضاع و احوال، ببینید كه چطور براى حكومت شبیه حكومت«صدر اسلام» براى ما مسلمانان تبلیغ كرده­اند كه نه تنها مردمان مسلمان سایر كشورها مانند داعش به دنبال بازگشت به «صدر اسلام»هستند، بلكه جماعتى از هموطنان غیرتمند ما نیز كه نكبت و ذلت اولین حكومت شبیه حکومت­های صدر اسلام را در کشورشان با جسم و جان خود لمس مى­كنند، همچنان دست از این حكومت بر نمى­دارند. و از آن بدتر اینكه هموطنان دیگر ما كه با میل و رغبت از زیر سایه مبارك و پر بركت این حكومت «فرار» كرده و در خارج از كشور و به دور از احكام این حكومت مى­زینند، به خاطرِ منافعشان، با بی­خیالی همین حكومت را حمایت مى­كنند.

و من و بسیاری دریغا گو! مى­پنداشتیم؛ عجبا!چگونه بود كه چند صد سال اعراب بیابان­گرد بر پدران با فرهنگ و تمدن ما حكومت می­کردند!؟…

و امروز با دیدن سینه چاكان حكومت اسلامى آخوندى، می­بینیم و مى­فهمیم كه چگونه مى‌شود، مشتى آدم ابله بر ملتى با دانش و فرهنگ و هنر و صاحب تمدنى تاریخى حكومت كنند. تنها شرط آن نیز این است كه آدم­هائی مثل بعضى از ما ایرانیان در كنار این نوع حکومتگران حضور داشته و مجرى اجراى فرامینشان و راهنماى رذالتشان باشند و…

