نهضت آزادی از طیف های سیاسی نهضت ملی ایران بود که “دین را از سیاست جدا نمیدانست”. جمعی از مذهبی های نهضت ملی در سال 1378 عنوان ملی – مذهبی به خود داد. اعضا طیف ملی – مذهبی عموما افرادی صادق در مبارزه علیه استبداد بوده و بویژه در دهه های اخیر برای طرح نام مصدق در کشور کوشش زیادی نموده اند ولی متاسفانه روش سیاسی ایشان در زمینه دخالت مذهب در سیاست، بویژه در دوران حساس انقلاب در تقابل با اهداف نهضت ملی ایران و نهضت مشروطه بوده و حتی گذشته خود این طیف را نیز که در برابر کاشانی ها، جانب مصدق را گرفتند، مخدوش مینماید.
ضرورت گفتگو با این دوستان همواره مورد نظر اینجانب بوده است. بر این اساس دعوت آقای داریوش کریمی مدیر برنامه پرگار تلویزیون بی بی سی هفته اول مارس 2014 برای بحث در مورد جریان ملی – مذهبی با شرکت آقایان رضا علیجانی و فواد تابان را فرصت مناسبی یافتم. اما به علت ضیق وقت طرح برخی نکات در آن برنامه میسر نشد که سعی میشود در اینجا جبران شود.
مهندس بازرگان و استقرار حکومت دینی
ملی – مذهبی ها خود را ادامه دهنده راه کسانی میدانند که مانند مهندس مهدی بازرگان، دکتر علی شریعتی، آیت الله طالقانی و مهندس سحابی همواره طرفدار دخالت مذهب در سیاست بوده اند. مهندس بازرگان در میهمانی تاسیس نهضت آزادی در سال 1340 هنگام معرفی مرامنامه این سازمان گفت: “ما مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم. مسلمانیم نه باین معنی که یگانه وظیفه خود را روزه و نماز بدانیم. بلکه ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی منباب وظیفه ملی و فریضه دینی بوده دین را از سیاست جدا نمیدانیم و خدمت بخلق و اداره امور ملت را عبادت میشماریم”.
دوستان ملی – مذهبی امروز دخالت مذهب در حکومت را رد میکنند ولی اصولا با دخالت پدیده مذهب در سیاست موافقند. حال آنکه سیاست زمینه ساز حکومت است و دخالت مذهب در سیاست زمینه ساز دخالت آن در حکومت میباشد. سوال: چگونه میتوان طرفدار دخالت مذهب در سیاست بود اما دخالت مذهب در حکومت را رد کرد؟
فاجعه را از ریشه بشناسیم
عامل مهم در انحراف خواست های جنبش از آزادی و استقلال به مذهبی شدن شعارها و خواست ها تفکری بود که روشنفکرانی مانند جلال آل احمد طراح و زمینه ساز آن بودند. جلال آل احمد معتقد به وحدت روشنفکران و روحانیت بود. او در کتاب خود با عنوان “خدمت و خیانت روشنفکران” (ص 73) نوشت: “… روشنفکران یا باید با روحانیت از در مدارا در آیند و به اتفاق هم تن واحدی بشوند که در موقع حساس اجتماعی بتوانند ناظر بر اعمال ایشان در حوزه اجحاف و ظلم باشند، یا باید جانشین وظائفی بشوند که روحانیت وظیفه دارد. یا اگر به هیچ یک از این دو راه نرفتند به همین وضعی که دارند بسارند. یعنی عاملی دوجانبه باشند برای تضعیف خویش و روحانیت به نفع حکومت ها”.
عامل دیگر، آن روشنفکران مذهبی بودند که گرچه خود را طرفدار نهضت ملی ایران و دکتر مصدق قلمداد مینمودند، ولیکن متمایل به دخالت مذهب در سیاست بوده، و در آن دوران نیز به نوعی از خط نهضت ملی و نهضت مشروطه که یکی از اصول آن مبارزه با “مشروعه” بود، فاصله گرفته بودند.
