ننگین ترین قرارداد (ساخت و پاخت) تاریخ آمریکا؛ جمهوریت و حکومت سولار خط قرمزماست، برای هر “دموکراسی” دکتر کاوه احمدی علی آبادی

0
181

عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

من به “ناموس واژگان” ایمان دارم. وقتی کلمه ای رو به کار می بریم باید حداقل از معنای ضد و نقیض اش کاملاً منفک باشد. متاسفانه در عصری به سر می بریم که دقیقاً به ناموس واژگان تجاور صورت می گیرد؛ به خصوص توسط اسلام گرایان امروز که شیطانی ترین نیات و اعمال را که همواره در تاریخ و در نزد تمام ادیان تقبیح شده، به نام الهی ترین الفاظ به کار می برند؛ آدم کشی، دروغ، ریا، زورگویی، ظلم، تجاوز (هم نسبت به انسان ها و هم حقوق شان) که در همه ادیان به خصوص اسلام به صراحت و به کرات منع شده، به نام دین و اسلام و خدا و پیغمبر صورت می دهند و بدان افتخار هم می کنند. یکی از واژه های مورد تجاوز واقع شده، صلح است که در ساخت و پاخت بین دولت پیشین آمریکا و طالبان مورد تعرض و تمسخر قرار گرفته است. اولاً قرارداد نیست و ساخت و پاخت است، چون بخش مهمی از آن محرمانه مانده و فاش نشده است. به عبارت دیگر، همین مفاد توافقی توسط امضاء کنندگان، آنقدر نزد افکار عمومی بی اعتبار ارزیابی شده که تشخیص داده اند نباید فاش شود و محرمانه بماند.

دوم، شرط اجرای هر توافقی، پایبندی طرفین بدان است. در حالی که مفاد آن به وضوح توسط طالبان نقض شده است: هم خشونت ها افزایش یافته و هم طالبانی که از طرف دولت از زندان آزاد شدند، به این شرط که دوباره به جنگ برنگردند، بی درنگ به جنگ برگشته و برخی عملیات بمب گذاری انجام داده اند و تعدادی دستگیر هم شدند. با وجود این، “دولت پیشین آمریکا اصرار داشت” تا خودش مفاد آن را یک طرفه و هر چه زودتر که “فرار از افغانستان” بود، به هر قیمتی عملی کند. اما تعدادی از ژنرال های ارتش و مقامات پنتاگون که به خوبی می دانستند، آن چه فاجعه ای است و چه دستاوردهای چند دهه ما را در افغانستان بر باد می دهد، بی درنگ استعفا کردند.

سوم واژه صلح به وضوح در مقابل جنگ قرار می گیرد. اما نه تنها جنگ متوقف نشده، بلکه تشدید شده است، در عین حالی که طالبان حتی پایبند به کاهش خشونت نیز نبودند. به عبارت واضح تر، دولت سابق آمریکا متاسفانه چندین و چند سال دستاورد جانی و مالی ملیت های مختلف از جمله سربازان آمریکایی “شهید شده در افغانستان در گذشته” اصلاً برایش اهمیت نداشت، و برای ترامپ فقط این مهم بود که با وجود مخالفت مقامات و مسئولان باتجربه آمریکایی و مقامات و مسئولان افغانستانی و حتی جامعه مدنی و جوانان و بانوان افغانستانی، به هر طریقی شده از افغانستان فرار کند؛ چون قولش را در “تبلیغات انتخاباتی اش” به رأی دهندگان داده بود! حتی مقامات دولت ایران (و نه روضه خوان ها و حاکمیت رژیم ایران) نسبت به حفظ جهموریت در افغانستان از خود اصرار بیشتری نشان دادند، اما برای دولت قبل آمریکا اصلاً نه فقط واژه ها که مردم افغان و کارشناسان آمریکایی هیچ اهمیتی نداشتند، چون ترامپ می خواست “به هر قیمتی شعار انتخاباتی اش را عملی سازد”. عجیب تر این که مدام از هزینه بالای آمریکا در افغانستان سخن می گفت، بعد می خواست همه چیز را آنجا رها کند، حتی اگر سیاستمدار نباشید، یک تاجر هم باشید، هیچ وقت هزینه های انجام شده را وسط کار رها نمی کند و درصدید تا لااقل از فواید آن منتفع شوید. اما فواید آن تعداد دلارهای شمارش شده در افغانستان نیست، بلکه نظام دموکراتیک جمهوری و استقرارش طی دو دهه بعد از ساقط کردن طالبان است، برگزاری انتخابات در عرصه های مختلف تصمیم گیری در افغانستان است، ظهور جامعه مدنی رو به رشد است که خواهان تداوم شرایط کنونی (و نه بازگشت به گذشته و حکومت اسلامی) است و جوانان و بانوانی افغانستانی که از بسیاری از ابتدایی ترین حقوق و آزادی های انسانی در گذشته محروم بودند (حق تدریس زنان، تعاملات اجتماعی عادی زنان و مردان، منع بسیاری از مشاغل برای بانوان، محرومیت از بسیاری از لذات عادی هر انسان نرمال و حتی رفت و آمدشان نیز دربند طالبان بود و زندانی به نام برقعه برتن تمام زنان کرده بودند)، حالا از آن ها برخوردارند. بانوان جوان افغانستانی می توانند در هر رشته تحصیلی یا ورزشی که دوست دارند، فعالیت کنند، کلیه فعالیت های فرهنگی و هنری هم که به اسم شریعت اسلامی در دوران طالبان مجازات داشت، امروزه برای همگان آزاد است و خلاصه تابوهای تحجر و تعصب به تدریج از فرهنگ رایج دوره طالبان در حال کمرنگ شدن و محو شدن است.

