من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد، آن آشنا کرد

0
450

واژه  و شناسه نابسامانی در همه ابعاد آن، دقیقا مفهوم بیانی شرایط کنونی مملکت اشغال شده ما است. چگونه اینهمه مشکلات هموطنان درون  میهن مان را ببنیم و بشنویم؛ اما همچنان با حربه ” سکوت ” ، خودمان را به کوچه علی چپ بزنیم؟ که انگار نه انگار، آن عزیزان که پاره های تن همگی ما هستند؛ و در بدترین موقعیت از دوران سیاسی کشورشان، با سختی های بی شماری دست به گریبان می باشند؛ و برای خلاصی از اینهمه رنج و عذاب مداوم، تنها کاری که می توانند به انجام برسانند؛ متحمل شدن بار سنگین حضور مشتی آخوند گدا زاده و بی هویت در کشورشان می باشد. از کوچک و بزرگ، از زن و مرد، از دارا و فقیر، و از آنچه که فکرش را بکنید؛ حتی حیواناتی که در ایران کنونی زندگی می کنند؛ در اثر حضور بدترین مردم تاریخ بشریت در ایران کنونی، که در حال گذرانیدن مراحل چندگانه عمر خویش در آنجا به سر می برند. دل شان به یک آرزوی بزرگ خوش است. بازگشت یک نجات دهنده به ایران، که حقوق پایمال شده آنها را به ایشان برگرداند!

همیشه برخی از ما، که کوشندگان آزادیخواه در برون مرزهای کشورمان می باشیم؛ در هر کجا که هستیم، از درونمرزی های مان می خواهیم؛ که ساده پنداری و سهل انگاری نداشته باشند؛ و برای نجات دادن سرزمین اهورائی و ملت آریائی آن به پا خیزند. تا راهی به سوی روشنائی های آزادگی و امنیت و استقلال در کهندیار خودشان بگشایند. اما همین ما، همگی مان، که چنین آرمان والائی را در دل های خودمان می پرورانیم؛ نه جز سخن گفتن و نوشتن در این باره کاری می توانیم به انجام برسانیم؛ و نه به سبب دور بودن از خانه پدری مان، به ویژه در شرایط بسیار بحرانی جهان کنونی در سراسر دنیا، که تروریست های وحشی و جنایتکار فرقه های گوناگون اسلام ناب محمدی! به عملیات تروریستی و کشتار مردمان بی گناه گیتی می پردازند می توانیم کاری از پیش ببریم. که تا ایران مان و ملت دربند آن را، از اسارت نزد قومی فاسد و دزد و جنایت پیشه و بدنهاد نجات بدهیم!

آنها که درون کشور هستند، چنانچه کوچک ترین حرفی بزنند، و یا کم ترین تحرک معترضانه ای به حاکمیت ولائی فقاهتی جمهوری پلید اسلامی داشته باشند؛ بدون فوت وقت، به دست جلادان حکومت فاشیستی آخوندی در کشورمان گرفتار گشته و زندانی می شوند. در نهایت نیز، آنان را به دلیل واهی از خودساخته، و علتی که همیشه قبل از اعدام نمودن این بی گناهان چنین حکم نادرست و تکراری را برای همگی شان صادر می نمایند؛ محکومان را به عنوان تلاش برای سرنگونی رژیم و همکاری با دشمنان جمهوری ننگین اسلامی به جوخه های اعدام می سپارند. ایرانیان برونمرزی هم که دست های شان از هر سو بسته است؛ و جز سخن گفتن کاری از ایشان بر نمی آید. ناچارند که با این مصیبت بزرگ به حرمان بنشینند؛ و اینگونه احساس ناتوانی و عجزنیز بکنند!

پس چه باید کرد؟ آیا آنانی که هر چه بر سر هم میهنان در داخل کشور می آید؛ و ایشان هیچ واکنشی نسبت به آنها ابراز نمی کنند. باید  همچنان در عالم بی اعتنائی به سرنوشت کشور هزاران ساله مان، و ستم هائی که بر هم میهنان مان می شود؛ فقط شنونده باشند؟ و بقیه که آنها هم در بیرون مرزهای ایران، ضمن تحمل رنج های غربت، از شنیدن آنچه که در خانه پدری شان رخ می دهد، دل نگران و محزون می گردند؛ باز هم جز غصه خوردن و کشیدن رنج ناتوانی خویش، و درجا زدن در همان مسیر انفعال، بدون تحرک و بی خاصیت باقی بمانند؟!

