نوروز همه ساله فرا می رسد تا…. بدانیم! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
246

فرا رسیدن نوروز باستانی، و جشن گرامیداشت طبیعت و همه نوآوری های آن، بر تمامی کسانی، که این رویداد بزرگ را گرامی داشته و می دارند شاد و فرخنده باد.

نوروز در هزاران سال پیش، با تدبیر گروندگان به آئین یکتاپرستی زرتشت نیکو سرشت آغاز گشت. تا به مردمان گیتی بنمایاند؛ که چگونگی تغییر عبرت آموز طبیعت را سرسری نپندارند؛ و از آن بیاموزند: که…. هیچ امری در این جهان ناپایدار هرگز ثابت و پایدار نمی ماند. بل، آنچه که در آن وجود دارد تغییر می کند. تا به ما نشان بدهد، که به این جهان گذرا تعلق دارد؛ و آنچه که در آن هست دل نبندیم؛ و همواره آماده پیش آمدن هر رویداد تازه ای در زندگی خودمان و هستی متغیر طبیعتی که با آن سر و کار داریم دل نبندیم!

امید که روزگارتان پیوسته بهاری، و زندگانی تان همواره با تغییرات مثبت و سازنده و شادی بخش همراه باشد. از آفریدگار یگانه این جهان آمیخته به تحولات خوب و بد در کل این گیتی پهناور می خواهیم؛ که به زودی زود، آن تغییر و تحول عظیمی را، که ملت بزرگ ایران شایسته مشاهده و دارا بودن آن نعمت بزرگ می باشند. را به همگی شما عزیزان هم میهن هدیه کند. تا سرانجام، سایه شوم و اهریمنی حاکمیت جنایتکار آخوندهای تازی تبار را، از کل هستی ما و میهن عزیزمان برچیند. تا باری دیگر در کنار همدیگر، همه ساله نوروز باستانی را، در سراسر کهندیارمان برگزار نمائیم. و همچنان دارا بودن افتخار نخستین سرزمینی که گرامیداشت تغییر نو شدن طبیعت را جشن گرفته و می گیرند. در اختیار خویش داشته باشیم.

اما بدون تردید و به پندار من و بسیاری دیگر از مردم آریائي و درست اندیش میهن اهورائی مان، همگی ما یک « پوزش » عاقلانه به آن یگانه تاریخ همواره سرافراز میهن مان، به شادروان اعلا حضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی بدهکاریم. تا زمانی هم که همگی مان، به آن ناسپاسی بزرگ که نسبت به آن پادشاه بی بدیل میهن مان نمودیم اعتراف نکنیم؛ و با ابراز ندامت واقعی از وی پوزش نخواهیم. از این روزگار تاریک و غم افزا رهائی نمی یابیم!

نوروزتان پیروز، هر روزتان نوروز

محترم مومنی

مقاله قبلیتعطیلی مراکز خرید و تعلیق پروازهای مسافری هواپیمایی در امارات
مقاله بعدیپاسخ به چند سؤآل مهم در باره « ویروس کرونا » ! با بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.