میلیاردرها ثروتمندتر و فقیرها ندارتر شده اند!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
329

در میان طبقات ثروتمندان جهان، آنچه که دیگر هیچ معنائی از اعراب را ندارد؛ میلیونرهای این گروه هستند. زیرا از چندین دهه گذشته، مخصوصا در چهار دهه ی اخیر، که حاکمیت دیکتاتوری جمهوری مستبد آخوندی بر کشور ما استیلا یافته است؛ و در اثر دزدی های میلیاردی سردمداران این رژیم اشغالگر، نه فقط خودشان را از مرز ثروتمندان میلیونی خارج نموده و به تبار میلیاردهای دنیا رسانده اند. بلکه بسیاری دیگر از مقامات سیاسی و اقتصادی سایر کشورهای گیتی را نیز، به این درجه از ثروتمندی میلیاردی سوق داده اند!

در زمان کودکی ما، اسارت مردم ایران در فشارهای ناخواسته استبداد اسلامی در حدی بود؛ که حتی دختران از هفت سال به بالا، و پسرهای از ده سال به بالا نیز، با تشویق های پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های شان، مجبور می شدند که نماز بخوانند و روزه بگیرند. این امر در مورد ما که از سوی فامیل مادری در شرایط بسیار سخت گیرانه مذهبی قرار داشتیم هم رایج بود. هرگاه که یکی از نوه های شان، به مرز سنین نامبرده در بالا می رسیدند؛ و با آن جبر سیطره یافته بر کل فامیل ناگزیر به روزه گرفتن و انجام دادن سایر فرائض دینی و مناسک مذهبی خود می شدند. دختر و پسری که اولین روزه اش را می گرفت؛ از سوی پدر بزرگ و مادر بزرگ خود، استحقاق دریافت کردن یک هدیه ارزشمند را می یافت. ایده ی دیگری هم در این باره به وجود آمده بود؛ که جوان ترین فردی که بر سر آن سفره افطار حاضر بود؛ و در جریان آن هدیه دادن و هدیه گرفتن قرار می گرفت. طبق رسوم خانوادگی اجازه داشت؛ که از هدیه گیرنده خواهشی بکند؛ که حاجت ویژه او را از خدای بزرگ درخواست نماید!

موقعی که کوچک ترین خاله ی من مشمول دریافت کردن هدیه مورد نظر گردید؛ جوان ترین کسی که در آن شب در کنار سفره افطاری روزه داران نشسته بود؛ یکی از عموهای من بود؛ که اساسا هیچ میانه خوبی هم با خود دین نداشت؛ چه رسد به خرافه های ناشی از مذهب شیعه، که در میان دینزدگان ایران در آن روزگار وسعت زیادی یافته بود. به اعتقاد او، این خرافه پرستی ها، روزگار مردم ایران را، در تاریکی های چاه بسیار گود جهالت و نادانی، چنان تیره و تاریک و ظلمانی نموده بود. که با اشعه های آفتاب هیچ خورشیدی هم روشن نمی شد!

او که بر اساس رسم فامیلی، اجازه داشت از خاله من بخواهد؛ که وی مهم ترین حاجت آن مرد جوان را از خالق هستی درخواست بکند. با پرسشی که نمود؛ همه را در اعجاب عمیقی فرو برد!

همه به دهان عمو چشم دوخته بودند؛ تا که او آرزوی بسیار مهم خودش را مطرح نماید. سرانجام یکباره دهان گشود و گفت: « از خدا برای من بخواه، که به من یک میلیون گونی خالی بدهد. » ؛ یکباره همه با تعجب بیشتری به او نگریستند و پرسیدند: « چرا گونی خالی؟ حالا که اجازه داری تا آرمان مهمی را نزد آفریدگار عالم مطرح کنی و از او بخواهی؛ چرا فقط یک میلیون گونی خالی؟ » !

عمو با ژستی تمسخر آمیز، در حالی که سرش را تکان می داد؛ با نگاه کردن به تک تک اهالی خانه، که در بهت و حیرت آن خواسته ی عجیب و غریب وی بودند گفت: « امروزه هر یک عدد گونی یک تومان قیمت دارد؛ اگر یک میلیون گونی خالی داشته باشم؛ می توانم با فروختن آنها، بدون کم ترین زحمتی میلیونر بشوم. » !

البته در آن روزگار(حدود شصت و پنج سال پیش ) شاید که تعداد میلیونرهای ایران به صد تن هم نمی رسید. از اینرو، ثروت میلیونی داشتن نزد همگان، آرزوئی منطقی به نظر می آمد. اما به چه قیمت و به چه دلیل و به کدام طریق ممکن و منطقی، یک فرد در جرگه ی میلیونرهای جامعه در آن موقع در کشورمان قرار می گرفت؟!

