مناظره کاشانی و باوند دربارۀ مصدق و کودتا

0
322

آقاي کاشاني شما معتقديد آنچه در روز 28مرداد سال 1332 رخ داد، کودتا نبوده است و بر اين اعتقاد هستيد که شاه براساس قانون اساسي حق داشته در شرايطي که مجلس مشروطه وجود نداشته حکم عزل نخست وزير را صادر کند. اسنادي که اکنون از طرف آمريکايي ها منتشر شده علاوه بر خاطرات «کرميت روزولت»، نشانگر يک زمينه چيني گسترده از ماه ها قبل از 28مرداد شامل خرابکاري، تحريم و حتي تلاش براي تخريب چهره مصدق نزد افکار عمومي، توزيع پول ميان مخالفان مصدق، تحريک افسران و حتي متقاعدکردن شخص شاه براي سرنگوني مصدق است. آيا انتشار اين اسناد باعث تغيير ديدگاه شما نسبت به واقعه 28مرداد نشده است؟
کاشاني: البته عقيده راسخ من اين است که در مرداد سال 1332 هيچ حرکتي از سوي نيروهاي نظامي ايران عليه شخص مصدق نشده بود. کساني هم که مدعي وقوع کودتا هستند، بار دليل به دوش آنهاست که ثابت کنند در مرداد سال 1332 کودتايي عليه دولت وقت رخ داده است، ادعايي که 60سال است مدام تکرار مي شود ولي کمتر کسي به خودش مجال داده يا احساس مسووليت کرده که دليلي براي وقوع کودتا بياورد. به اعتقاد من کودتا امري پنهاني نيست بلکه حرکت آشکار نيروهاي مسلح عليه دولت رسمي است که نمونه کنوني آن حرکت ارتش مصر عليه محمد مرسي رييس جمهوري مصر است که حرکتي آشکار بود؛ هم در آغاز و هم در ادامه آن شاهد تضاد و تقابل نيروهاي ارتش و نيروهاي اخوان المسلمين هستيم و در اين مورد هيچ کس نمي تواند منکر وقوع کودتا شود. اما درباره آنچه به نام کودتا در 25 يا 28مرداد روايت شده هيچ مستندي براي وقوع آن وجود ندارد و من با قاطعيت مي گويم که يک دروغ تاريخي است ولي بايد نظرات ديگر را در تاييد اين رويداد بررسي کنيم و ببينيم که دلايل آنها چيست چون به هر حال بار دليل بر دوش مدعي است. من که انکار مي کنم نبايد دليل بياورم براي اينکه معتقدم کودتايي به وقوع نپيوسته و بعد به بررسي اسناد بپردازيم.

    پس انتشار اسناد در ديدگاه شما هيچ تغييري ايجاد نکرده است؟
مطلقا.

آقاي باوند شما در اين باره چه نظري داريد؟
باوند: يک اصطلاحي است به نام يونيورسال آندرستندينگ (universal understanding) که به معناي شناخت و درک جهاني است. اين يک درک مشترک در جامعه بين المللي است که کشورهايي که کودتا کرده اند منافعي دارند. بايد به اين نکته توجه کرد که انجام کودتا از نظر اخلاقي پاداشي براي دولت هايي که کودتا مي کنند ندارد، به خصوص دولت هايي که ادعاي دموکراسي دارند. آيزنهاور، که دولتش يکي از عاملان اصلي کودتا بود، در کنگره آمريکا در نطق خداحافظي اش به دو دستاورد اشاره مي کند؛ يکي کودتاي 28مرداد در ايران است و ديگري کودتايي در گواتمالاعليه کاستريو آرماس و بعد از سال ها در زمان کلينتون خانم آلبرايت از کودتاي آمريکا عليه مصدق مي گويد و فراتر از آن ابراز تاسف مي کند که اين رويداد سبب شد فرآيند دموکراسي در ايران متوقف شود. افرادي در سيا مانند روزولت تا مجموع اسنادي که از اين رويداد سخن مي گويند و انگليسي ها نيز به اين رخداد اذعان دارند. دايره المعارف هاي مرجع اين کشورها هم به کودتا اشاره مي کند. بنابراين وقتي يک درک جهاني و بين المللي وجود دارد حتي اگر من هم بگويم که نه اين رويداد، کودتا نبوده بايد اين باور بازتاب خارجي نيز داشته باشد. بالاخره بعد از 60 سال تعصب ها، منافع و مسايل برطرف مي شود دولت هايي مانند انگليس هم اسناد را بعد از 30سال منتشر مي کنند مگر آنکه اسناد بسيار محرمانه باشد. بنابراين هنگامي که درک و بينشي جهاني درباره اين واقعه وجود دارد و آن را کودتا تلقي کنند؛ اگر کسي منکر آن شود تنها ممکن است باعث رضايت خاطر شخصي باشد ولي بازتابي در محافل و مجالس محققان ندارد مگر براي کساني که در آن رويداد ذي نفع بودند. ولي در خارج هيچ استدلالي براي اينکه کودتا نبوده، وجود ندارد. مساله ديگري که مي خواهم به آن اشاره کنم اين است که اگر کودتا رخ نداده و 28مرداد «قيام ملي» بوده، اين قيام مردم براي چه بوده؟ آيا براي بازگشت دوباره انگليس و استبداد بود؟ خير. مي دانيم که هنگامي که در مجلس به ملي شدن صنعت نفت راي دادند به دليل اين بود که معتقد بودند اين حرکت به نوعي رنسانس سياسي در ايران خواهد بود. در آن زمان قدرت استعماري از طريق شرکت نفت به شکل هاي مختلف در سياست داخلي کشور اعمال نفوذ مي کرد و در بدترين شرايطي که آن زمان در جهان به وجود آمده بود به احقاق حق ايران تن نمي داد حالابا اين توصيف در نظر بگيريد که اگر حرکت مردمي قيام بوده است، بايد بررسي کرد که فرآيند قيام چه بوده؟ آيا قيام مردم براي بازگشت استعمار انجام گرفت؟ به نظر من که مردم عليه استعمار و براي آزادي قيام مي کنند در غير اين صورت من به مفهوم قيام شک مي کنم.