در زمانی که اپوزیسیون مخالف استبداد سلطنتی هیچگونه امکانی برای تبلیغ نظرات خود نداشت، افرادی همچون علی شریعتی در حسینیه ارشاد سخنرانی میکردند و آزادانه نظرات خود را اعلام مینمودند. این امر به آنها امکان داد که بتوانند بخشی از جوانان و دانشجویان مذهبی وابسته به طبقه متوسط را به طرف خود جلب کنند. به این ترتیب دانشجویان زیادی توانستند در مشارکت با روحانیون مساجد و حوزه های مذهبی به نیروئی تبدیل شوند که به تدریج از اختیار سیاسیون مذهبی مانند مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی خارج شد و گروه وسیعی را به وجود آورد که از آیت الله خمینی و یارانش پیروی مینمودند. آیت الله خمینی توانست با جلب پشتیبانی این جوانان رهبران سیاسی آنها را به انقیاد خود درآورد و از همه این نیرو برای ایجاد حکومت اسلامی مورد نظر خویش بهره جوید.
معضل اصلاح مذهب و روشنفکران مذهبی
دوگانگی که در بین روشنفکران مذهبی در مورد نحوه گزار از سنت به مدرنتیه وجود داشت دردسرهای فراوانی پدید آورد.
جلال آل احمد در همان کتاب “خدمت و خیانت روشنفکران” (ص 72)، در مورد روحانیت نوشت: “روحانیت یا باید تن به تجدید نظرهای اساسی بدهد – در برسمیت شناختن کشف حجاب و دست برداشتن از تکفیر هر تجدد خواهی و خزانه دولت را بیت المال شناختن و مالیات را جانشین خمس و زکات کردن یا برعکس، و از این قبیل – یا از دور تاثیر و تاثر اجتماعی خارج شدن و روز به روز بیشتر در پوسته تحجر خود باقی ماندن و سنگواره شدن”.
همین امروز نیز دوستان ملی – مذهبی پس از مشاهده نتایج شوم بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی و عواقبی که برای مملکت داشته است، باز دست از این دوگانگی برنداشته اند. آنها همچنان به رفرم یا اصلاح مذهب و منطبق شدن آن با مدرنیته اصرار میورزند و فراموش میکنند که چنین اصلاحی در دین و مذهب فقط از طریق بحث های حوزوی و اقناع مراجع مذهبی و اهل حوزه در قم و نجف میسر است. دوستان ملی – مذهبی و بقیه روشنفکران دینی به علت نبودن در سلسله مراتب مذهب شیعه امکان کوچکترین تاثیرگذاری در این جهت را نخواهند داشت و از طرف زعمای مذهبی جدی گرفته نمیشوند. آنها حد اقل باید تا این زمان که اسلام در حکومت است درک کرده باشند که رفتار حکومت دینی با نواندیشان دینی که از آتوریته کافی در امور مذهبی برخوردار نیستند چگونه بوده است. ممکن است این دوستان بگویند که: “با مراجع کاری نداریم. طرف ما مردمند”. سوال اینست که آیا بحث اصلاح مذهب با مردم عادی که عموما آگاهی به مقولات حوزوی و مذهبی ندارند میتواند کمکی به این نواندیشان باشد؟ چنین مردمی به صورت سنتی و بر اساس عادت پیرو و مقلد آیات عظام میباشند و نه چند روشنفکری که حتی طلبه هم نیستند.
مسائلی که باید روزی به آنها پرداخت
این ناتوانی روشنفکران دینی در برابر مراجع مذهبی حتی پیش از انقلاب نیز مشهود بود. زمانی که مهندس بازرگان به امر خمینی نخست وزیر اولین دولت انقلاب شد کسی از این دوستان باور نمیکرد که خمینی با مهندس بازرگان و یاران او برنامه ای کوتاه مدت دارد و وقتی حکومت اسلامی مورد نظر وی استوار شد، ایشان را مرخص خواهد نمود.
در آن زمان دوستان ملی متمایل به مذهب توجه نداشتند که وقتی استفاده از اعتقادات مذهبی برای پیشبرد اهداف سیاسی رواج یابد، توده های مذهبی به دنبال مراجعی خواهند رفت که در میدان مذهب حرف اول را میزنند. همچنین توجه نداشتند که وقتی زمینه دخالت مذهب در سیاست فراهم شد، دیر یا زود رهبران مذهبی ای هم پیدا میشوند که خواهان استقرار حکومت دینی هستند و روشنفکران سیاسی هر قدر هم نام نیک، سابقه و خواست های درستی داشته باشند، در مقابل آنها قدرتی نخواهند بود.