طالبان هم یک فصل مشترک با ترامپ داشتند، آنان نیز سرنوشت مردم و بهبود شرایط و اوضاع و دموکراسی اصلاً برایشان مهم نبوده و نیست. آنان به هر طریقی اگر دولت و به خصوص نظام جمهوری کنونی فروپاشیده شود، از آن استقبال می کردند. اما نه ترامپ می توانست نیات واقعی اش را در قرارداد منظور کند و نه طالبان. بنابراین، راه حل تجاور به ناموس واژگان و استفاده از واژگانی تهی از معانی واقعی شان بود. به جای فرار، صلح را گنجاندند. به جای فروپاشی جمهوریت و دولت، دولت موقت گذاشته، به جای جمهوری، حکومت جامع (تا غیردموکراتیک بودنش هویدا نباشد)، برای توجیه آزادی تعدادی جانی بالفطره طالبان، حسن نیت را عَلَم کردند. تک تک طالبان خطرناکی که آزاد شدند و دست به عملیات تروریستی زدند، به صراحت و بدون تعارف بگویم ترامپ و خلیلزاد (با این کارنامه فاجعه بار، خلیلزاد در کمال پررویی خواستار دیدار با رئیس جمهور افغانستان شده بود تا چند هزار طالب زندانی دیگر را هم آزاد کند!!) در جنایت های شان شریک هستند؛ در دنیا و آخرت. این است ننگین ترین قرارداد تاریخ آمریکا، و نه برجام.

دموکراسی یک میثاق است. هر کس بدان متعهد و پایبند باشد، می تواند در آن سهیم باشد. نه کسانی که خواستار تعطیل آن هستند. این همان کاری بود که نازی ها با دمکراسی کردند که نباید دوباره اشتباه آن با وحوشی متحجرتر از نازی ها تکرار شود و ما اخوانی ها را به همین خاطر در مصر و جاهای دیگر ساقط کردیم که با لفظ دمکراسی پیش آمدند، اما عملاً حکومت اسلامی می خواستند سر کار بیاورند؛ حالا در قرارداد طالبان به صراحت از حکومت اسلامی سخن رفته است، مگر می شود چنین چیزی را هیچ عقل سلیمی بپذیرد!؟ طالبان و هر افغانستانی دیگر تنها با پایبندی به دموکراسی و حکومت جمهوریِ انتخاب جمهور مردم افغانستان می تواند در آن سهیم شود و نه ابطال آن. این مردم افغانستان و دولت افغانستان نیستند که باید با حکومت اسلامی طالبان خود را همساز کنند، این طالبان و جنگجویانی که برای نیم قرن چنین فلاکت و فجایعی را به نام اسلام در افغانستان رقم زدند باید خود را با “مردم افغانستان و جمهوریت برخاسته از اراده آنان” همساز و هماهنگ کنند. قرار نیست چیزی را که طالبان با جنگ و کشتار بدست نیاوردند، طی قراردادی دو دستی تقدیم شان کنیم.