     آقاي کاشاني به عدم حضور نيروهاي نظامي در کودتاي 28 مرداد اشاره کردند و براي آن مصر را مثال زدند. آيا اينکه ايشان معتقدند نظامي ها در کودتا نقشي نداشتند درست است؟ البته بايد اين اطلاعات تکميلي را هم در گيومه اضافه کنيم که در اسناد جديد نحوه استقرار نيروهاي نظامي و نحوه فرماندهي لجستيک منطقه اي و حتي تعيين «کرميت روزولت» به عنوان فرمانده ميداني اشاره شده است. شما باز هم معتقد به عدم وقوع کودتا هستيد؟
کاشاني: فکر مي کنم شما کمي شتاب کرديد. من ادعا کردم و گفتم که هيچ يک از واحدهاي ارتش حرکتي عليه مصدق نکردند اما آقاي دکتر موضوع را به مرحله ديگري هدايت کردند و اين بحث را پيش کشيدند که اگر کودتا نبوده پس قيام بوده در حالي که کودتا نبودن مستلزم اين نيست که آن رويداد قيام بوده باشد. وقتي من وجود يک کودتا را نفي مي کنم معنايش اين نيست که به نظر من روز 28مرداد يک قيام ملي صورت گرفته است به نظر من پيش کشيدن اين بحث در واقع به نوعي منحرف کردن قضيه است. چون شما قصد داريد درمورد کودتا در روز 28مرداد بحث کنيد و بگوييد که اين اسناد منتشر شده دلالت مي کند بر وقوع آن. پس ابتدا بايد اصل کودتا را بيشتر بررسي کنيم.

    آقاي باوند آيا شما با ايشان موافق هستيد؟
باوند: در سال 32 با تانک به خانه مصدق رفتند. مردم عادي که تانک ندارند حميد جهانباني راننده تانک بود. افرادي که همراه زاهدي در آن واقعه شرکت کردند از جمله سرلشکر مزين همه نظامي بودند و حتي در راديو نيز صحبت کردند عاملان آن واقعه عده اي از افسران بازنشسته و افسران در حال خدمت بودند. فرمانده دژبان وقت در اين کودتا حضور داشته و بعد از کودتا نيز به پست بسيار حساسي منصوب شد. در اين واقعه افراد نظامي با درجات متفاوت شرکت داشتند، عکس هايي از آن دوران باقي مانده است که حميد جهانباني پشت تانک نشسته است.
کاشاني: باز هم تاکيد مي کنم که پاسخي به پرسش من داده نشد. چون در کودتا بايد مقامات رسمي ارتش و واحدهاي نظامي عليه دولت رسمي درگير شوند. براي مثال در نظر بگيريد پرويز مشرف رييس ستاد ارتش بود که عليه نوازشريف کودتا کرد يا ژنرال مصري عليه مرسي کودتا کرد بنابراين بايد واحدهاي نظامي و فرماندهان آنها عليه دولت مصدق حرکتي کرده باشند ولي نکته مهم اين است که اولامصدق وزير دفاع ملي بوده که در سال1331 به دنبال پشتيباني آيت الله کاشاني به خانه اش برگشت و وزارت دفاع ملي را از شاه گرفت؛ دوم اينکه در آن زمان سرتيپ رياحي رييس ستاد ارتش تا آخرين لحظات روز 28مرداد در کنار مصدق بود و به همين دليل هم بازداشت و محاکمه شد. پس هنگامي که خود مصدق وزير دفاع است و رييس ستاد ارتش در اختيار او است، واحدهاي نظامي و فرماندهانشان که در تهران بودند هيچ يک حرکتي نکردند. سرهنگ سررشته که در آن زمان فرماندهي دژبان را برعهده داشت، در خاطراتش کروکي وزارت دفاع ملي و واحدهاي نظامي پايتخت را کشيده و به صراحت بيان کرده که هيچ يک از واحدها در تهران عليه مصدق اقدامي نکردند. کوچک ترين دليلي بر اينکه در مرداد سال 32 کودتايي عليه دولت مصدق شده باشد وجود ندارد. تنها ادعايي که وجود دارد از طرف شخص مصدق است. در اعلاميه اي که در صبح 25مرداد در راديو تهران در ساعت هفت صبح خوانده شد و بي درنگ در روزنامه ها هم به چاپ رسيد گفته شده که سرهنگ نصيري در شب گذشته با دو کاميون سرباز به قصد اشغال خانه مصدق و دستگيري او به در خانه او آمد ولي نگهبانان خانه مصدق متوجه طرح کودتاي او شدند و دستگيرش کردند. اين اعلاميه دولت در راديو خوانده شد و مردم نيز آن را باور کردند اما اگر دقت کنيد اين اعلاميه به نام دولت است اما امضايي در آن ديده نمي شود يعني نه مصدق آن را امضا کرده نه دکترصديقي، وزير کشور، که طبق قاعده بايد از لحاظ مقام دولتي اش وقوع اين کودتا را به مردم اعلام کند.
اما واقعيت ماموريت سرهنگ نصيري چه بوده؟ اگر ما خودمان را جاي مردم آن روز که اعلاميه 25 مرداد را از راديو شنيدند يا در روزنامه هاي صبح يا بعد از ظهر آن را خواندند بگذاريم، بالاخره باور مي کنيم که سرهنگ نصيري با همچنين نيتي به خانه مصدق رفته بود. اما واقعيت ماموريت نصيري اين بود که روز 23 مرداد فرمان نخست وزيري زاهدي صادر شد و ساعت 11 شب 23 مرداد اين حکم به زاهدي ابلاغ شد. زاهدي نيز به نصيري دستور داد که حکم برکناري مصدق از نخست وزيري را در ساعت 11 شب 24 مرداد به او ابلاغ کند. نصيري در همين باره بعدها در شهريور 32 مصاحبه اي کرد و گفت: به مصدق گفتم من به اين شرط نامه را مي دهم که روي پاکت اين نامه، به من رسيد دهيد. خلاصه نگهبانان نامه را دريافت مي کنند و تحويل مصدق مي دهند. مصدق حدود يک ساعت ونيم نصيري را بلاتکليف مي گذارد اما سرانجام روي پاکت شاه به او رسيد مي دهد و عبارت اين رسيد به اين صورت است: «در ساعت يک بعد از نيمه شب 25مرداد ماه 32 دستخط مبارک به اينجانب رسيد. دکتر محمد مصدق.»
باوند: البته رسيد براي ساعت يک نيمه شب است.
کاشاني: بله نصيري مي گويد که مرا يک ساعت ونيم معطل گذاشت. در همه اين موارد نکته هايي وجود دارد که در اين 60سال روي آن سرپوش گذاشته شد. اول اينکه وقتي مصدق اين رسيد را مي دهد، در واقع اين رسيد يک سند است ولي نه تنها اين رسيد بلکه فرمان شاه نيز منتشر نمي شود و صبح روز 25مرداد که هيات دولت از راديو مي شنوند که کودتايي در حال وقوع بوده ولي متوقف شده، به خانه مصدق مي آيند. شخص مصدق در هيات دولت شرکت نمي کند و خبر برکناري خود را به هيچ يک از وزرا نمي گويد حتي به دکتر صديقي که زودتر از بقيه وزرا به خانه مصدق رفته بود. دليلش بسيار واضح است و در اينجا نيز من مدارکش را دارم. عبدالعلي لطفي و دکتر صديقي مي گويند مصدق کوچک ترين خبري از برکناري اش به ما نداد و اگر اين خبر را داده بود ما ديگر در دولت حضور پيدا نمي کرديم در واقع تکليف خود را مي دانستيم.
اما در بسياري از اسناد آمده که برخي از افراد کابينه دکتر مصدق از موضوع کودتا خبر داشته اند.
کاشاني: مطلقا