هنوز برخی سوالها در مورد رفتار مهندس بازرگان در دوران انقلاب اسلامی مطرح است و خوبست دوستان ملی – مذهبی نه فقط برای جامعه، بلکه همچنین برای تحکیم پایه های فکری خود به آنها پاسخ دهند. برای نمونه:
1 – آیا مهندس بازرگان جزوه “حکومت اسلامی” آیت الله خمینی را قبل از انقلاب خوانده بود و اگر چنین بود چرا علی رغم نظرات خمینی در این جزوه، از وی پیروی نمود؟
2 – آیا آن زمان مهندس بازرگانِ مصدقی، دانشگاهی، زندان رفته به اهمیت قبول مقام نخست وزیر از طرف خمینی آگاه بود؟ اگر آگاه بود چرا قبول کرد؟
3 – زمانی که خمینی حکم او را نه به نام ملتی که قیام کرده بود، بلکه با عبارت «بنا به تکلیف شرعی خود» صادر کرد، چرا این سیاستمدار ورزیده مصدقی و همیشه طرفدار حاکمیت ملت و رعایت حقوق مردم با وجود هشدارها، توجهی به ابعاد عمل خود نداشت و به عنوان یک دموکرات پایه گذار سنگ اول بنای استبداد دینی شد؟
4 – آیا مهندس بازرگان نمیدانست که بسیاری از مردم با اعتماد به وی به جمهوری اسلامی رای خواهند داد و نه به اعتبار خمینی؟
در زیر به برخی اشتباهات فکری دیگر دوستان ملی – مذهبی برای توجیه دخالت مذهب در سیاست می پردازیم.
استدلالاتی که باعث چنین کجروی های سیاسی شد چه بود؟
1 – مردم ایران مذهبی اند
دوستان ملی – مذهبی معتقدند که “مردم ایران مذهبی اند” و به این جهت “نوزائی فرهنگی” باید از درون مذهب شروع شود. اینکه نوزائی فرهنگی چیست، چه رابطه ای با دخالت مذهب در سیاست دارد و چگونه ممکن میشود را باید این دوستان پاسخ دهند. اما باید خاطر نشان ساخت که طرفداران حکومت اسلامی نیز همواره آن را با “مذهبی بودن مردم ایران” توجیه میکنند.
در پاسخ باید توجه داشت که مردم در همه کشورهای جهان کم و بیش مذهبی بوده و ایران در این مورد تافته جدابافته ای نیست. اما چنین امری باعث نشده که این کشورها حکومت مذهبی داشته باشند.
“مذهبی بودن” مردم دلیلی بر گرایش ایشان به حکومت مذهبی نیست. همانطور که در مناظره تلویزیونی نیز مطرح شد مردم در دوران نهضت مشروطه به مراتب مذهبی تر از امروز بودند ولی این باعث نشد بجای اقدام برای تحقق آزادی ها و حقوق شهروندی خویش به مشروعه خواهان (که خواهان دخالت دین در سیاست و حکومت بودند) بپیوندند و به این ترتیب راه آزادی، دموکراسی و حکومت قانون را بر خود ببندند.
2 – موضوع احزاب دموکرات مسیحی در اروپا
دوستان ملی – مذهبی برای اینکه نشان دهند مذهب یا دین میتواند در سیاست دخالت کند، احزاب دموکرات مسیحی یا سوسیال مسیحی اروپا را مثال میزنند. این استدلال میتواند از روی ناآگاهی باشد زیرا همین احزاب دموکرات مسیحی هرگونه دخالت مذهب در سیاست را تضعیف کننده حکومت قانون و دموکراسی می دانند و آن را بشدت رد میکنند.
برای نمونه در آخرین منشور حزب دموکرات مسیحی آلمان متعلق به سال 2007، تنها سه خط ار 50 خط مقدمه به توضیح ارتباط با “مسیحیت” پرداخته و تمامی 369 بند منشور مزبور به امور جاری کشور مانند راههای حفظ آزادی، دموکراسی، جدائی دین از حکومت و اقتصاد و مسائل دیگر پرداخته است (در برنامه سال 1994 این حزب فقط یک پنجم یک بند از 162 بند به این مساله پرداخته بود).
در این کشور هیچ مقام سیاسی با لباس روحانی دیده نمیشود. مذهب جدائی خود را از سیاست کاملا رعایت میکند و اگر در برخورد مراجع مذهبی تخطی مشاهده شود، خود این احزاب از اولین معترضان آن میباشند.
3 – اسندلال دیگر: مذهب به عنوان عامل تقویت همبستگی ملی و اخلاق جامعه
شادروان مهندس سحابی یکبار در پاسخ به یکی از دوستان ملی، دخالت دین در سیاست را زمینه ساز “همبستگی اجتماعی، انسجام ملی و تحکیم مبانی ملیت” دانست.