نظام آموزشی غیردینی، حکومت جمهوری، قانون اساسی کنونی افغانستان و تضمین مشخص کلیه حقوق انسانی هر زن و مرد و باشنده افغان، تداوم دستاوردهای کنونی جامعه و دولت افغانستان ضروری است. نه “بازگشت به بربریت دوران طالبان” یا قرون وسطی رژیم ایران که همگان مزه اش را چشیده اند و تجربه دوباره آن نه فقط عین حماقت که درخواست هیچ کس به جز طالبان نیست. قانون اساسی افغانستان در صورت همه پرسی و رأی مردم می شود که اصلاحاتی برای دمکراتیک تر شدن صورت گیرد و نه عقبگرد به دین و مذهب خاصی. حکومت باید بی طرف باشد. حتی واژه اسلامی که در قانون اساسی افغانستان قبلاً گنجانده شده، با اصرار ایران صورت گرفته بود، و باید (طی اصلاحات) حذف شود. حکومت باید مستقل و بی طرف نسبت به هر دین و مذهب و قومیت و رنگ و نژاد باشد. هر شهروند غیرمسلمان افغانستانی باید از هر نظر با حقوق و آزادی های دینی و مذهبی هر شهروند مسلمان افغانستانی برابر باشد و همین طور زن و مرد و هر باشنده ای دیگر. حتی در سوریه نیز باید قانون اساسی تنها اصلاح شود و عقبگردی وجود ندارد. قانون اساسی کنونی سوریه دارای مفاد مترقی بسیاری است و کافی است برخی اصلاحات برای مترقی شدن و دمکراتیک تر شدن انجام شود. صرف تاکید بر قومیت عرب و زبانی خاص باید حذف شود (کشوری تک قومیتی یک ضعف است و نه نقطه قوت) و اقوام متکثر ملت سوریه را در برگیرد. نظام تک حزبی نیز تغییر کند و سیستم غیرمتمرکز جایگزین شود. سیستم متمرکز نیز با رأی جمهور افغانستانی ها (طی همه پرسی) می تواند به سیستم غیرمتمرکز تغییر کند، اما به هیچ وجه ما به “حکومت اسلامی مدنظر اخوانی ها، طالبان و هر اسلام گرای دیگری” هرگز بازنمی گردیم.  این است شأن انسان و حاکمیت آن در قرن بیست و یکم، نه جهالت و بربریت و تعصب و تحجر، آن هم با نقاب دین و اسلام.

این را هم بیافزایم که اشرف غنی رئیس جمهور کنونی افغانستان یکی از معدود سرمایه های اجتماعی و سیاسی نه فقط افغانستان، که خاورمیانه است و امروزه ما در منطقه کمتر کسی به اندازه ایشان واقف و اشراف به اصول مدرن و حقوق انسانی از یک طرف و شرایط و مسائل منطقه و افغانستان از طرف دیگر داریم و او به خوبی واقف است که گفت: کسی قدرت ابطال جمهوریت را ندارد، حتی او؛ چیزی که ترامپ نمی دانست که اصرار داشت همگان را به زور به چنان چاهی بکشاند. جناب اشرف غنی هم (مثل من) مخالف آزادی زندانیان خطرناک طالبان بود و با اصرار ترامپ و برخی غیرمسئولان دولت قبلی آمریکا (چون بسیاری در دولت قبلی آمریکا هم بدان معتقد نبودند و با اصرار ترامپ تن بدان دادند) مجبور به پذیرش اش شد. از این پس نیز هیچ زندانی طالبان نباید آزاد شوند، چون به جنگ برگشتند و قول خود را در این زمینه نیز زیر پا گذاشتند و متاسفانه جان و مال افغان ها قربانی معاملات سیاستمداران شد و دیگر چنین اجازه ای نباید داده شود. اعضای طالبانی که به تازگی آزاد شدند و می خواستند باز عملیات تروریستی انجام دهند، اما موفق نشدند و توسط دولت افغانستان دستگیر شدند، باید بی درنگ محاکمه و به اشد مجازات محکوم شوند تا درس عبرتی برای سایر طالبان شود که با جان و زندگی افغانستانی های بی گناه بیش از این بازی نشود و گرنه “همگی در نزد وجدان مان مسئولیم”.

صلح به صرف برگزاری “شویی تحت عنوان صلح” محقق نمی شود. نمی شود صلح را امضاء کرد، اما بر جنگ و جنایات افزود و آن را گامی تاریخی هم شمرد! تعدادی جانی را از زندان آزاد کرد، سپس شاهد عملیات تروریستی شان بود، بعد آن را مشارکت همه افغانستانی ها طی قرارداد صلح شمرد! به این می گویند “صلح را به مضحکه کشیدن” و “مردم را به مسلخ بردن”. جناب اشرف غنی نیز همچون من خواهان صلح است، اما واقعاً صلح، نه فروپاشی حکومت جمهوری مردم به تله حکومت اسلامی، و همان گونه که طی جنگ با متحجران و متعصبان، دستاوردهای دموکراسی، قانون اساسی و جمهوریت مان را حفظ کردیم، طی صلح نیز باید از آنان پاسداری می کنیم و از زیر بار مسئولیتی که مردم افغانستانی به ما سپرده اند، شانه خالی نمی کنیم.