نمایندگان مجلس اسلامی وکیل مردم هستند یا وکیل حکومت؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
581

هر چیزی یا هر کسی که از سوی یک فرد یا یک موضوع، بتواند وارد مقوله های مربوط به آن مورد بشود. به این معنا خواهد بود؛ که وی به گونه ای آن شخص یا آن موضوع را نمایندگی می کند. خیلی وقت ها پیش می آید، که برای مردم جهان میسر نباشد؛ که خودشان بتوانند همه مسایل زندگی خویش را، به ویژه مواردی که در آنها پای قانون و مقررات هم در میان باشد؛ حل نموده و مشکل را از سر راه شان بردارند. در این شرایط برای آسان تر شدن مسیری که باید طی بکنند؛ ناگزیر می باشند که از تجربیات افراد صاحب نظر بهره مند بشوند. در چنین موقعیت هائی است؛ که به سراغ کسانی می روند؛ که در ارتباط با مشکلات آنها، دارای تجربه کاری و کافی، و یا تخصص مورد نیاز می باشند. بر همین اساس ریش و قیچی حل شدن مشکل موضوعی که برای آنها پیش آمده را، به دست آن فرد دارای صلاحیت، که به عنوان وکیل ایشان است می دهند!

از این قرار است مساله انتخاب کردن نمایندگان مجلس از طرف مردم، جهت پیگیری نمودن اموری، که آنها خودشان نه صلاحیت انجام دادن چنین امری را دارند؛ و نه خود به تنهائی قادر به حل نمودن آن مشکلات هستند. گاهی نیز به طور قانونی، اجازه ورود به آن موضوع را ندارند؛ و یا به سبب دلایلی که قانونگذار مطرح نموده، آنها به عنوان افراد معمولی مملکت، صلاحیت بررسی و رسیدگی به مشکل پیش آمده را ندارند!

از این گونه است انتخاب شدن نمایندگان مجلس شورای اسلامی در ایران، که از طرف مردم سراسر کشور، برای به انجام رساندن امور مشکلات پیش آمده برای مردم، و جهت داشتن وکالت ایشان در قوه قانونگذاری مملکت برگزیده می شوند؛ و ظاهرا به آن امور می پردازند!

مساله به آشکارا بیانگر آن است؛ که به واسطه عدم امکان حضور همگانی تمامی ملت یک سرزمین، در مجلس قانونگذاری یک کشور، و نیز عدم امکان پاسخگوئی نمایندگان هر مجلسی، به تک تک موکلان حوزه انتخابیه خودشان، و دلایل دیگری در این ارتباط، وکلای منتخب مردم موظف می باشند؛ که برخی از ساعات در روزهای کاری میان هفته، یک اتاق یا سالن کوچکی درون آن مکان(مجلس) را، در اختیار خویش داشته باشند؛ تا که بعضی از موکل های ایشان، برای فهمیدن نتایج به دست آمده از کوشش هائی، که وکیل او برای وی و بقیه مردم حوزه انتخابیه خودش در مجلس نموده، را از زبان آقا یا خانم وکیل بشنود؛ و اگر پرسشی از او دارد مطرح نماید!

اما یک وکیل در کنار انجام امور وکالت برای موکل خودش، یک وظیفه مهم تر عمومی نیز دارد؛ که باید بدون وقفه به آن هم بپردازد. آیا پیش می آید که وکلای مردم ایران، گاهی در خیابان های شلوغ یا کم رفت و آمد کشور، برای انجام دادن امری بروند؟ آیا آقای وکیل یا خانم وکیل، گاهی در جریان مسایل حاد موجود درون جامعه قرار می گیرد؟ آیا وی به سبب شناختن قانون مملکت، و نیز دقتی که باید در اجرائی شدن آنها توسط مسؤلان، و حتی مردم عادی درون اجتماع داشته باشد. بر آنچه که در کشور اش می گذرد؛ اشراف کامل و یا نسبی را داشته و از آن آگاه است؟ و به طور کلی، آیا در این رابطه دارای احساس مسؤلیت می باشد؟ اگر به عنوان یک وکیل که باید مسؤل هم باشد. آیا تا به حال چنین موردی را جهت ایجاد جامعه ای سالم و عاری از بدی های موجود به اجرا گذاشته است؟!