    صحبت هايي که شما از دکتر صديقي نقل کرديد در دادگاه نظامي مطرح شده بود. شايد در محضر دادگاه براي اينکه خودشان را از مجازات شاه معاف کنند گفتند که اگر ما خبر داشتيم در جلسات شرکت نمي کرديم.
باوند: پس چرا حکم شاه توسط رييس گارد شاهنشاهي به مصدق ابلاغ شد؟ و در واقع ابلاغ کننده حکم شاه يک نيروي نظامي است و در هيچ کجا هم انکار نشده که آن شب دوکاميون سرباز همراه نصيري بوده است.
کاشاني: بله عرض مي کنم. اولااينکه مي گوييد آن حرف ها را دکتر صديقي در دادگاه زده است. دکتر صديقي سال ها پس از آن رويداد حتي تا سال ها پس از انقلاب نيز زنده بود و خاطراتش را هم نوشته و زماني هم که شاه سقوط کرد حرفش را تکذيب نکرد و عباراتي که صديقي به کار برده روشن تر از آن است که از روي اجبار يا اکراه بيان کرده باشد، اين موضوع تنها منحصر به صديقي نيست بلکه سرتيپ رياحي صبح 25مرداد با مصدق ديدار کرد و گفت که خبرگزاري ها، خبر داده اند که شاه شما را عزل کرده ولي مصدق در پاسخ مي گويد که دروغ است.
اول پرسش اين است که چرا مصدق فرمان برکناري خود را به هيات دولت نشان نداد تا هيات دولت او در بي خبري نماند، در حالي که مصدق رسيد مي دهد و فرمان شاه را مي پذيرد و جالب تر آنکه در امضاي رسيد از ذکر عنوان نخست وزيري که هميشه مي آورده نيز اجتناب کرده و اين نکته تاريخي مهمي است که امضاي خود را بدون عنوان نخست وزيري به کار مي برد؛ در حالي که قبل از آن تمام امضاهاي خود را با عنوان نخست وزيري به کار برده است و اين امر به معناي پذيرش دستور شاه است. نکته ديگر اينکه متن اين رسيد در آبان 32 به صورت تايپ شده در اختيار دادرسي ارتش قرار گرفت اما کليشه اين رسيد 41سال بعد در سال 73 خورشيدي توسط شادروان ابراهيم صفايي منتشر شد.
باوند: ببينيد آقاي دکتر! در يک کشور آزاد نحوه ابلاغ فرمان شاه بسيار روشن است.
کاشاني: مصدق هيچ گاه اين کليشه را انکار نکرده و هيچ کس در اصالت و صحت آن ترديد ندارد و مسلم است که مصدق چنين رسيدي به نصيري داده.
اجازه دهيد من اين موضوع را روشن کنم که چرا آن شب همراه نصيري دو کاميون سرباز بوده. درباره اين دو کاميون سرباز گفتني بسيار است. اينکه سرهنگ نصيري شخصا به در خانه مصدق رفت و اين دو کاميون سرباز دو کوچه پايين تر نگه داشته شده بودند. بعد وقتي که حکم را ابلاغ کرده رسيد دريافت مي کند و در حال بازگشت به مقرش بوده که به او دستور مي دهند به ستاد ارتش مراجعه کند و او هم يا مي رود يا اينکه مي برند و تحويلش مي دهند. آيا از لحاظ اخلاقي موجه است کسي که فرمان را آورده و ابلاغ کرده دستگير کنند؟
باوند: بله موجه است و همه دنيا کودتاچي را دستگير مي کنند. شاه اگر مي خواست قانوني عمل کند بايد صراحتا اعلاميه مي داد که بنده دکتر مصدق را برکنار کردم. اگر کودتا نبود چرا شاه شب قبل از آن به شمال رفت؟ اگر فکر مي کرد کار قانوني انجام مي دهد؟