به نقل از شماره ۱۲۳ فصلنامه ره آورد

مقاله قبلیوزیر خارجه آمریکا: دیدار «جان کری» با «ظریف» ناشایست و بی‌سابقه بود
مقاله بعدیدرنگ بیش از این جایز نیست؛ اقدام عملی بر علیه حشدالشعبی وابسته به رژیم ایران در عراق
هوشنگ معین زاده
نام من هوشنگ و نام خانوادگی ام معین زاده است. تولد و نوباوگی - در 19آذر ماه سال 1316 در شهر تبریز پا به این جهان گذاشتم و مانند همه نوزادان بعد از لحظاتی چشمان حیرت زده ام را با ترس و لرزبه این دنیای وانفسا گشودم. از آمدنم راضی بودم یا نه، نمی دانم، اما مادرم می گفت به جای اینکه مانند همه نوزادان گریه کنم، جیغ می کشیدم و با جیغ و دادم گوش همه را برده بودم، انگار که از زاده شدنت راضی نبودی. کی می داند، شاید به این علت جیغ و داد می زدم که بر خلاف میل و خواسته ام مرا به دنیا آورده بودند. آیا در جایی که بودم احساس راحتی و امنیت بیشتر می کردم؟ آیا از اینکه مرا جا به جا کرده بودند نا راضی بودم؟ هیچ کس پاسخ این پرسش ها را ندارد، حتی خود آدم. اگر بخواهم روشنترنحوه آمدنم را بیان کنم، باید بگویم که آمدن من بر خلاف همه مردم، بخصوص کسانی که می گویند، در زمان تولد می خندیدند و یا تکبیر می گفتند و به وحدانیت خدا گواهی می دادند و حتی مانند آنهایی که به صورت طبیعی گریه می کردند، نبود، من فقط جیغ می کشیدم و فریاد سر می دادم. امیدوارم که خوانندگان نپندارند که منظورم از مطرح کردن جیغ و داد کشیدنم در زمان تولد، خود بزرگ جلوه دادن یا آنرا به حساب معجزه ی تولد یافتن خود گذاشتن باشد،.نه! خود من فکر می کنم دلیل جیغ زدنم ممکن است در اثر بد خلقی و عصبانیت مامایی باشد که مرا به دنیا می آورد. به این گونه که احتمالاٌ آن زن بد کردار بخاطرناراحتی از مادرم، بی آنکه کسی متوجه باشد بشگونی از من گرفته بود یا اینکه بعد اززاده شدنم که مطابق معمول باید به پشت نوزاد کف دست بزنند که به نفس کشیدن بیفتند، مامای بد جنس این کف دستی را کمی محکمتراز حد معمول زده بود و یا هر کاردیگری که مرا واداربه جیغ و داد زدن کرده بود. بگذریم ازاین زاده شدن و این جیغ کشیدن کذایی که بالاخره هم نفهمیدم سبب آن چه بود. کودکی : کودکی من مانند کودکی همه کودکان بود. به روایت کسانی که مرا در آن عهد و ایام دیده بودند، هیچ نوع عمل یا حرکت غیر عادی از من سر نزده بود. به عبارت دیگر در تمام طول ایام کودکی، نه معجزه ای از من دیده شد، نه کراماتی به ظهور رسید و نه کار خارق العاده ای سر زد. خود من هم تا مدت ها از این بابت نه گله ای داشتم و نه شکایتی می کردم. اما وقتی که بزرگتر شدم و شنیدم، بعضی از بزرگان جهان از همان دوران کودکی کارهای عجیب و غریبی کرده بودند، شروع کردم به غصه خوردن و از اینکه من هم مانند آنها تا به دنیا آمدم، نگفته ام «لا اله الی الله» یا « الله و اکبر» و یا مانند عیسی زبان نگشوده و سخن های بزرگانه به لفظ شریف نیاورده ام، غمگین بودم و به کودکیم که نمی توانم بدان بنازم و ببالم تاسف می خوردم و به خود می گفتم : کاش من هم کاری کرده بودم که کودکان دیگر قادر به انجامش نبودند. یادم هست بعد از خواندن قصه زاد روز پیغمبر اسلام و معجزاتی که می گویند در آن روز بزرگ رخ داده است، مانند شکستن سقف کاخ کسرا، خاموش شدن آتش آتشکده فارس، شروع به جستجو و تحقیق کردم. با انجمن های زردشتی و با پژوهشگرانی که در باره این آئین تحقیق کرده اند به مکاتبه پرداختم و پرسشم هم این بود که آیا در ساعت هشت و بیست و سه دقیقه بامداد روز 19 آذر ماه 1316 آتش هیچ آتشکده ای خاموش شده بود یا نه؟ که البته با بی مهری تمام هیچ یک از آنها پاسخی به پرسش من ندادند. زمانی هم در گاهنامه های کشورهای مختلف به دنبال فرو ریختن سقف قصرهای سلاطین و یا خراب شدن گنبد مساجد و کلیساها و کنیسه ها و غیره می گشتم که در این جستجوها هم چیزی به دستم نیفتاد که بتوانم آنرا به عنوان معجزه روز تولد خود بشمار آورم. وفتی این حسرت به دل مانده ام را برای یکی از دوستان پیر خود بازگو کردم، پیر مرد فرزانه با توپ و تشر به من گفت : - مرد حسابی نوزاد که حرف نمی زند! نوزاد که نمی تواند دستش را پشت گوشش بگذارد و اذان بگوید! نوزادان حتی پدر و مادرشان را که در کنارشان حضور دارند نمی شناسند، چطور می توانند خدایی که حضور ندارد و همیشه هم غایب است بشناسند و به وحدانیت او شهادت بدهند! این دوست پیر آنقدر در باره ناتوانی نوزادان بنی آدم برای من موعظه کرد که از پندار ساده لوحانه خود سخت شرمنده و ناچار شدم حرف و حدیث هایی که در باره معجزات زمان زاده شدن بعضی ها، بخصوص پیغمبران و امامان عزیز می زنند همه را منکر شوم و گناهی دیگر بر جمع گناهان بی حد و حصر خود بیافزایم . با این همه ناچارم اعتراف کنم که مدت ها از اینکه زایش من بدون هیچ حادثه و اتفاقی رخ داده است، به شدت غمگین بودم و به خود می گفتم کاش یا به دنیا نیامده بودم! یا در وقتی زاده می شدم که یک اتفاق عظیم و جلیلی رخ داده بود که بتوان آنرا به عنوان معجزه زاد روز تولدم قلمداد کنم و از این بابت پیش این و آن پزی بدهم! اما افسوس که چنین نشد ..... جوانی و تحصیلات : تحصیلات ابتدای خود را در تهران دبستان ترقی و تحصیلات متوسطه ام را در دبیرستانهای اقبال و سعید تهران و دبیرستان فرخی آبادان به پایان رساندم و در سال 1336 دیپلم ریاضی خود را از دبیرستان فرخی آبادان گرفتم. سال 1337 وارد دانشکده افسری و در سال 1340 به درجه ستوان دومی نائل و خدمت نظامی خود را آغاز کردم. دوران خدمت افسری: خدمت افسری خود را درنیروی دریایی شاهنشاهی شروع و در طول سالهایی که دراین نیرو بودم در پادگان ها و سمت های مختلف انجام وظیفه کردم ،دو سالی نیز به عنوان سرپرست دانش آموزان نیروی دریایی به ترکیه رفتم که ضمن سرپرستی دانش آموزان دوره ناوبری را در نیروی دریایی ترکیه گذراندم. پس از بازگشت از ترکیه شش ماه به ماموریت کشوراردون هاشمی و پس از آن به مدت چهار سال در کشور لبنان انجام وظیفه کردم.. دوران خدمت غیر نظامی : در سال 1355 بنا به درخواست سازمان بنادر برای تصدی پست مدیر عاملی کشتی رانی اروند رود که قرار بود با همکاری ایران و عراق تشکیل گردد، ازارتش به وزارت راه منتقل و به سمت مشاور مدیر عامل سازمان بنادر منصوب شدم. با روی کار آمدن دولت شریف امامی بنا به درخواست وزیر مشاور در امور اجرایی و پیگیری نخست وزیر به نخست وزیری منتقل و در پست مدیر کل امور اجرایی و پیگیری نخست وزیر مشغول انجام وظیفه شدم. در همین سمت با آخرین نخست وزیران ایران، ارتشبد ازهاری و شاهپور بختیار نیز همکاری کردم که با سقوط دولت شاهپور بختیار به خدمت من نیز پایان داده شد. سه ماه بعد از انقلاب من هم در پی تعقیب های مکررمامورین جمهوری اسلامی که مدام در پی من بودند و مرا نمی یافتند، ناچار شدم از راه کوه به ترکیه بگریزم و از آنجا به پاریس بیایم . اکنون هم دوران هجرت خود را در این کشور ادامه می دهم تا کی باشد که هجرت من نیز مانند هجرت پیشینیان به پایان برسد یا اینکه عمری را که با جیغ زدن آغاز کرده ام با جیغ زدن هایی که در سر پیری شروع نموده ام به پایان برسد......