واژه و شناسه نابسامانی در همه ابعاد آن، دقیقا مفهوم بیانی شرایط کنونی مملکت اشغال شده ما است. چگونه اینهمه مشکلات هموطنان درون میهن مان را ببنیم و بشنویم؛ اما همچنان با حربه ” سکوت ” ، خودمان را به کوچه علی چپ بزنیم؟ که انگار نه انگار، آن عزیزان که پاره های تن همگی ما هستند؛ و در بدترین موقعیت از دوران سیاسی کشورشان، با سختی های بی شماری دست به گریبان می باشند؛ و برای خلاصی از اینهمه رنج و عذاب مداوم، تنها کاری که می توانند به انجام برسانند؛ متحمل شدن بار سنگین حضور مشتی آخوند گدا زاده و بی هویت در کشورشان می باشد. از کوچک و بزرگ، از زن و مرد، از دارا و فقیر، و از آنچه که فکرش را بکنید؛ حتی حیواناتی که در ایران کنونی زندگی می کنند؛ در اثر حضور بدترین مردم تاریخ بشریت در ایران کنونی، که در حال گذرانیدن مراحل چندگانه عمر خویش در آنجا به سر می برند. دل شان به یک آرزوی بزرگ خوش است. بازگشت یک نجات دهنده به ایران، که حقوق پایمال شده آنها را به ایشان برگرداند!
همیشه برخی از ما، که کوشندگان آزادیخواه در برون مرزهای کشورمان می باشیم؛ در هر کجا که هستیم، از درونمرزی های مان می خواهیم؛ که ساده پنداری و سهل انگاری نداشته باشند؛ و برای نجات دادن سرزمین اهورائی و ملت آریائی آن به پا خیزند. تا راهی به سوی روشنائی های آزادگی و امنیت و استقلال در کهندیار خودشان بگشایند. اما همین ما، همگی مان، که چنین آرمان والائی را در دل های خودمان می پرورانیم؛ نه جز سخن گفتن و نوشتن در این باره کاری می توانیم به انجام برسانیم؛ و نه به سبب دور بودن از خانه پدری مان، به ویژه در شرایط بسیار بحرانی جهان کنونی در سراسر دنیا، که تروریست های وحشی و جنایتکار فرقه های گوناگون اسلام ناب محمدی! به عملیات تروریستی و کشتار مردمان بی گناه گیتی می پردازند می توانیم کاری از پیش ببریم. که تا ایران مان و ملت دربند آن را، از اسارت نزد قومی فاسد و دزد و جنایت پیشه و بدنهاد نجات بدهیم!
آنها که درون کشور هستند، چنانچه کوچک ترین حرفی بزنند، و یا کم ترین تحرک معترضانه ای به حاکمیت ولائی فقاهتی جمهوری پلید اسلامی داشته باشند؛ بدون فوت وقت، به دست جلادان حکومت فاشیستی آخوندی در کشورمان گرفتار گشته و زندانی می شوند. در نهایت نیز، آنان را به دلیل واهی از خودساخته، و علتی که همیشه قبل از اعدام نمودن این بی گناهان چنین حکم نادرست و تکراری را برای همگی شان صادر می نمایند؛ محکومان را به عنوان تلاش برای سرنگونی رژیم و همکاری با دشمنان جمهوری ننگین اسلامی به جوخه های اعدام می سپارند. ایرانیان برونمرزی هم که دست های شان از هر سو بسته است؛ و جز سخن گفتن کاری از ایشان بر نمی آید. ناچارند که با این مصیبت بزرگ به حرمان بنشینند؛ و اینگونه احساس ناتوانی و عجزنیز بکنند!
پس چه باید کرد؟ آیا آنانی که هر چه بر سر هم میهنان در داخل کشور می آید؛ و ایشان هیچ واکنشی نسبت به آنها ابراز نمی کنند. باید همچنان در عالم بی اعتنائی به سرنوشت کشور هزاران ساله مان، و ستم هائی که بر هم میهنان مان می شود؛ فقط شنونده باشند؟ و بقیه که آنها هم در بیرون مرزهای ایران، ضمن تحمل رنج های غربت، از شنیدن آنچه که در خانه پدری شان رخ می دهد، دل نگران و محزون می گردند؛ باز هم جز غصه خوردن و کشیدن رنج ناتوانی خویش، و درجا زدن در همان مسیر انفعال، بدون تحرک و بی خاصیت باقی بمانند؟!