کاشاني: اما درباره اين دو کاميون سرباز بايد اشاره کنم که سرتيپ گيلانشاه مصاحبه اي دارد در شهريور يا مهر32 که هدف ما از فرستادن نصيري با دو کاميون سرباز اين بوده که اگر مصدق فرمان برکناري را پذيرفت اين سربازها بروند در سطح شهر و در مکان هاي حساس مستقر شوند تا امنيت شهر حفظ شود تا صبح زاهدي بتواند قدرت را به دست بگيرد.
باوند: شما در صحبت هايتان مدام به حرف هاي کساني استناد مي کنيد که در کودتا شرکت داشتند از زاهدي گرفته تا گيلانشاه که همگي از عاملان کودتا بودند. اگر شما مي خواهيد مستنداتي ارايه کنيد بايد بي طرف باشيد.
کاشاني: بسيار حرف خوبي زديد چراکه من سند ديگري دارم و مي خواهم آن را ارايه کنم و بعد آماده ام تا هر پرسشي را پاسخ دهم. در اين زمينه اعترافي موجود است از شخص دکتر مصدق در آبان32 در جلسه دادگاه نظامي. ايشان در مورد اتهامي که به سرهنگ نصيري زده در مورد کودتا، در اين جلسه اتهام را پس گرفته و مي گويد من يک در آهني محکم جلو خانه ام گذاشته بودم که باز کردنش حداقل يک ساعت طول مي کشيد ولي آن شب خودم دستور دادم در را باز کردند و آن جناب افسر گارد شاهنشاهي با احترام به منزل من آمد. فرمان را که ديدم تصور جعل کردم معلوم بود که سفيد مهر گرفته اند و سطرهاي آخر را گشادگشاد نوشته اند. مي بينيم که اين حرف را ديگر گيلانشاه يا نصيري نزده است. حالامن چه سندي براي شما ارايه دهم که ماموريت نصيري ابلاغ فرمان شاه بوده و او هم ماموريتش را انجام داده و رييس گارد شاهنشاهي براي ابلاغ فرمان هيچ منعي هم نداشته. چون صبح روز 23 مرداد سرهنگ نصيري به کلاردشت رفت فرمان ها را از شاه گرفته و آورده يکي را به زاهدي ابلاغ کرده و يکي را هم به مصدق و الزاما ابلاغ فرمان که نبايد از طريق يک فرد غيرنظامي باشد.
باوند: در زندان در زمان استالين کامينوف، زيوينيوف و… همه اعلام کردند که ما جاسوسيم. آنچه در دادگاه هاي نمايشي در شرايط خاصي انسان ها را مجبور مي کنند که بگويند قابل اتکا و استناد، نيست، در هيچ کجاي دنيا مطالبي که در دادگاه نظامي بيان شده مستند نيست. شما تاريخ شوروي را مطالعه بفرماييد. همه اعتراف مي کنند که ما جاسوسيم و همه هم اعدام مي شوند اشاره کرديد که مصدق گمان کرده بوده که از سفيد مهر استفاده شده بوده و خطوط گشادگشاد و عجولانه نوشته شده بودند که اگر درست باشد خودش دال بر طرح کودتاست.
کاشاني: اولامصدق دريافت فرمان را انکار نمي کند و به آن اقرار مي کند. اين ديگر حرف دادگاه نظامي نيست دادگاه نظامي مصدق هم دادگاه استاليني نبوده البته در دوران استالين جنايات بسياري شده. افراد فراواني را کشتند و اعدام کردند ولي در دادگاه مصدق خودش، وکلايش و خبرنگاران بودند و اين حرف را هم من از خودم نمي زنم بلکه سرهنگ بزرگمهر که مخلص، فدايي و وکيل مصدق بوده در کتاب محاکمات مصدق آورده و هيچ کس هم در مورد اين موضوع شک نکرده اما اينکه مصدق مي گويد زماني که فرمان را ديدم تصور جعل کردم، حرف قابل بحثي است که آيا فرمان جعلي بوده يا نه. اولااين ادعاي تصور جعل، ادعاي کودتا را نفي مي کند. چرا که زماني که فرمان را دريافت مي کند در جواب مي نويسد دستخط مبارک. کسي که مي نويسد دستخط مبارک يعني به آن اعتماد دارد و ثانيا اگر شک داشت مي توانست برود از دربار بپرسد يا با شاه تماس مي گرفت و مي پرسيد که آيا اين فرمان را شما صادر کرديد؟

    علت خروج همان شب شاه از ايران چيست؟
کاشاني: من دليل آن را هم به شما توضيح مي دهم و مي خواهم به شما ثابت کنم اسنادي که سيا منتشر کرده براي فريب ملت ايران است.

