نامه کیوان رحیمیان از زندان به دخترش

0
231

کیوان رحیمیان شهروند بهایی محبوس در زندان رجایی شهر کرج در نامه ای به دخترش به شرح آنچه بر آنان گذشته پرداخته است.

ایمان دارم زمانی نخواهد گذشت که ابرهای تیره کنار خواهد رفت و خورشید مجددا از پس ابرها بیرون خواهد آمد؛ پرتو هستی بخشش دوباره ما و محیطمان را فرا خواهد گرفت و سرمای زمستان جایش را به لطافت و گرمای بهار خواهد داد.

رحیمیان از اساتید دانشگاه مجازی بهاییان ایران به ۵ سال حبس تعزیری و ۹۷ میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شده است.

به گزارش جرس؛ متن کامل نامه کیوان رحیمیان به دخترش به شرح زیر است:

نامه کیوان رحیمیان به دخترش از زندان رجایی شهر

ژینای عزیزم

در صبحگاه نهم مهر ماه برایت از زندان رجایی شهر می نویسم، در یک سالگی ورودم به زندان نمی دانم این یک سال دوری برای من و تو سریع گذشته است یا کند؟! نکته ی مهم این است که گذشت، مروری بر دو ساله ی اخیر زندگیمان نشان دهنده تغییرات بسیار زیاد در شرایط فردی و خانوادگیمان بوده است. به تو متمرکز می شوم و به یاد می آورم.

نیمه ی دوم سال نود دست و پنجه نرم کردن با بیماری مامان و نهایتا سفر ابدی او و تنهایی و تلاش ما برای پذیرش فقدان فرشته، ادامه ی بازداشت عمو و اعلام حکم بدوی عمو و زن عمو، نیمه ی اول سال نود و یک تایید حکم عمو کامران وسپس بازداشت ناگهانی زن عمو فاران در پی تایید حکم او، برگزاری دادگاه من اعلام حکم بدوی و تایید آن در کمتر از سه ماه و احضار من برای اجرای حکم؛ نیمه ی دوم سال نود و یک، ورود من به زندان، تبدیل سه خانواده ی ما، عمو کامران و مامانی به یک خانواده، تغییر محل زندگی شما و به نوعی برچیده شدن خانه و زندگی قبلی ما، نیمه ی اول سال نود و دو و ورود تو به دوره ی نوجوانی که بیش از هر زمان نیازمند حمایت والدین و بویژه مادر بودی (شک ندارم که این حمایت را از دیگران دریافت کردی) و در نهایت تغییر مدرسه و تجربه ی بسیار متفاوت در فضای آموزشی جدید و حالا مهمترین دغدغه و نگرانیت این است که آیا مدرسه اجازه می دهد هر چهارشنبه به ملاقات من بیایی؟ استیصال من در برابر مشکلات و دردهایت و به یاد آوردن تقاضاهایت برای نیامدن من به زندان و ناتوانیم در برآوردن این خواسته، قلبم را به درد می آورد. این حق من و تو است که بخواهیم هر هفته همدیگر را ببینیم این کمترین چیزی است که حق داریم و در این شرایط به آن راضی هستیم، ولی متاسفانه نسبت به این حداقل هم اطمینان خاطر نداری و متحمل فشار هستی. باور دارم که سازگاری با این تغییرات و تحمل این فشارها برای افراد بزرگسال هم بسیار دشوار است و نمی دانم اگر من به جای تو یک نوجوان سیزده ساله بودم، آیا از عهده ی این مهم برمی آمدم یا نه؟ تصورش هم برایم دشوار است. با این وجود خوشحالم که با تمام این مسائل و مشکلات، تو به مدد روح بزرگت، ادعیه صمیمانه هزاران نفر، حمایت بی دریغ و سخاوتمندانه سایر اعضای خانواده و دوستان و بیش از هرچیز عنایت حق، همچنان در پیچ و تاب مسیر زندگی در حرکتی و پیش می روی و به همین دلیل خدا را شاکر و سپاسگزارم.