رسیدن به این دارائی میلیونی، در میان طیف بازاریان و تاجران و زمین داران آن زمان در کشورمان، بیش از سایر اقشار مردم ایران رواج داشت. کم تر کسی هم می توانست؛ بدون زحمت و نابرده رنج، به آن گنج میلیونری برسد؛ و مورد احترام عوام و خواص جامعه قرار بگیرد!

اما اکنون در جهان، به خصوص در میان ایرانیان، و به ویژه بین دست اندرکاران حاکمیت اهریمنی اسلامی، و بدون کم ترین شکی، در میان آقازاده های از هیچ به همه چیز رسیده حکومتی و دولتی و و مجلسی و حوزه ای، افرادی حضور دارند؛ که یک میلیون نزدشان « یک تومن » است. و هرگاه که از « تومان » حرف می زنند؛ مرادشان همان میلیون ارزشمند سابق می باشد؛ که ایشان با همین چشم هم به آن نگاه می کنند!

ارگان بین المللی « آکسفام » که بیشترین فعالیت اش مبارزه با « گرسنگی » در میان مردم جهان است. به نکته بسیار مهمی اشاره کرده و گفته است: « در سال ۲۰۱۸ ابرثروتمندان جهان ثروتمندتر، و فقرا فقیرتر شده اند. » !

بنا بر گزارشی که روز دوشنبه هفته جاری توسط سازمان « آکسفام » منتشر شد؛ شکاف اقتصادی بین مردم دارا و فقیر جهان در سال گذشته افزایش پیدا کرده است. ثروت میلیاردها « ۲،۵ » میلیارد دلار در روز رشد کرد؛ در حالی که شرایط مالی نیمی از فقیرترین مردم جهان، شاهد یک افت یازده درصدی بود. » در این گزارش که یک روز پیش تر از آغاز مجمع جهانی اقتصاد در « داووس » سوئیس منتشر شد. « آکسفام » (سازمان بین المللی امداد رسانی برای ریشه کن کردن فقر، گرسنگی و بی عدالتی ) نوشته است: « شمار افراد میلیاردر جهان، از بحران اقتصادی سال ۲۰۱۸ به بعد، تقریبا دو برابر شده است. » آکسفام ادعا می کند که دلیل آن، پرداخت مالیات ناچیز توسط شرکت های بزرگ جهان و ابرثروتمندان است. بر اساس این گزارش در این شرایط، کسانی که بدترین صدمه ها را دیده اند؛ زنان و کودکان جهان هستند!

کدام قانون محلی، کشوری یا بین المللی، می بایست با دلایل به وجودن آمدن چنین تبعیض غیر قابل انکاری، میان مردان و زنان دنیا و رسیدگی به کافی بودن قوانین مربوط به حقوق کودکان در همه دنیا، و ایجاد تناسب یک زندگی متوسط جهت اوضاع نا مناسب این دو قشر آسیب دیده در بیشتر اجتماعات بشری، به مبارزه برخیزد و بار این ظلم مضاعف را، از پیکر نحیف زنان و کودکان تمام جوامع بشری بردارد؟ در سازمان ملل متحد، با انواع زیرمجموعه های بشردوستانه آن، چرا تا کنون هیچ اقدام منطقی در باره این موضوعات انجام نشده است؟ پس این سازمان عریض و طویل بین المللی، به چه منظوری به وجود آمده؟ در طول نزدیک به هفتاد سالی که از تاسیس آن می گذرد؛ غیر از دریافت کردن کمک های مالی ممالک دنیا، چه کار شایسته ای جهت بهتر و راحت تر زیستن مردم جهان نموده است؟ بهتر است که از این به بعد، غبار نابخردی و ندیدن حقایق را، از جلوی دیدگان خود پاک نمائیم. تا به جای مطرح کردن خواسته های منطقی و احقاق حقوق انسانی خویش نزد مسؤلان حکومتی و دولتی در هر سرزمینی، به دامان این سازمان که باید به درستی « سازمان ملل » باشد نه « سازمان دول » بیاویزیم؛ و از آنها بخواهیم: یا هرچه زودتر، سایه شوم و ننگ آفرین حاکمیت اهریمنی و مذهبی اسلامی در ایران را، از سر مردم کشورمان کوتاه بکند؛ و یا با صدور بیانه ای اعلام نماید؛ که از انجام دادن این مهم، و برداشتن ادبار و پیسی حضور این حاکمیت استبدادی، از همه زوایای زندگی مردم ایران ناتوان است!

محترم مومنی

مقاله قبلیآنهائی که برای خریدن گوشت سگ در صف می ایستند!! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدینتانیاهو: به صورت روزانه با حملات سایبری جمهوری اسلامی مقابله می‌کنیم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.