همان شب به منزل پدر خانم دکتر فاطمي، وزير خارجه، حمله مي شود و دکتر فاطمي را با لباس خواب و در شرايط بسيار بدي به بازداشتگاه مي برند آقاي کاشاني شما باز هم اصرار داريد نظاميان در اين رويداد نقشي نداشته اند؟
کاشاني: اين مورد را هم توضيح خواهم داد. اما در ادامه صحبتم مي خواهم بگويم که اگر مصدق تصور جعل داشت اولين کاري که بايد مي کرد اين بود که در هيات دولت وارد مي شد.
باوند: وقتي سرهنگي با چنان حکمي و با دو کاميون سرباز دم در خانه مي آيند ديگر جايي براي هيات دولت باقي نمي ماند و تصميمات در همان شرايط و با توجه به رويدادها گرفته مي شود. در اين شرايط که نمي توان هيات دولتي تشکيل داد. وقتي کودتا مي شود ديگر مجالي براي اين کارها باقي نمي ماند.
کاشاني: هيات دولت صبح 25مرداد در خانه مصدق حضور يافتند و صورت جلسه و اخبار روزنامه هايي چون اطلاعات و کيهان و اسناد مربوط به آن زمان چاپ شده است بنابراين هيات دولت در خانه مصدق بودند ولي ايشان به هيات دولت ورود نکرد و ادعاي جعلي بودن فرمان را که سه ماه ادعا کرد را با هيات دولت در ميان نگذاشت.
باوند: در اينجا فرآيند مهم است نه فعل و انفعلات، در واقع بحث ما اين است که يک جنبشي بوده براي رسيدن به يک هدفي و اين هدف با يک کودتا مواجه مي شود. اين نهضت از نظر حقوقي پيروز بوده از نظر سياسي در شوراي امنيت پيروز بوده، در ديوان نيز موفق بوده. آنچه مطرح است اين است که عوامل خارجي نمي توانستند با دولت مصدق در جهت نيل به مقاصدشان کنار بيايند و هدفشان تغيير دولت بود، به همين دليل دست به جرياني زدند که به کودتايي منتهي شد. بنابراين نام شخص و نوع فعلي که انجام داده اند ديگر مهم نيست. آنچه حايز اهميت است فرآيند يک رخداد است که حاوي پيامدهاي داخلي منطقه اي و حتي فرامنطقه اي بوده که حتي تا امروز نيز شاهد تاثيرات آن هستيم چه بسا بسياري از مقامات ريشه هاي وقوع انقلاب اسلامي را در کودتاي 32 جست وجو و به آن استناد مي کنند.
کاشاني: براي بررسي يک رويداد تاريخي استناد به اين جمله که «همه مي گويند» استدلال منطقي اي نيست بلکه بايد براي دادگاه سند و مدرک بياوريم تا حرفمان مورد پذيرش قرار گيرد. اگر من در دادگاهي بگويم که «من از فلاني طلب دارم و همه مي دانند» که دليل محکمه پسندي نيست بلکه بايد سند و مدرک بياورم، هي تکرار مي کنند قيام 28مرداد، من کجا گفتم قيام 28مرداد هرچند که بعضي به اين موضوع عقيده دارند. اما موضع اصلي من در اين پرونده متهم کردن انگليس است و اتهام اصلي به آمريکاست که از انگليس پشتيباني کرد. آن چيزي که من به آن اشاره مي کنم چيزي است که صدبار خطرناک تر از کودتاست. کودتا حرکتي عليه يک شخص و رييس دولت است که او را کنار مي زنند اما آنچه من در اين سال ها سعي کرده ام نشان دهم اين است که در طول نهضت هاي ملي ايران توطئه براندازي نهضت ها اتفاق افتاده است. به اين معنا که در يک کشوري که پس از 10سال مبارزه در دوران اشغال از سوي متفقين، براي برگزاري انتخابات آزاد، براي مطبوعات آزاد، براي جلوگيري از بازداشت هاي خودسرانه و برقراري حاکميت بر منابع نفتي خودش و تصويب قانون ملي کردن صنعت نفت تلاش کرده است، انگليس برنامه ريزي کرد و موفق شد تا نهضت ملي آن را سرنگون و دستاوردهاي آن را نابود کند. روايت کودتا، تطهير انگلستان و آمريکاست. چون کودتا يک امر داخلي است اما اگر مکانيسم دخالت انگلستان در امور داخلي ايران را بررسي کنيم مي بينيم اتفاقي که افتاده به مراتب خطرناک تر از کودتاست.

    به اعتقاد شما اين تحرکات يک قيام عليه مصدق بوده است؟
کاشاني: البته واژه قيام را چون در زمان شاه به کار مي بردند به اين واژه اعتقاد ندارم. چون آنچه که توانست نهضت ملي ايران را سرنگون کند يک طرح برنامه ريزي شده انگلستان بود که شخص مصدق آن را گام به گام اجرا کرد که اکنون روي اين فرآيند سرپوش گذاشته شده.

    سقوط دولت دکتر مصدق مشخصا يک توطئه بوده يا يک حرکت مردمي؟
کاشاني: اين مداخله بوده. اصلاعنوان مقاله اي که من نوشته ام اين است: براندازي نهضت مردم ايران. براندازي را که مردم و اراذل واوباش انجام نمي دهند. بلکه کارگرداني اين توطئه را انگلستان بر عهده داشت.

