مهم‌ترین تیتر روزنامه‌های حکومتی!

0
0

«گسترش ناامنی در جامعه خطرناک است»!

این عبارت مهم‌ترین تیتر امروز (۲ اسفند ۱۴۰۳ خورشیدی برابر با ۲۰ فوریه ۲۰۲۵ میلادی) چند نشریه معروف به‌خصوص روزنامه حکومتی اعتماد است.

با توجه به بالا رفتن نرخ نجومی و فراتر از تصور ارزهای خارجی در بازار ارز تهران، و نیز به اوج رسیدن بهای سکه و طلا در ایران، دلار آمریکا به مرز ۹۴ هزار تومان رسید.

این جریان موجب می‌شود که هیچ شک و شبهه‌ای جهت رسیدن قیمت دلار آمریکا به مرز صد هزار تومان در ایران باقی نماند؛ و این دقیقاً همان موردی است که رژیم اسلامی را چند گام بیشتر به مرز براندازی (دلار صدهزار تومانی) نزدیک‌تر می‌کند!

پیش‌تر یک اقتصاددان در حکومت آخوندی گفته بود: دلار صد هزار تومانی خوراک براندازی است. همزمان مرکز آمار نیز گفته است: تورم ماهانه بهمن رکورد دو ساله را شکسته است.

افزایش قیمت کالاها و خدمات در بهمن‌ماه امسال نسبت به بهمن پارسال، تورم نقطه‌به‌نقطه را به بالای ۳۵ درصد رسانده، که این رقم نیز در اقلام خوراکی بیشتر از دیگر کالاها و خدمات است. البته گزارش‌های میدانی رسانه‌های داخلی نشان می‌دهند که نرخ تورم واقعی بسیار بالاتر از رقمی است که مرکز آمار ارائه می‌کند.

یکی از امامان جمعه خامنه‌ای نیز با نگرانی از پیامدهای وضعیت فاجعه‌بار اقتصادی در ایران گفته است: دشمنان می‌خواهند جمهوری اسلامی را در حوزه اقتصادی احاطه کنند تا خیمه نظام را بر روی زمین بخوابانند.

حداد عادل مشاور مقام عظما هم در این رابطه گفته است: «ملت می‌داند که اگر دلار صدهزار تومان بشود، چه کسی این کار را می‌کند؟ و این توطئه دشمن است!»

«بیداد» گرانی‌ها، زنگ خطر برای نظام

گسترش ناامنی‌ها در جامعه خطرناک است. این عنوان روزنامه حکومتی اعتماد می‌باشد. یک هشدار، یک زنگ خطر، برای آن چیزی که روزنامه جوان (ارگان سپاه پاسداران) وحشت‌زده می‌نویسد: دامنه‌اش (گرانی‌ها) می‌تواند به تحمیل کردن هزینه‌های کلان به نظام منجر شود.

آژیرهای قرمز به خاطر گرانی‌های کمرشکنی است که به گفته یک عضو مجلس خامنه‌ای (شریعتی) برای مردم تبدیل به یک کابوس گشته، و همه می‌پرسند: این وضعیت تا به کی ادامه خواهد یافت؟

چندی پیش نوبت دارو بود که با قیمت پنج برابری روبه‌رو شد؛ و حتی شرکت داروسازی «زهراوی» وابسته به مافیای دارو اعلام کرد: قیمت محصولاتش را ۴۱۵ درصد افزایش داده است. کار به جائی رسیده که خود عوامل حکومتی مجبور به اعتراف شده‌اند. از جمله یک عضو مجلس رژیم خامنه‌ای (علی آبادی) نیز گفته است: آنقدر قیمت دارو سرسام‌آور گشته است که بیماران نمی‌توانند دارویی تهیه کنند!

امروز هم نوبت برنج است که مانند سیب‌زمینی که فروش آن قسطی شده، از سفره مردم پر بکشد و پرواز کند.

در آستانه عید نوروز، بی‌کیفیت‌ترین انواع آن را هر کیلو تا ۱۵۰ هزار تومان می‌فروشند. حتی سایت داخلی «اقتصاد آنلاین» تیتر می‌زند: «شوک بزرگ برنج ۲۰۰ هزار تومانی به مردم، ظرف یک هفته قیمت یک کیسه برنج ۳۰۰ هزار تومان و یک کیلو حبوبات صدهزار تومان افزایش یافته‌اند.»

در بازار برنج چه خبر است؟

پاسخ باز هم در جدال باندهای حکومتی مشخص می‌شود؛ که مافیای حاکم بر اقتصاد کشور، این کالا را نیز جهت افزایش نرخ بیشتر (بخوانید بیشتر غارت کردن مردم فقرزده ایران) قطره‌چکانی در بازار توزیع می‌کند.

در «آشفته‌بازار» دزدی و گرانی، در مجلس خامنه‌ای هم باندهای متخاصم مافیای حکومتی دست همدیگر را رو می‌کنند. یکی‌شان از «کلان دزدی‌ها» یعنی بالاتر رفتن قیمت طلا پرده برمی‌دارد؛ که شش میلیارد دلار ارز حاصل از صادرات کشور را از طریق فروش شمش طلا کرده‌اند. این مبلغ گزاف از فروش سکه و شمش طلا در جیب چه کسی می‌رود؟

آن یکی هم در همان جلسه می‌گوید: دلار ۹۰ هزار تومانی کار خود دولت پزشکیان برای خالی کردن جیب مردم است!

سایت داخلی «بهارنیوز» هم در گزارشی درباره گرانی‌های کمرشکن می‌نویسد: «نمونه‌های دردناک از تهیدستی مردم کم نیستند. اما بعضی از آنها قلب آدمی را به درد می‌آورند. این که بچه‌های کوچک حسرت خرید یک بستنی به دل‌شان مانده است! این که ماکارونی نایاب شده است! چون که مردم قدرت خرید برنج را ندارند. این که کاهش مصرف لبنیات به خاطر افزایش قیمت، باعث بیماری صعب‌العلاج پوکی استخوان زنان ایران شده است؛ که عوارض زمین‌گیری و از کار افتادگی زودرس آن به وضوح هویدا است.»

تعجب‌برانگیز است که در این میان، روزنامه حکومتی «جمهوری اسلامی» هم به نقش مافیای حکومتی اشاره می‌کند و می‌نویسد: کسانی که هیچ نقشی در افزایش تورم ندارند، بیش‌ترین سهم را از نکبت گرانی می‌برند. سفره‌شان روز به روز کوچک و کوچک‌تر می‌شود. ولی کسانی که بیشترین نقش را در تورم سرسام‌آور دارند، سفره‌شان بزرگتر و رنگین‌تر هم می‌شود.

روزنامه «آفتاب یزد» هم نوشته است: غذا (خوراک) از سفره مردم در حال پرکشیدن می‌باشد. حواس‌تان هست؟ و به نقل از یک کارشناس بیان نموده: نه این جماعت (دستگاه حاکمیت) از پرخوری تاب ایستادن دارند؛ و نه مردم را توانی در پاهای خسته می‌ماند؛ که بخواهند سرپا بایستند…

ببینید اوضاع اقتصادی رژیم بی‌کفایت حاکمیت آخوندی به چه میزان از نابسامانی سقوط کرده، که خودی‌های‌شان نیز پرده از این ماجرا برداشته و به بیان کردن کاستی‌های موجود در حکومت ننگین خویش پرداخته‌اند؟
«تو خود، حدیث مفصل بخوان از این مجمل!»

مقاله قبلیهشدار ناسا: سیارک وای‌آر۴-۲۰۲۴ تا چه حد به زمین نزدیک می‌شود؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.