نهم آبان زادروز شهریار جوانبخت مان بر ملت شریف ایران گرامی باد

0
270

گرچه ایرانیان میهن پرست، همواره مناسبت های فرخنده ماه آبان را گرامی داشته اند؛ که بدون تردید، تا سالیان بعد و چه بسا تا به ابد نیز چنین خواهند کرد؛ چون چه آنهائی که چهارم و نهم آبانماه را دیده و به یاد می آورند؛ و چه آنانی که از طریق دیگران با این دو رویداد بزرگ، که نقش تعیین کننده ای در سرنوشت ایران داشته و دارند آشنا گشته اند. به حقیقت می دانند، که حضور این دو روز گرانقدر در میان برگهای پرنیانی تاریخ افتخار آمیز میهن مان، تا ابدیت تاریخ انکار ناپذیر است؛ و تا به انتهای هستی هم قابل توجه خواهند ماند.

اکنون و همیشه، حتی در این سه دهه حزن انگیز، که با حضور جانیان اشغالگر جمهوری اهریمنی اسلامی، بیش از پرداختن به جشن و شادمانی، به سبب عملکردهای وحشیانه حکومت بی هویت و بی اعتبار آخوندی، با اندوه و غم و سوگواری عجین شده ایم؛ نگذاشته و نخواهیم گذاشت، که روزهای تاریخی و سرنوشت ساز آبانماه در میهن مان، که از بزرگترین جشنهای ملی ما می باشند؛ از یاد بروند و به وادی فراموشی سپرده بشوند!

یکی از گرامی ترین روزهای بسیار سرنوشت ساز در ایران، خجسته زادروز شهریار برحق  ایران زمین، اعلیحضرت رضاشاه دوم پهلوی سوم است. پادشاهی که در هفت سالگی شان، در روز افتخار آمیز ” تاجگذاری پدر تاجدارشان ” ، که با در کنار خویش داشتن ولایت عهد محبوب مملکت، می بایست که در آن روز به یادماندنی و تاریخی، جشن فرخنده تاجگذاری را برگزار می نمودند؛ ولیعهد گرامی ایران نیز، بر مبنای فرهنگ تاجگذاری در میهن مان، همزمان با مام بزرگوار شان علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی گرانمایه ایران زمین، در کنار پادشاه فقید محمدرضا شاه پهلوی، تاج شاهی بر سر گذاشتند. امید کنونی همه ایرانیاران راستین، و دوستداران حقیقی حکومت پادشاهی در مملکت ما، که باید بهای زیادی به این امر بدهند؛ سرنگونی دشمنان اشغالگر میهن شان، و سقوط حقارت آمیز رژیم منحط آخوندی، و نابودی حکومت متحجر جمهوری ننگین اسلامی است. که تا باری دیگر فضای ایران دوباره به شادی هائی که داشت بگراید؛ و باز هم حکومت سربلند پادشاهی پهلوی، که ما ملت ایرانی بسیار به آن بدهکاریم؛ و از ارواح پاک دو ایرانساز یگانه و بی همتا، رضاشاه کبیر و محمدرضا شاه پهلوی، به دلیل ناسپاسی هائی که در حق این مردان بزرگ تاریخ ایران نمودیم شرمساریم. روزگار همه ایرانیان، حتی آنانی که بی خردانه فریب دشمنان مملکت شان را خوردند؛ بهبود بیابد و رنگ آرامش و آسایش را ببینند؛ و از همه نعمت هائی که در این رابطه به دست می آورند؛ لذت کافی و وافی را ببرند.

تردیدی نداریم که رضاشاه دوم نیز، در ادامه نوآوری های ماندگار پدر تاجدار و نیای بزرگوار و میهن دوست و ایرانساز شان، رضاشاه کبیر که با همت بی شائبه و بی مثال و مستمر خود، مدرنیته و پیشرفت های مترقی را برای ایران بزرگ پدید آورد؛ از هیچ کوششی در این زمینه کوتاهی و مضایقه نخواهند فرمود.

ملت میهن پرست ایران، به خاطر خدمات شایسته این دو ابرمرد تاریخ مان، که استحقاق هر گونه تقدیر کرامت مندانه ای از سوی مردم را دارند؛ به آشکارا می دانند، خون ارزشمند شاهان بی مانند سلسله پهلوی، که با هزینه کردن همه آسایش و وقت خویش برای ساختن ایرانی نوین سرمایه گذاری می کردند؛ در رگهای پور فرزانه و وارث شایسته آنها جاری است؛ و در آغازین روزهای پیروزی بر حاکمیت ناشایست آخوندی، و سقوط مفتضحانه رژیم خونخوار اسلامی، با تلاشهای بی وقفه رضاشاه دوم و همراهان صدیق ایشان، به آینده تابناک کشور کهنسال ایران دست خواهند یافت؛ و امید بسیاری به تحقق این آرمان خدشه ناپذیر  دارند.

پادشاهان بزرگ سلسله مترقی پهلوی، نزد دوستدارن خویش، با عنوان پهلوی اول و پهلوی دوم نامیده می شوند. تردیدی نیست که پهلوی سوم نیز، در جهت پرداختن هرچه بیشتر و وسیع تر به مسائل ایران، و ایجاد امکانات مفید برای از میان برداشتن همه کاستی هائی، که حکومت نالایق اسلامی مردم را با آنها مواجه نموده اند؛ چنانچه ناگزیرند به سختی روزگار شان را سپری کنند؛ از هیچ کوششی دریغ نخواهند فرمود؛ و جز به سرفرازی ایران و ایرانی نمی اندیشند. همانگونه که در طول این سالهای دوری از خانه پدری نیز، هرگز از آن غافل نبوده اند عمل خواهند کرد.

با آنکه متأسفانه نظام پادشاهی پهلوی، در سی و شش سال پیش، دستخوش عوارض سهمگین تنگ نظری های دشمنان ایران و ایرانی واقع گردید؛ و با آنکه شهریارمان از سنین زیر بیست سال در غربت و دور از میهن شان به سر برده اند؛ اما به تأیید همگان، شهریاری اندیشمند به تمامی مسائل کنونی در ایران و سایر نقاط جهان می باشند؛ و پیوسته برای آزادسازی سرزمین اهورائی خویش هدفمند بوده اند.

باشد که تا به زودی زود، ایشان با همراهی سایر ایران پرستان، به زادبوم خویش باز گردند؛ و تمامی مشکلات و ناهنجاری هائی را، که در طول این سی و شش سال رنج و مصیبت، که دشمنان میهن مان نصیب ایرانیان نموده اند؛ از چهره مام وطن بزدایند. آنهائی که میهن پرستان واقعی این مملکت بودند و هستند؛ همه ساله این روز خجسته را، حتی درون خانه های شان گرامی داشته و می دارند.

محترم  مومنی

مقاله قبلیوزیر سابق اطلاعات: ام‌ای۶ پشت صحنه اسیدپاشی‌های اصفهان قرار داد!؟
مقاله بعدیمراسم دومین سالگرد شهادت ستار بهشتی برگزار شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.