باوند: به دست کي؟
کاشاني: به دست شخص مصدق. به اعتقاد من مصدق همسو با انگلستان بود.

     يعني دکتر مصدق با همکاري انگليس برنامه ريزي کرده بود که همزمان به خانه خودش و دکتر فاطمي حمله شود؟
کاشاني: آيا شما هنوز معتقديد که به خانه مصدق حمله شد؟

بله چون از توضيحات شما قانع نشدم.
کاشاني: ممکن است که هرگز هم قانع نشويد ولي من اين را حق شما مي دانم که هر نظري که مي خواهيد داشته باشيد ولي به واقعيت توجه کنيد که نصيري دستور را ابلاغ کرده و رسيد هم دريافت کرده است.
باوند: آقاي کاشاني شما در يک پروسه اي شريک بوديد. اگر چيزهايي که مي گوييد درست باشد معني آن اين است که شما هم در انجام برنامه انگليسي ها شرکت داشتيد. مي گوييد دکتر مصدق از ابتداي اين جريان عامل انگليسي ها بوده، شما در اين فرآيند تا کجا مشارکت داشتيد؟ اشاره کرديد که در اين دو سال شير نفت بسته شد. وقتي دولت انگليس حتي با توسل به ناوهاي جنگي اجازه نمي دهد کشتي هاي نفت جابه جا شوند و شرکت هاي آمريکايي اعلام کردند که حاضر نيستند به هيچ وجه نفتي از ايران بخرند يا نقل و انتقالي صورت گيرد، وقتي دو کشور وارد مبارزه و جنگ با يکديگر مي شوند معلوم است درآمدي هم حاصل نمي شود. دولت انگليس در دادگاه از ايران شکايت کرد و گفت نهضت ملي شدن نفت دزدي است اما دادگاه نپذيرفت و انگليس مجبور شد اصل ملي شدن نفت ايران را بپذيرد، اگر شما مي فرماييد که اين نهضت توطئه بوده پس هرکسي که در اين نهضت شريک بوده در توطئه نيز مشارکت داشته است.
کاشاني: درمورد شکايت انگليس به ديوان عدالت و شوراي امنيت، اينها همه در جاي خود بحث دارد و اسناد و مدارک فراواني در اين زمينه وجود دارد اما از بحث ما به دور است. در آن اعلاميه بي امضاي دولت که در صبح 25مرداد خوانده شد قسمتي از آن مربوط به سرهنگ نصيري است که قرار بوده مصدق را بازداشت کنند. قسمت ديگر مربوط به افسران گارد شاهنشاهي است که فاطمي و مهندس زيرک زاده را دستگير کردند من به اصالت اين مطلب هم شک دارم چون عده اي از پژوهشگران در کتاب خود اين واقعه را زير سوال برده اند اما به فرض اگر چنين چيزي هم بوده. ساعت 11 شب 23مرداد که زاهدي فرمان نخست وزيري گرفته، نخست وزير بوده و فرض کنيم که دستور داده باشد که حسين فاطمي را هم دستگير کنند، اگر نخست وزير قانوني دستور بازداشت دو وزير را بدهد که به معناي کودتا نيست. زماني هم شبانه به خانه آيت الله کاشاني ريختند و ايشان را دستگير و تبعيد کردند، ولي گفته نمي شود که کودتايي صورت گرفته است.

    سمت ايشان آن زمان چه بود؟
کاشاني: رهبر مبارزه بودند.

     وزير خارجه مملکت را دستگير مي کنند بعد شما مي گوييد که کودتايي نشده است. مگر نخست وزير حق صدور دستور بازداشت دارد؟ از کدام دادگاه حکم بازداشت دکتر فاطمي را داشتند؟
کاشاني: بازداشت غيرقانوني بوده است. ولي از 23 مرداد زاهدي نخست وزير بوده است.

    جوهره استدلالتان اين است که زاهدي به عنوان نخست وزير از ساعت 11 شب 23مرداد حق بازداشت هم دارد؟
کاشاني: ممکن است حق بازداشت نداشته باشد و صددرصد بازداشت دکتر فاطمي غيرقانوني است، اما آن زمان که دستگير شدند ديگر وزير نبودند. يعني بعد از اينکه زاهدي وزير شده نه مصدق و نه وزرايش، وزير نبودند اما فرض که غيرقانوني بازداشت شدند، اين دليل وقوع کودتا نمي شود.