در طی دو سال اخیر بارها از طرف تو مورد سوال قرار گرفتم که چرا شما را گرفتند؟ چرا به زندان محکوم شدید؟ مگر شما مجرمید؟ و اگر آری چرا مرتکب جرم شدید؟ در این مدت گاهی به صراحت و گاهی تلویحی پاسخهایی دادم. نوشتن این نامه به مناسبت سالگرد ورودم به زندان برای پاسخ به سوالهای توست امیدوارم بتوانم به ذهن کنجکاو تو آنگونه که شایسته است پاسخ گویم که چرا ما در زمانی که باید در کنار خانواده ی خود باشیم و به جامعه امان خدمت کنیم عمرمان را در گوشه ی زندان می گذرانیم؟

ژینای گلم، من ، عمو و زن عمو هر سه امکان شرکت در کنکور و طبعا پذیرش در دانشگاه را به علت اعتقاد به دیانت بهایی نیافتیم. هرسه، رشته ی روانشناسی را در موسسه ی علمی خواندیم. کامران و فاران توانستند برای ادامه ی تحصیل به کانادا بروند و کارشناسی ارشد مشاوره را از آنجا گرفتند و من کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی را در همین موسسه ی علمی خواندم. هرسه بعد از اتمام تحصیل در همین موسسه ی علمی به جوانان بهایی که آنها نیز از امکان تحصیلات عالیه در کشورمان ایران محروم هستند تدریس کردیم و با وجود اینکه این موسسه از سال ۱۳۶۶ کار خود را آغاز کرده است و مسئولان حکومت به خوبی از وجود آن و کیفیت کارش آگاه بودند و حتی از سال ۱۳۷۷ بعد از دستگیری و آزادی تعدادی از مسئولان موسسه، همگی در دادگاه از کلیه ی اتهامات تبرئه شدند، مجددا در سال ۱۳۹۰ تعدادی از مسئولان و مدرسان موسسه دستگیر شدند. یکی از اتهامهای ما اقدام علیه امنیت ملی از طریق عضویت در فرقه ی ضاله ی بهاییت و موسسه ی علمی (آنگونه که در کیفرخواست نوشته شده است) است. یعنی به خاطر اعتقاد به دیانت بهایی، تحصیل و تدریس در موسسه ی علمی مجرم شناخته شده ایم.

همانطور که می دانی وقتی که کامران از کانادا برگشت الگوی ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی را به جامعه ی ایران معرفی نمود. از سال ۱۳۸۴ من نیز با او همکاری کردم و با تشکیل کلاسها و کارگاههای آموزشی آن را اشاعه دادیم. الگویی که هدفش ایجاد کیفیتی از ارتباط است که در آن دو طرف ارتباط از وجودش احساس رضایت و آرامش کنند. در این هشت سالی که از آغاز کارمان می گذرد سیزده عنوان کتاب را با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چاپ رساندیم. فاران هم چهار جلد کتاب در حیطه ی تخصصش پیشگیری از آزار جنسی کودکان با مجوز وزارت ارشاد منتشر کرده است. علاوه بر آن من و فاران بنا به تقاضای سازمان بهزیستی با عقد قرارداد رسمی در زمینه ی تربیت جنسی نوجوانان و روابط موثر زناشویی اقدام به طراحی دوره های آموزشی و تالیف چهار جلد کتاب نمودیم که کلا به تصویب کارشناسان سازمان بهزیستی رسید. برهمین اساس به ما اتهام اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی از طریق تدریس مطالبی که همگی مورد تصویب سازمانهای مربوطه بود، زدند. در خلال بازجویی هایمان بارها راجع به مواد آموزشی با بازجوی مان، ببخشید، کارشناس پرونده مان بحث می کردیم. او اصرار داشت این مطالب مناسب نیست اباحه گری است و قصدتان نفوذ در سازمانهای دولتی و اشاعه ی اهداف بهاییت بوده است. به نظرم قلبا می دانست آنچه که می گوید صحت ندارد و حتی در آخر هم وقتی کلاما به این مطلب اذعان کرد به من گفت حتی اگر مطالب هم درست و مفید باشد، شما حق نداشتید چنین کارهایی بکنید.

