مردم ایران از دیدگاه مسؤلان بی خرد جمهوری بدون منطق حکومت پلید اسلامی، همیشه مردم تلقی نمی شوند. برخی از آنها هم متأسفانه خودشان را مردم نمی دانند. اگر از سران خودخواه این رژم اهریمنی پرسیده بشود؛ چرا عده ای به خودشان اجازه داده اند؛ که سرخود بروند کنسرت یک هنرمند را به هم بریزند و تعطیل کنند؟ آن فرد مورد سؤآل قرار گرفته شده پاسخ می دهد: ” مردم نمی خواهند در کشورشان ابتذال وجود داشته باشد؛ مردم حق دارند که جلوی کارهائی که به زیان آنها و کشورشان است برخیزند؛ برای جلوگیری کردن از مواردی که مصلحت نمی دانند در کشورشان باشد؛ می روند با آن مقابله می کنند. ” به بیان ساده، اینها یک عده مزدور دولت را، که به حقوق ملت تجاوز می کنند را مردم می نامند. اما اگر از آنها بپرسید، خوب در سال 88 هم مردم می خواستند جلوی زیانی که به ایشان لطمه می زد را بگیرند؛ پس چه فرقی میان این مردم با آن مردم است؟ جواب می دهند: ” آنهائی که در آن سال به خیابانها ریخته بودند؛ چنین حقی را نداشتند. آنها فتنه گران بودند. ” فتنه گران بودند یعنی چه؟ یعنی کسانی مردم نیستند، یعنی آنهائی که باید اجازه می دادند تا متقلبانی که مسیر انتخابات ریاست جمهوری دولت دهم را، به نفع خودشان و به ضرر رأی دهندگان تغییر داده بودند؛ حق ایشان را ضایع کنند. وقتی که برای احقاق حق شان به خیابانها ریختند؛ از حیطه مردم بودن خارج شدند و به چاه ” فتنه گر ” نامیده شدن سقوط نمودند!
اینکه رهبر، رئیس جمهور، هیأت دولت، رؤسای قوای مقننه و قضائیه، مجلس خبرگان رهبری، شورای نگهبان، شورای مجمع تشخیص مصلحت نظام، امامان جمعه، امامان جماعت و…… چنین دیدگاهی نسبت به ملت ایران داشته باشند؛ تعجب برانگیز نیست. آنچه که موجب حیرت می گردد؛ وجود حقیقتی تلخ در ایران کنونی است؛ که خود مردم درون مرزهای میهن مان هم، خودشان را مردم تلقی نمی کنند !
مگر مسؤلان جمهوری خونخوار اسلامی، مغز خر خورده اند که به چنین شهروندانی بها بدهند؛ و ایشان را در زمره ی مردم تلقی بکنند؟ یک ضرب المثل قدیمی می گوید: ” آقا ، آقا از خانه بلند می شود. ” یعنی اگر ما خودمان به خویشتن و اعضای خانواده مان احترام نگذاریم؛ چگونه می توانیم از دیگران انتظار داشته باشیم؛ که به ما و اعضای خانواده مان، از سوی دیگران بها داده بشود و مورد احترام نیز قرار بگیریم؟!
یکی از علل و عوامل پذیرش پناهنده و مهاجر در کشورهای کوچک و بزرگ اروپائی، تأمین نیروی کافی انسانی جوان در مملکت شان است. آنها با پذیرش پناهجویان در کشورشان، اجازه می دهند که تولید مثل کافی در میهن شان وجود داشته باشد؛ و از این طریق جوانان زیادتری در سرزمین شان فعالیت بکنند. با توجه به قوانین مردم سالارانه حاکم در این ممالک، سالمندان آنها از امکانات گوناگون و مفیدی بهره مند می شوند؛ که واقعا در سنین کهنسالی، از شروع آن تا به انتها، نیاز به هیچگونه فعالیتی برای در آوردن پول که زندگی شان را بگذرانند ندارند. از اینرو بیشتر فعالان درون اجتماع را جوانان تشکیل می دهند. این افراد از پیر یا جوان، هم خویشتن خودشان را مردم تلقی می نمایند؛ و هم حکومت و دولت شان آنان را مردم می دانند.
سرزمین هزاران ساله کهن ما، به تنهائی به اندازه چند کشور اروپائی وسعت و گنجایش دارد. به همین نسبت نیز، از ویژگی های خاص فرهنگی برخوردار است. زمانی که کشوری اروپائی وجود نداشت؛ مملکت ما نیروی نظامی اش از دو گارد ویژه محافظ امنیت مرزهای کشور( گارد مردان – گارد زنان )، به اضافه لشگرهای آماده در سراسر مملکت( مملکتی که از یک سو تا میانه مصر کنونی، و از سوئی دیگر، تا آنطرف ماوراء النهر، و از دو جانب دیگر آن، تا میانه ی آسیای شرقی و جنوبی وسعت داشته است) از تمامیت ارضی میهن شان حفاظت می نمودند. چرا که آن مردم هوشمند و سلیم، خودشان هم خویشتن را مردم برمی شمردند !
تا زمانی که همه شهروندان ایرانی، به ویژه درونمرزی ها، از کیان مردمی خویش دفاع نکنند؛ و اجازه بدهند، که مشتی تازی تبار ملخ خوار بیابانگرد، که سرزمین باستانی و آبرومندشان را اشغال نموده اند؛ هر کجا که به نفع شان باشد آنان را مردم تلقی نمایند؛ و هر کجا که به زیان شان باشد، ایشان را از حیطه ی مردم بودن ساقط نمایند؛ استحقاق همین ستمهائی را دارند که به آنها روا داشته می شوند!
محترم مومنی