    اگر امکان دارد بحث حضور نظامي در کودتاي 28مرداد را جمع کنيم، شما فرموديد که نظاميان فرداي روز 28مرداد در خيابان ها مستقر مي شوند و مي فرماييد که هيچ فرمانده نظامي اي دستور نداده پس چطور بدون دستور در سطح شهر حضور پيدا مي کنند؟
در ابتدا مي خواهم به سندي اشاره کنم که از اسناد وزارت خارجه آمريکاست که منتشر شده و گزارش هندرسون سفير آمريکا به وزارت خارجه اين کشور است، تاريخ آن 30مي 1953 که برابر است با نهم خرداد1332 شماره سند هم329 است که در جلد دوم اسناد وزارت خارجه آمريکا چاپ شده است. او در اين روز با شاه ديدار کرده و نظر شاه را درمورد نخست وزيري زاهدي استعلام کرده است. شاه قبلااعلام کرده بود که با نخست وزيري زاهدي مخالف است دليلش هم اين بود که شاه تمايل نداشت که يک نظامي نخست وزير شود اما آمريکا و انگليس به دنبال راه حلي بودند تا نظر شاه را براي نخست وزيري زاهدي جلب کنند و شاه در پاسخ عبارت هندرسون اين عبارت را مي گويد که سه شرط دارد. يک بايد از راه قانوني و پارلماني به قدرت برسد. دو حالابايد ببينيم اين شرط چگونه محقق شد اگر مجلس وجود داشت شاه حق نداشت فرمان عزل مصدق و نصب زاهدي را بيان کند بنابراين زمينه شرط شاه بايد اجرا مي شد. شاه مي گويد که من علاقه دارم که مساله نفت به دست مصدق تمام شود نه به دست زاهدي بنابراين در نهم خرداد شاه همچنان علاقه داشت که مصدق نخست وزير باشد اما براي اينکه فرمان نخست وزيري براي زاهدي صادر شود انگلستان سناريو انحلال مجلس را طراحي و مصدق آن را اجرا مي کند. روز 22 تير مصدق در حضور دکتر صديقي و دکتر سنجابي آن را کليد مي زند و به آنها پيشنهاد مي دهد که مجلس را منحل کنند و دليل مي آورد که مجلس به آنها ضربه خواهد زد. صديقي و سنجابي مي گويند اکثريت مجلس با ماست و کاري از دست اقليت برنمي آيد ولي مصدق همچنان اصرار مي کند تا رفراندوم انحلال مجلس فراهم شود، خوشبختانه خاطرات صديقي موجود است که گفته استعفا خواهد داد چون در مجلس يادآور شده بوده که اين دولت به هيچ عنوان قصد انحلال ندارد. مصدق از صديقي درخواست مي کند که تا دو روز صبر کند تا با هم ديدار کنند و هم صديقي و هم سنجابي اين نکته را به مصدق يادآوري کرده بودند که اگر مجلس را منحل کند شاه هم دستور عزل مصدق را صادر خواهد کرد.
از آن طرف وقتي مصدق سناريو نمايشي انحلال مجلس را بازي کرد 22 نفر از نمايندگان در برابرش ايستادند چون 57 نماينده استعفا کردند و سرانجام با پافشاري آيت الله کاشاني در بيانيه مفصلي که در اين باره صادر کرد اين حرکت مصدق را قيام عليه نهضت مشروطه اعلام کرد. سيدابوالقاسم حائري زاده رهبر فراکسيون آزادي مي گفت که انحلال مجلس قيام عليه حکومت ملي است و قيام عليه حکومت ملي طبق ماده82 قانون مجازات عمومي آن زمان کيفرش اعدام بوده است. دکتر بقايي روز 21 مرداد نامه اي به صديقي نوشت و از او خواهش کرد که نتايج رفراندوم را اعلام نکند تا مصدق نتواند بقيه اين خيانت تاريخي را انجام دهد ولي صديقي به حرفش گوش نکرد و نتيجه رفراندوم را عصر روز 22 مرداد اعلام کرد و شاه هم بي درنگ در صبح 23 مرداد حکم نخست وزيري زاهدي را صادر مي کند شما به اين نکته توجه کنيد که اگر مجلس منحل نشده بوده شاه نمي توانست فرمان نخست وزيري زاهدي را صادر کند به همين دليل روي منحل کردن مجلس سرپوش گذاشته مي شود و در هيچ يک از کتاب هاي تاريخي اشاره اي به آن نمي شود.
باوند: به نظر من توطئه انگليسي ها بود و خيلي ها در اين توطئه شرکت داشتند. همان طور که در اسناد منتشر شده يکي از راه هاي سقوط مصدق انحلال مجلس بود. اگر خاطرتان باشد چون درآمد دولت قطع شده بود نياز به صدور اسکناس داشت و اگر قرار باشد چاپ اسکناس آشکار شود ارزش پول سقوط مي کند و جامعه از لحاظ اقتصادي دچار رکود مي شود و به همين دليل حسين مکي در مجلس انتخاب مي شود براي نظارت بر اندوختن امر اسکناس. و در مجلس حسين مکي بيشترين راي را آورد و دقيقا معلوم بود برنامه اي که از طريق آن مي خواستند عملياتي کنند به چه نتيجه اي منتج خواهد شد.
کاشاني: يعني معتقديد چون حسين مکي در مجلس با راي بالاانتخاب شد تا بر چاپ بدون پشتوانه اسکناس نظارت کند پس مصدق حق داشت مجلس را منحل کند؟
باوند: نه عرض کردم که دولت به اين دليل که درآمدش قطع شده بود مجبور شد که اسکناس چاپ کند و همه دولت ها در اين شرايط اين کار را انجام مي دهند اما اگر اين کار در جامعه آشکار مي شد ارزش پول پايين مي آمد و جامعه دچار ازهم گسيختگي مي شد آن هم جامعه اي که در حال جنگ با دشمنان خارجي بود. دکتر مصدق اگر اکثريت مجلس را با خود داشت و اکثريت به مکي راي بالانمي داد داستان به گونه ديگري رقم مي خورد چراکه مکي ماه ها بود که عليه مصدق مبارزه مي کرد.

