داستان زندگی قارون( یکی از ثروتمندان دوران میان به وجود آمدن ادیان یهود و مسیحی، که در مصر باستان می زیسته است.)؛ در برخی از کتابهای آسمانی !!! آمده است. هر گاه که قارون در معابر عمومی ظاهر می شده؛ چندین خدمه بار کلیدهای خزائن دارائی های وی را با خودشان حمل می کرده اند( اگر در هنگام زندگی او، کلید با مفهومی که ما از آن سراغ داریم؛ ساخته شده بوده و کاربرد می داشته است؟ ) ؛ مشهور است که موقع حرکت کاروان قارون و همراهان وی، مردم عادی در مسیر او می ایستادند و با حسرت به آنهمه جلال و شوکت و عظمت می نگریسته اند. آنگاه به گونه ی گلایه آمیز، از خالق شان می پرسیدند: ” چرا ما را چنین فقیر، و او را چنان دارا کرده ای ؟ ” سپس همگی شان پنهان و آشکار آرزو می کردند؛ ای کاش ما هم مانند قارون بودیم!
یک روز، هنگامی که محل عبور قارون و نوکران او بسیار شلوغ و پر رفت و آمد بود. یکباره در همان نقطه ای که قارون برای لحاظاتی از رفتن باز ایستاده بود؛ و جهت تماشای موردی که توجه وی را به خود جلب می کرد؛ در آن نقطه توقف نمود.. یکباره زمین دهان باز کرد و قارون را در کام خویش فرو برد و بلعید. بعد مردم زیادی که در آن روز شلوغ از آنجا می گذشتند؛ و همواره موقع عبور قارون به تماشای او و کلید داران گنجهایش می ایستادند. با مشاهده آن منظره هولناک، وحشتزده به یکدیگر می گفتند: ” خدای را سپاس که ما قارون نبودیم ” !
غرض از مطرح نمودن مقدمه بالا، بیان زندگی قارون و ثروت بی حد و حساب وی نیست. منظور نگارنده، قارون هائی هستند که در این برهه زمانی در میان شهروندان ایرانی می باشند. قارون هائی که یکباره اوج می گیرند و ستاره ی اقبال شان چنان طلوع می کند؛ که گوئی هرگز غروبی را تجربه نخواهند نمود. اما یکباره، همان ستاره های اعجاب برانگیز، به طور ناگهانی چنان در پشت قله های رفیع شهرت این قارون های قرن بیست و یکم، با سرعتی غیر قابل تصور مخفی می شوند؛ و از ادامه نورافشانی شان نیز متوقف می گردند؛ که هرگز در قالب اندیشه هیچیک از اطرافیان ایشان، و بقیه مردم نیز نمی توانند بگنجند!
یا به عبارت صحیح تر، دست هائی با مهارت کامل، و با مقاصد خاصی، به گونه ای که فقط خودشان از آن سر در می آورند؛ ستاره های بخت این قارون های تقلبی را می افروزند؛ و پس از به هدف رسیدن منظورهای شان، به همان زمین هائی که قارون های کنونی، با تفاخر بسیار از روی آنها می گذرند. به حکم اشخاص پشت پرده های عالم سیاست، که خودشان این زمینها را به عمد زیر پاهای آنها گسترده اند؛ امر می کنند تا که دهان بگشایند؛ و به گونه ناگهانی این قارون های مورد سوء استفاده قرار گرفته شده را، به کام خویش ببرند و ببلعند. که تا هرگز کسی نتواند از طریق قارون های حقیر و به ذلت کشانده شده؛ به مقاصد و اهداف غیر متعارف اربابان آنها پی ببرد!
جزایری ها، زنجانی ها، ضراب ها، و قارون های گمنام دیگری که هنوز مقاصد اربابان خویش را، کاملا جامه عمل نپوشانیده اند. کسانی که در پائین ترین مشاغل اجتماع جان می کنده اند؛ تا که بتوانند مخارج زندگی خود و خانواده شان را تأمین نمایند. چگونه از حضیض ذلت، به اوج دارائی و شهرت و مکنت رسیده بودند؟ مقاصدی که این افراد را به قارون شدن تبدیل کرده اند؛ حول کدام محورهائی می گشته اند؟ کدام پیر خیمه شب بازی، سرنخ این عروسکها را در دست های تزویر و ریای خویش، به این سو و آن سوی صحنه نمایش می چرخانده؛ که حتی دستگاه های پیشرفته الکترونیکی اخیر، که بیشتر مورد استفاده جاسوسان قدرت های بزرگ دنیا قرار می گیرند. هیچگاه نتوانسته بودند؛ با شنود پیامهای پنهانی میان اربابان و نوکران، سر از راز سر به مهر ایشان در بیاورند؟!
اکنون که زمین های زیر پاهای این قارون نماهای قلابی، به امر اربابان آنها، دهان گشوده و ایشان را بلعیده اند. شایسته است که مردم میهن مان، به ویژه جوانان سلحشور ایرانی، که در زمره ” نسل سوخته ” جامعه قرار دارند. و به سبب اشتباهات نسل پوسیده ای، که نابخردانه فریب ایادی زورمداران گیتی را خوردند؛ و سرزمین کهن و آبرومند شان را به چنین سرنوشت شومی مبتلا کردند؛ و در اثر چنین فریب خوردگی خفت باری، نسل های بعد از خودشان را، به عنوان ” نسل سوخته ” و ” نسل هیچ و پوچ ” بدل نمودند. بیش از این درنگ نکنند؛ و به مزدوران اهریمن صفت اشغالگران کشورشان، اجازه ندهند که مشتی آخوند یک لا قبای بی فرهنگ جنایت پیشه و خودکامه، همچنان در میهن شان بمانند و دارائی های ملی ایشان را بدزدند و ببرند و بخورند!
محترم مومنی