نگاهی کوتاه به گذشته 35 ساله و وضعیت امروز کشور نشان میدهد که دخالت دین در سیاست و حکومت، نه تقویت همبستگی ملی بلکه درست برعکس باعث تضعیف آن بوده است. امروز حکومت تمامیت خواه جمهوری اسلامی سبب گسستگی ملی در همه سطوح شده است. در اثر ماهیت مذهبی این حکومت جنگ میان شیعه و سنی در ایران به خطر بزرگی تبدیل شده که میتواند در آینده فاجعه بار باشد.
آقای سحابی همانجا نوشته است که: “مذهب، یکی از مهم ترین زیربناهای اخلاق است و اخلاق محور اتصال و پیوند و انسجام افراد و گروه های یک ملت میشود”. این اصل حداقل هنگام استیلای حکومت مذهبی صادق نیست. چه امروز حکومت معروف به فساد و دروغ جمهوری اسلامی خود یکی از مهمترین عوامل فساد اخلاقی در ایران شده است.
آقای سحابی همچنین ادعا میکند که رعایت و تضمین “حقوق بشر” کافی نیست. به گفته ایشان “حقوق بشر مطلق” به معنی “فردگرائی، خودپرستی اجتماعی، اتمیسم اجتماعی و انحطاط سرمایه اجتماعی” است. آقای سحابی روشن نکرده اند که منظورشان از “حقوق بشر مطلق” چیست؟ اما چنین ادعائی ریختن آب به آسیاب دیکتاتوری ها است. چه “فردگرائی، خودپرستی اجتماعی، اتمیسم اجتماعی و انحطاط سرمایه اجتماعی” مقولاتی جداگانه اند و باید ضمن تحقق حقوق بشر به آنها نیز توجه داشت. امروز این صفات منفی بیش از همه شامل حکومت مذهبی و سران آن میشود.
سابقه برخورد به دخالت مذهب در سیاست در نهضت ملی ایران
همانطور که قبلا اشاره رفت نهضت مشروطه که نهضت ملی خود را ادامه دهنده آن میداند، با غلبه بر مشروعه خواهان پیروز شد. در نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق نیز رهبران ملی همواره مخالف دخالت دین در سیاست بوده اند.
دکتر مصدق با دخالتهای آیت الله کاشانی مخالفت نمود. او پیشنهاد وزیر فرهنگ شدن مهندس بازرگان را با ذکر این نکته (نقل به مضمون) که “ایشان مدیر خوبی است اما اگر وزیر فرهنگ بشود می خواهد چادر سر دختران مردم کند” رد کرد. وی همچنین در 15 خرداد 42 علی رغم دریافت نامه های متعدد از طرفداران مذهبی نهضت ملی و دادن رسید نامه ها، از آیت الله خمینی پشتیبانی ننمود (نقل قول ها از سخنرانی آقای هدایت متین دفتری در 9 فوریه 2014 در لندن). مخالفت نهضت ملی ایران با دخالت دین در سیاست همواره ادامه داشت. در سال 57 نیز این مخالفت توسط دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر شاپور بختیار روشن تر از همیشه ابراز گردید.
هنوز هم رهبران نهضت آزادی و بعدها ملی – مذهبی ها جبهه ملی و رهبران آن را به “محافظه کاری و پیرسالاری” متهم می نمایند. حال آنکه این رهبران بر اساس تجربه و شناخت فلسفه و تاریخ حکومت های تمامیت خواه، دخالت مذهب در سیاست را رد مینمودند و امروز باید بر همه روشن باشد که حق با آنان بوده است.
خلاصه کلام:
با خلوص نیت، فداکاری ها، مبارزات بی شائبه ای که از دوستان ملی – مذهبی سراغ داریم، انتظار اینست که ایشان با توجه به نتایج فاجعه حاصل از حکومت اسلامی، با رد دخالت مذهب در سیاست، به راه مصدق و نهضت ملی بازگردند. امیدواریم و بلکه یقین داریم، که این دوستان منافع ملی، حاکمیت مردم و پیشرفت جامعه را ارجح خواهند دانست و دیر یا زود کمکی خواهند بود به اتحاد مصدقی ها که امریست مبرم برای برداشتن موانع حرکت مردم بطرف جامعه ای آباد و آزاد و شکوفان.
همایون مهمنش
15 فروردین 1393 برابر 4 آوریل 2014