    آقاي کاشاني معتقدند دکتر مصدق با انحلال مجلس قصد داشته زمينه برکناري خود را فراهم کند، آيا اينگونه بوده است؟
باوند: آقاي کاشاني يک نظريه دارند که کلااين جريان ها توطئه انگليسي ها بوده و مصدق نيز عامل انگليس بوده که اگر اينطور باشد تمام کساني که در جريان ها مشارکت داشتند عامل انگليس بودند و تمام وقايع هم همين طور بوده، حتي جريان 30تير و احکامي که در آن صادر شد. اما به نظر من اين تفکر توطئه ديگر کلاسيک شده و در واقع کل ماجرا به اين صورت است که يک جنبشي که يک فرآيندي داشته و کودتايي هم در آن صورت گرفته و هنوز آثارش وجود دارد و از افرادي مثل مکي و بقايي و حائري زاده در تاريخ اصلااشاره نمي شود فقط اينکه يک زماني در جريان نهضت انحرافي به وجود آمد و تاريخ فرآيند را قضاوت مي کند اصلابر افعال افرادي ايکس و ايگرگ زوم نمي کند. تاريخ قضاوت مجموعه رويدادهاست.
کاشاني: واقعيت انکارنشدني اين است که انحلال مجلس با پشتيباني و کارگرداني مصدق انجام شده که با مخالفت شديد آيت الله کاشاني، دکتر بقايي، حائري زاده روبه رو شد و در جواب سوال شما که آيا مصدق خودزني کرده است؟ بايد بگويم که اينها همه سناريوهايي بود که انگليس تعريف کرده و مصدق هم عامل اجراي آن بود.

    و چه منافعي براي دکتر مصدق داشته است؟
کاشاني: بعد از 60 سال که از آن زمان مي گذرد و با تحقيقاتي که ما کرديم امروز به روشني مي توانيم بگوييم که مصدق به انگلستان وابستگي داشت.

    شما پاسخ مرا نداديد که چه نفعي برايش داشته که سه سال زنداني باشد و در نهايت در تبعيد بميرد؟
کاشاني: اولامصدق از نتيجه رفراندوم و منحل کردن مجلس آگاه بود؛ چون خاطرات دکتر صديقي و سنجابي هست که به مصدق مي گويند اگر تو مجلس را منحل کني شاه تو را برکنار خواهد کرد. بنابراين اگر بگوييد اشتباه کرده قابل قبول نيست ا گر بگوييد عليه خودش کرده قابل قبول نيست چون در حقيقت او براي سياستي کار مي کرده است.
باوند: دکتر مصدق قبل از 30 تير استعفا داد. چه کسي اقدام کرد که بايد بازگردد تا اين برنامه را اجرا کند؟
کاشاني: آيت الله کاشاني.
باوند: پس کساني که تلاش داشتند مصدق را بازگردانند در واقع تلاش مي کردند که عامل انگليس را بازگردانند.
کاشاني: اين آخرين استدلال شماست اما من درباره اين استدلال شما هم توضيح مي دهم. آيت الله کاشاني و مجلس خواهان برکناري مصدق از نخست وزيري نبودند البته يکي از نمايندگان مصدق را استيضاح مي کند، استيضاح هم حق هر نماينده اي است کسي هم نمي تواند مانع از اين حق شود.

    البته ايشان در خاطراتشان پاسخ داده اند و صراحتا گفته اند که عليه دولت او کودتا صورت گرفته است، شما دلايل اتهاماتتان را بگوييد؟
کاشاني: سوال من اين است کسي که مجلس را منحل مي کند آن هم برخلاف قانون اساسي يعني کاري را مي کند که محمدعلي شاه قاجار مي کند.
باوند: آقاي کاشاني مي گويند که کودتايي صورت نگرفته و دکتر مصدق هم با انگليسي ها در سقوط دولت خود همدست بوده و دليلي هم براي مطالبشان ارايه نمي دهند.

    آقاي کاشاني به نظر مي رسد ديدگاه شما اين است که شاه براساس قانون اساسي دکتر مصدق را برکنار کرده است، در اين موضوع هيچ مشکلي نمي بينيد؟
کاشاني: من به نامه اي که شاه به مصدق نوشته است و مصدق اين دستور را پذيرفته استناد مي کنم.

    دکتر مصدق در کتاب «خاطرات و تالمات» خود که دور از فشار نوشته شده، مي گويد که کودتا صورت گرفته است.
کاشاني: اين حرف ها را مصدق براي فريب شما گفته است. ولي واقعيت اين است که خود مصدق در نامه اي که به شاه در سال 1327 نوشته است، مي نويسد چون مجلس وجود ندارد شما دولت ساعد را برکنار کن و يک دولت و نخست وزير جديد انتخاب کنيد.

    و شما دليل انتشار اين اسناد را چه مي دانيد؟
باوند: به اعتقاد من ايالات متحده آمريکا به اين دليل که مي خواهد وارد فاز جديدي از ارتباط با جمهوري اسلامي شود در واقع شرايط اقتضا کرده که مکمل اسناد قبلي اسنادي تنها براساس مسايل منطقه اي و برخورد تازه اش با جمهوري اسلامي منتشر کند.
کاشاني: اولااينکه مي گويند سيا اين اسناد را منتشر کرده است به هيچ عنوان در اين 60 سال حتي يک برگ سند هم سيا منتشر نکرده است. نکته دوم اين است که يک موسسه اي در آمريکا وجود دارد به نام؛ آرشيو ملي امنيتي آمريکا که يک مرکز غيردولتي در دانشگاه جورج واشنگتن است و تعدادي روزنامه نگار و دانشجو آن را تاسيس کرده اند و ادعا مي شود که اين اسناد را اين مرکز منتشر کرده که اين هم ثابت نشده است. در واقع يک فردي به نام ملکوم برن اين اسناد را منتشر کرده که به اعتقاد من تنها ورق پاره اي است او ادعا کرده که اسناد سياست.

روزنامه شرق، شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۲