بدیهی است که نباید چنین باشد. زیرا با همه تنهائی مان، در میان ما غربت نشینان، بسیار هستند هم میهنانی، که دارای امکانات مادی و معنوی فراوان می باشند. همچنین نفوذ زیادی هم در بین احزاب سیاسی کشورهائی که در آنجا مقیم اند هستند. اما هیچیک از دو موقعیت بالا(دارا بودن امکانات مادی و معنوی، و نفوذ فراوان بین سیاستمداران خارجی)، مواردی نیستند که مشکلات بی شمار مردم ایران را حل کنند؛ و بانیان آنها را از میان بردارند. چرا که میهن بزرگ و باستانی ما، به صاحب نیاز دارد!

 تا زمانی که صاحبان اصلی آن، از چند طریق و به چند دلیل، جهت نجات دادن کشورشان بی اختیار می باشند؛ از فرزانگی به دور است، که آرمان بی اندازه گرانبهای رها سازی کشورمان، از یوغ استیلای اشغالگران، و نیز آزاد سازی مردم دربند این کهندیار، از آسیب اسارت نزد فرومایگان یک حکومت تحمیلی را، در دل های آرزومندمان بپرورانیم. مگر آنکه باری دیگر، کلاه مان را نزد خویش قاضی گردانیم؛ و از خودمان بپرسیم: ” اشکال کار ما در کجاست؟ ” و اگر تا کنون به نتیجه دلخواه نرسیده ایم؛ تردید نداشته باشیم، که چند جای این موضوع(مسأله سرنگون کردن حکومت اهریمنان اسلامی در ایران)هنوز به درستی نه برنامه ریزی شده، و نه کسی مسؤلیت آن را به دست گرفته است!

تقریبا دو سال از شکل گرفتن همایش به وجود آوردن ” شورای ملی ایران ” می گذرد. شمعی افروخته شد، و کورسوئی از بشارت آزادی در دل ایرانیان میهن از دست داده، و ایرانیان داخل میهن اسیر مانده شعله کشید. به ناگاه شوری انقلابی در میان همگی ما آزادیخواهان برپا گردید. و به یکدیگر تهنیت می گفتیم که سرانجام، یگانه آلترناتیو برجسته و صاحب نام و دارای تمام شایستگی های لازم برای ریاست بر کشورمان، که به راستی شهریار رسمی و قانونی و تاجگذاری شده و سوگند یاد نموده ما، اعلیحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم هستند؛ با مساعی این شورا که ایشان خودشان ریاست آن را بر عهده دارند. به خانه پدری و مام میهن شان باز خواهند گشت؛ و اشتیاق_ در وادی حسرت غنوده مردم ایران را، که چشم به راه بازگشت ایشان به دیار باستانی مان خواهد بود؛ از رخوت غنودن و بی تحرکی خارج خواهد ساخت. آنگاه در این رهگذر، آرزوهای بزرگی را که طی این سی و هشت سال نکبت اثر، در تمامی زوایای وجودمان پرورانده ایم؛ رنگ حقیقت و به ثمر رسیدن و نتیجه دادن خواهد بخشید!

اکنون که شاهد بی تحرکی این شورای ناشناخته هستیم؛ اندوه ناامیدی همه وجودمان را در بر گرفته، و ناگزیریم از همه دست اندرکاران آن، که برخی شان را می شناسیم؛ و بعضی شان را نه، بپرسیم: ” آیا پس از اینهمه مدت، کارنامه ای جهت ارائه به مردم ایران دارید؟ اگر پاسخ قانع کننده ای برای این پرسش نداشته باشید؟ آنگاه باید که بگوئیم: ” من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هر چه کرد، آن آشنا کرد” !

محترم مومنی

مقاله قبلیهرسین از 6500سال پیش زیستگاه انسان بوده است
مقاله بعدیانتشار فایل صوتی دیدار آیت الله منتظری با مسئولین درباره اعدامهای 67 و اطلاعیه احمد منتظری
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.