بدیهی است که نباید چنین باشد. زیرا با همه تنهائی مان، در میان ما غربت نشینان، بسیار هستند هم میهنانی، که دارای امکانات مادی و معنوی فراوان می باشند. همچنین نفوذ زیادی هم در بین احزاب سیاسی کشورهائی که در آنجا مقیم اند هستند. اما هیچیک از دو موقعیت بالا(دارا بودن امکانات مادی و معنوی، و نفوذ فراوان بین سیاستمداران خارجی)، مواردی نیستند که مشکلات بی شمار مردم ایران را حل کنند؛ و بانیان آنها را از میان بردارند. چرا که میهن بزرگ و باستانی ما، به صاحب نیاز دارد!
تا زمانی که صاحبان اصلی آن، از چند طریق و به چند دلیل، جهت نجات دادن کشورشان بی اختیار می باشند؛ از فرزانگی به دور است، که آرمان بی اندازه گرانبهای رها سازی کشورمان، از یوغ استیلای اشغالگران، و نیز آزاد سازی مردم دربند این کهندیار، از آسیب اسارت نزد فرومایگان یک حکومت تحمیلی را، در دل های آرزومندمان بپرورانیم. مگر آنکه باری دیگر، کلاه مان را نزد خویش قاضی گردانیم؛ و از خودمان بپرسیم: ” اشکال کار ما در کجاست؟ ” و اگر تا کنون به نتیجه دلخواه نرسیده ایم؛ تردید نداشته باشیم، که چند جای این موضوع(مسأله سرنگون کردن حکومت اهریمنان اسلامی در ایران)هنوز به درستی نه برنامه ریزی شده، و نه کسی مسؤلیت آن را به دست گرفته است!
تقریبا دو سال از شکل گرفتن همایش به وجود آوردن ” شورای ملی ایران ” می گذرد. شمعی افروخته شد، و کورسوئی از بشارت آزادی در دل ایرانیان میهن از دست داده، و ایرانیان داخل میهن اسیر مانده شعله کشید. به ناگاه شوری انقلابی در میان همگی ما آزادیخواهان برپا گردید. و به یکدیگر تهنیت می گفتیم که سرانجام، یگانه آلترناتیو برجسته و صاحب نام و دارای تمام شایستگی های لازم برای ریاست بر کشورمان، که به راستی شهریار رسمی و قانونی و تاجگذاری شده و سوگند یاد نموده ما، اعلیحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم هستند؛ با مساعی این شورا که ایشان خودشان ریاست آن را بر عهده دارند. به خانه پدری و مام میهن شان باز خواهند گشت؛ و اشتیاق_ در وادی حسرت غنوده مردم ایران را، که چشم به راه بازگشت ایشان به دیار باستانی مان خواهد بود؛ از رخوت غنودن و بی تحرکی خارج خواهد ساخت. آنگاه در این رهگذر، آرزوهای بزرگی را که طی این سی و هشت سال نکبت اثر، در تمامی زوایای وجودمان پرورانده ایم؛ رنگ حقیقت و به ثمر رسیدن و نتیجه دادن خواهد بخشید!
اکنون که شاهد بی تحرکی این شورای ناشناخته هستیم؛ اندوه ناامیدی همه وجودمان را در بر گرفته، و ناگزیریم از همه دست اندرکاران آن، که برخی شان را می شناسیم؛ و بعضی شان را نه، بپرسیم: ” آیا پس از اینهمه مدت، کارنامه ای جهت ارائه به مردم ایران دارید؟ اگر پاسخ قانع کننده ای برای این پرسش نداشته باشید؟ آنگاه باید که بگوئیم: ” من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هر چه کرد، آن آشنا کرد” !
محترم مومنی