ژینای عزیزم، باوجودی که می دانم و درک می کنم چه شرایط دشواری را می گذرانی ولی عمیقا باور دارم که همه ی فعالیتهایی که انجام دادیم برای افزایش آگاهی، کسب علم و دانش و کمک به ایجاد زندگی با آرامش و رضایت بیشتر بوده است و برای این فعالیتها نه تنها مستحق مجازات نبودیم، بلکه شایسته ی تقدیر بوده و هستیم در نامه ای که سال پیش در همین روز قبل از آمدنم به زندان نوشتم، تقاضا کردم هرکسی شکایت، گله و … از ما دارد و فکر می کند اقدامات ما به زندگیشان ضربه ای وارد کرده است اعلام کند تا آنجا که می دانم تا کنون حتی یک نفر نیز چنین ادعایی نداشته باشد.

عزیز دلم، اگر به خاطر کسب آگاهی و دانش، تدریس و آموزش، کمک به انتخاب همسر مناسب، کمک به افراد برای اینکه به زندگی خود و دیگران غنا بخشند و بتوانند در صلح آرامش و رضایت در کنار یکدیگر زندگی کنند و اختلافاتشان را حل کنند، آشنایی با شیوه های صحیح تربیت جنسی نوجوانان و روابط موثر زناشویی مبتنی بر اخلاق و پرهیزکاری مجازات می شویم نه تنها مانعی ندارد، بلکه به آن می بالیم و مایه ی افتخارمان است. آنچه مایه ی تاسف عمیق من است مجازات خودمان نیست، بلکه مجازاتی است که به تو آرتین و مامانی روا داشته می شود.

یادآوری ملاقاتهای هفتگی امان که تنها کانال ارتباطی ماست (چون حتی از امکان تلفن محروم هستیم) لحظه های اول ملاقات کابینی که از پشت شیشه های کثیف، نرده های فلزی و با نور کم صورت می گیرد یا در آغوش کشیدن در ابتدای ملاقات حضوری با خم شدن از بالای دیواری صد و بیست سانتی متری، انتقال اخبار و اطلاعات هفته با هیجان و سرعت زیاد تا مبادا وقت کم بیاید، به یادآوردن نکته ها و مطالبی که فرصت طرح پیدا نمی کند، انتخاب صحبت با تو و طبعا صحبت نکردن با مامانی و یا بالعکس بیان دلتنگیها و گلایه ها، موفقیتها و شادیها، سرخوردگی و نومیدی گاه و بی گاه به هنگام پایان ملاقات باعث می شود بغض کنم و از خودم بپرسم شما چه جرمی مرتکب شده اید که مستوجب این مجازات هستید؟ به یاد آوردن پرسش “بابا کی می آیی؟” اشکم را هم جاری می کند و چه بسا طرح این سوال و پاسخی که شنیدی بارها اشک تو و بسیاری دیگر از کودکان و نوجوانان مثل تو را هم جاری کرده است.

ایمان دارم زمانی نخواهد گذشت که ابرهای تیره کنار خواهد رفت و خورشید مجددا از پس ابرها بیرون خواهد آمد؛ پرتو هستی بخشش دوباره ما و محیطمان را فرا خواهد گرفت و سرمای زمستان جایش را به لطافت و گرمای بهار خواهد داد.

برایت در همه حال آرامش شادی و رضایت آرزو می کنم.

دوستت دارم، بابا

کیوان رحیمیان از زندان رجایی شهر ؛ اندرزگاه چهار سالن سیزده

نهم مهرماه ۱۳۹۲