موقع شورش آخوندها علیه حکومت فرا رسیده است!!

0
390

احتمالا از خواندن عنوان بالا تعجب نموده اید! چون که تا به حال امیدوار بودیم، مردم ایران که درون کشورمان زندگی می کنند؛ علیه حاکمیت منفور اسلامی به پا خیزند؛ و تار و پود رژیم ملاهای سودجو و قدرت پرست در میهن شان را، از هم بگسلند و نابود ساخته و سرنگون شان کنند. البته همچنان و هنوز هم بر چنین عقیده ای پا برجا هستیم. اما خوشبختانه، از آنجائی که دشمنان ایران و ایرانی، به ویژه سردمداران جمهوری منفور اسلامی، با آنکه از خبیث ترین و شیادترین موجودات جهان می باشند؛ اما در سلک ابله ترین ها نیز جای دارند. و همه گفته ها و کردارهای بی خردانه ایشان، اگر نه صد در صد، بلکه با درصد بالائی، به نفع ما و میهن مان تمام می شوند!

بعد از درفشانی های ابلهانه رهبر مفلوک حکومت آخوندی در روزهای اخیر، که جوانان ایران را به ” آتش به اختیار ” بودن فرمان داد؛ که هنگام مشاهده هر گونه کم کاری از سوی دولت و سایر مسؤلان نهادهای زیر مجموعه دولتی و حکومتی، بی درنگ آتش به اختیار بشوند و آنان را به تیر غیب دچار نمایند. تا کنون چند جوان دلاور ایرانی، با سود بردن از اوامر رهبری، و با به کار بستن فرمایشات مقام عظما، چند آخوندک بی نوا را، چنان مورد ضرب و شتم خویش قرار داده اند؛ که زنده ماندن شان عجیب به نظر می رسد!

به همین خاطر، اکنون نوبت آخوندهای غیر حکومتی و طلبه های ضد ولایتی و فقاهتی است؛ که به سبب در خطر واقع بودن جان شان، حق تجمع در مقابل تمامی بنیادهای اسلامی و مؤسسات دولتی و حکومتی را دارند. که با شوریدن بر دست اندرکاران حکومت کنونی در ایران، که برای این عده از آخوندها نیز، دارای موارد منفی بسیار است؛ این روزگار آکنده از رنج و سختی برای خود و خانواده شان را، به دوران طلائی حکومت پادشاهی پهلوی، که ایشان هم در زمان پادشاه دلسوز میهن مان، در ناز و نعمت های فراوان به سر می بردند و زندگی می نمودند باز گردانند. تا باری دیگر طعم شیرین آزادی و رهائی و آرامش و آسایش را، به ذائقه زندگانی خود و خانواده شان برسانند!

کتک خوردن در حد مرگ، در این مقطع زمانی امر مهمی نیست؛ اما از آنجائی که آدمی، خیلی زودتر از نکته های مثبت در پیرامون خویش، منفی های آن را می آموزد. بایستی بدانند و آگاه باشند؛ که به زودی بقیه مردم ایران نیز، چه پیر و چه جوان، حال که دست شان به دامان عبا و قبای آخوندهای دزد و جنایتکار حکومت نمی رسد؛ جلوی هر مسجدی تجمع نمایند؛ تا از پیشنماز آنجا گرفته، و بقیه معمم هائی که در آن مکان آمد و شد دارند. را به آتش خشمی که نسبت به این رژیم اشغالگر و سیه افکار دارند؛ بسوزانند و مورد ضرب و شتم کشنده خویش قرار بدهند. که زین پس، متولیان حتی یک مسجد یا تکیه سینه زنی و عزاداری، شهامت باز گذاشتن درب ورودی آن مکان اهریمن را نداشته باشند. و با شتاب بسیار، از محله ای که مورد چنین آسیب های حق طلبانه مردم زیان دیده ایران قرار خواهند گرفت. جان شان را بردارند و به جائی دیگر بگریزند!

عبثا که دیگر گریختن شان هم هیچ سودی برای ایشان نخواهد داشت. زیرا که مردم ایران، در حالت عصیان و شوریدن به هر چه آخوند و ملا به سر می برند؛ و دیر یا زود همه شان را به دیار نیستی رهسپار خواهند ساخت. طولی نخواهد کشید، که خبرهای بیشتری در این زمینه، به گوش ملت ایران و سایر مردم دنیا برسد. که بشنوند در ایران، آخوند کشی در سراسر میهن مان آغاز گشته، و این مردم جان به لب آمده، بیشتر نمی توانند که اینهمه سختی و حقارت را تحمل نمایند. بر همین اساس ناگزیرند، تا بیش از این بار سنگین سکوت و بردباری های غیر منطقی را به جان نخرند؛ و هر چه زودتر به عمر منحوس این حاکمیت ضد بشری و ایران ستیز پایان بدهند!

بدون تردید هستند افرادی از افسران و درجه دارانی، که، در میان نظامیان از سپاه و بسیج گرفته، تا آرتش و شهربانی و ژاندارمری و ….. که هیچ همسوئی با چنین حاکمیت جهنمی جانی پرور و جنایت گستر را ندارند؛ و در پی یک فرصت مناسب می باشند؛ تا که به همراه سایر مردم به پا خاسته کشور، تفنگ های شان رو به مسؤلان سفیه و قدرت پرست رژیم ملاها قرآول بروند؛ تا حق خود و بقیه هم میهنان خویش را، از این ستمگران و مزدوران اهریمن بستانند!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیهشدار مقام آلمانی: اروپا منتظر ۱۰۰ میلیون پناهنده از آفریقا باشد
مقاله بعدیبن کینگزلی نقش مجرم جنگی نازی را بازی می‌کند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.