منتقد هالیوودریپورتر نوشت؛ عباس کیارستمی مردی که خندان و بخشنده بود

0
188

مستند «۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با عباس کیارستمی» برای ادای احترام به عباس کیارستمی چهارشنبه شب در تالار بزرگ دارسنا در هفتاد و سومین جشنواره فیلم ونیز اکران شد.

 پس از نمایش این فیلم در جشنواره ونیز منتقد هالیوود ریپورتر در نگاهی به فیلمی که به یاد عباس کیارستمی و توسط سیف‌الله صمدیان ساخته شده است یادداشتی نوشت.

در متن یادداشت دبورا یانگ درباره مستند «۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با عباس کیارستمی» آمده است: «این فیلم مستندی است که برای ادای احترام به عباس کیارستمی توسط یکی از نزدیک‌ترین دوستان او ساخته شده است.

مرگ عباس کیارستمی فیلمساز، عکاس و هنرمند ایرانی برای هواداران او در سراسر جهان و فیلمسازانی که عمیقا تحت تاثیر فیلم‌های آرام و کم بودجه او بودند ضربه‌ای غیرمنتظره بود. مستند «۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با عباس کیارستمی» که توسط سیف‌الله صمدیان عکاس، دوست و همکار دیرینه او ساخته شده، فیلمی است که پرتره‌ای صمیمی از کارگردان ارایه می‌کند. بدون استفاده از مصاحبه‌های متعدد، این اثر از یک فیلم ویدیویی ویژه بهره گرفته که مراحل مختلف زندگی کیارستمی و حرفه او را روایت می‌کند و استعدادهای چندوجهی این هنرمند و مردی استثنایی را که با شادی زندگی را دربرگرفته بود، تصویر می‌کند.

این فیلم که نخستین نمایش خود را در ونیز تجربه کرد ظاهرا اولین نسخه از ترکیب موادی است که در دست بود و می‌توان انتظار داشت در آینده با تدوینی جدید در دیگر فستیوال‌های مهم فیلم‌ سال به نمایش درآید.

با وجود عجله زیادی که برای کنار هم قراردادن این مواد وجود داشته، این فیلم بازتاب سادگی خود کیارستمی و مدرنیسم غریزی و درخشان اوست که مثال دیگری از تاثیر او بر فیلمسازی ایرانی است. عنوان فیلم، بازتابی از حس بازیگوشانه هم‌زمانی موضوع آن است و در عین حال که طول فیلم را بیان می‌کند، یادآور این است که کیارستمی که ۴ جولای امسال در پاریس و بر اثر عوارض پس از جراحی درگذشت،  ۷۶ سال و ۱۵ روز زندگی کرد.

هرچقدر که در اسطوره غربی هنرمند به عنوان یک انزواطلب عصبی محکوم به ناشادی تجسم می‌شود، کیارستمی با لبخند به استقبال زندگی ‌می‌رفت و مردی خندان و بخشنده بود که بر همه جهان پیرامونش تمرکز داشت؛ زیبایی طبیعت و حس دلپذیر آفرینش هنری.

«در یک صبح برفی/ بیرون می‌روم/ بی کلاه و بی کت/ به شادی یک کودک» او یکی از شعرهایش را او زیر لب می‌خواند. بخش اول فیلم نشان می‌دهد که او با جیپ معروفش در خارج از تهران از بارش برف و کوهستان با دو دوربین لایکا عکاسی می‌کند، از سگ‌ها و درختان و راه‌های ایجاد شده در دل برف عکس می‌گیرد. این شادی با روزهایی از کار پرزحمت با دستیارش که در حال چاپ هستند و تصمیم‌های فنی می‌گیرند، ادامه می‌یابد.

بعد، تنوعی در موضوع ایجاد می‌شود. کیارستمی با یک بسته مارلبرو، شبیه یک جنگل مینیاتوری می‌ایستد و صمدیان از بازتاب آن‌ها روی میز سفید عکس می‌گیرد. بعد، او دارد رول‌های بزرگ عکس از پوست درخت عکاسی شده را چاپ می‌کند و دستیارش تلاش دارد آنها را در لوله‌های بزرگ بپیچد و شبیه سیگارهایی برای اینستالیشن او با نام «درختان بدون برگ» آماده کند. این تصاویر با کارگاهی در بیرون زیر درختان واقعی ادامه می یابد که دانشجویان فیلم (از جمله شماری از زنان جوان) در حال آموزش مینیمالیسم در فیلمسازی با او هستند.

شیوه سهل‌گیرانه او در روابط انسانی در صحنه‌های متعددی دیده می‌شود. در یک نقطه او با بازیگر فرانسوی ژولیت بینوش که در فیلم «کپی برابر اصل» او بازی کرد، در حال رانندگی در ایران است و آنها توقف می کنند تا روزنامه‌ای بخرند که عکس او روی صفحه اولش است. در جایی دیگر او به نظر می‌رسد در حال کارگردانی مشترک شماری سرباز با مسعود کیمیایی کارگردان کهنه کار ایرانی است، در حالی که جعفر پناهی دارد از آنها فیلم می‌گیرد و البته، صمدیان هم در همان حال پشت دوربینش است تا از پناهی فیلم بگیرد. همه چیز خیلی ساده ارایه شده، ظریف و شوخ‌طبعانه، بدون هیچ تظاهر هنری درباره سینمای بازتابی.

صحنه‌های دیگری هم هست؛ شبیه سکانسی که در ساحل کیارستمی در حال فیلمبرداری از یک گروه مرغابی برای فیلم «پنج» خود است.

بیشتر لحظه‌ها طبیعی هستند، سکانس عباس در هواپیما که در حال خواندن شعر فارسی با صدای بلند با لذتی عمیق است. صحنه نهایی تماشاگران را به دهکده حاصلخیزی بازمی‌گرداند که شات‌هایی نهایی فیلم «زیر درختان زیتون» او در سال ۱۹۹۴ آنجا فیلمبرداری شد و به تقلید از فیلم خود، او در میان مزارع می‌دود و قهرمان زن را صدا می‌کند، طاهره، درست همانطور که قهرمان دلداده او این کار را کرد. این یک پایان‌بندی اسرارآمیز برای چنین مستندی است…

به گزارش مهر به نقل از هالیوود ریپورتر، صمدیان که فیلمبرداری فیلم «ای بی سی آفریقا» را انجام داد و جشنواره سالانه عکسی را در ایران پایه گذاری کرد، در بیشتر فیلم پشت دوربین است، اما هنر او را می‌توان در بیشتر شات‌های نفیس دید. عکاسی از ورای شیشه جلوی اتومبیل در باران تصاویر امپرسیونیستی ایجاد می‌کند. آینه‌ها، سایه‌ها، یخ‌های ذوب شده، همه حسی از گذر زمان را ارایه می‌کند. مرگ به سختی در این فیلم جایی دارد و نیازی هم به بودن آن نیست.»