جناب وکیل، خانم یا آقای نماینده مردم ایران در مجلس شورای اسلامی، آیا شنیده اید: که …. آمار کودکان کار در کشور چه رقمی را نشان می دهد؟ آیا به گوش تان رسیده است؛ که چه تعداد از این کودکان نابالغ، به خاطر سوء استفاده های جنسی از ایشان، مبتلا به بیماری مهلک و درمان نشدنی « ایدز » شده اند؟ و آیا می دانید که ویروس اچ آی وی در بدن نحیف ایشان چه غوغائی برپا می کند؟ آیا به راستی، برای یک بار هم که شده، در باره کودکان و زنان و مردانی شنیده اید؛ که با تمام ناتوانی خود، درون بیابانها و محل تجمع زباله ها، با چه مشقتی در حال یافتن اشیای دور انداخته شده می باشند؛ که با جمع آوری آنها، و فروختن شان به بهای بسیار اندک به افرادی، که در کارگاه های کوچک خود به بازیافت از آن وسایل می پردازند. چگونه در بدترین و سخت ترین و مشقت بار ترین شرایط ممکن عمر گران خود را می گذرانند؟!

اگر قرار باشد که تمامی این « آیا » ها را، برای جنابان وکلای مجلس اسلامی ردیف کنیم؛ و در باب آنها از این شخصیت های والای مجلس آخوندی!!! که بیشترین شان هم عضو « فراکسیون ولایی » مجلس می باشند بپرسیم؛ که در ارتباط با تمامی آیاهای مطرح شده در جامعه کنونی کشور، برای موکلان خود چه کرده اند؟ چگونه می توانند به ما یک پاسخ صریح بدهند؛ و کنش های انسانی و حتی اسلامی خویش را برای ما و موکلین محروم شان برشمارند؟!

بدا به حال ملتی، که متاسفانه در کمال سیری و بهره مندی از بسیاری از امکانات لازم برای یک زندگی متوسط، فریب دشمنان قسم خورده برون و درون مرزهای کشورشان را خوردند. و در کمال نابخردی و سهل انگاری به خودشان اجازه دادند؛ که به خیابان های شهرهای کوچک و بزرگ کشورشان بریزند؛ و با سر دادن شعارهای خصمانه علیه حکومت وقت، پادشاه فداکار و میهن پرست و ایرانساز کشورشان را، به چنان درجه از ناامیدی برسانند. که عطای این ملت ناسپاس را، به لقای ایشان ببخشد و از خانه پدری و مام میهن خویش خارج بشود؟!

البته از این حقیقت محض نباید غفلت نمود؛ که چنین خیانت بزرگ و فراموش نشدنی را، مردم چهل سال پیش با دروسی که چپی های توده ای و بقیه کمونیست ها، حتی مارکسیست های اسلامی به آنان آموخته بودند تحقق بخشیدند. ولی در نهایت تاثر و تاسف، چوب آن را جوانان و کودکانی می خورند؛ که نه در آن زمان به این دنیا آمده بودند؛ و نه اگر هم در این جهان بوده اند؛ هنوز در سنین تمیز و تشخیص به سر می بردند. که به چنین امر خفت باری دست بزنند!

اما حالا که وکلای مردم ایران، قبل از احساس وظیفه قانونی خویش در مقابل موکلین خودشان، جهت باج دادن به حاکمیت استبدادی اسلامی در کشور، عضو فراکسیون ولائی مجلس نیز گشته اند. بر مردمان کنونی درون کشورمان می باشد؛ که جهت هر چه بیشتر خفیف کردن شخصیت غیر انسانی وکلای خویش درون مجلس آخوندی، بیشتر تظاهرات و تجمعات کنونی خویش را، در مقابل درب بزرگ مجلس ننگین اسلامی در میدان بهارستان تهران برگزار بکنند. و با صدائی رسا به وکلای بدون مسؤلیت خود بفهمانند: این بهارستان را که شما درون ساختمان تاریخی مجلس آن، به چورت زدن مشغول می باشید و حقوق مردم ایران را نادیده می گیرید. برای تک تک تان به زمستانی غیر قابل تحمل بدل خواهیم نمود؛ که در برودت تنهائی و بی پناهی تان منجمد بگردید؛ و نتیجه ولائی بودن و پیرو ارباب شیطان صفت خویش گشتن را، ببینید و بمیرید!

محترم مومنی

مقاله قبلیمساجد ضرار امروز چون صدر اسلام باید بسته شوند؛ تصمیم درست اتریش که باید در دستور کار اتحادیه اروپا قرار گیرد
مقاله بعدیوزارت خارجه آمریکا خواستار آزادی فوری نسرین ستوده شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.