اخیرا در برنامه ای که از تلویزیون اندیشه پخش می شد؛ برنامه ساز آن آقای دکتر کوروش عرفانی، به اتفاق میهمان برنامه اش، آقای رامین کامران، پیرامون عملکردهای دو تن از چهره های تاریخ ساز قرن جاری، پادشاه ایرانساز و ایراندوست رضاشاه کبیر، و مصطفی کمال آتاترک پدر معنوی شهروندان کشور ترکیه، که رئیس جمهوری دموکرات کشور همسایه شمالی ما بود سخن می گفتند. میهمان برنامه متأسفانه در کمال بی عدالتی، آتا ترک را، در ارتباط با سازندگی های انجام شده در دو کشور، قاطع تر از رضاشاه کبیر معرفی نمود؛ و برنامه ساز اندیشه نیز با میهمان برنامه اش، با سخنان تکمیلی خویش در این ارتباط موافقت داشت. دریغم آمد که در این مورد سکوت کنم، و نکاتی چند را به این دو نفر، و نیز به کسانی که احتمالا بیننده این برنامه بوده اند یادآوری نکنم!
آقایان، شما آنقدر هم جوان نیستید، که نسبت به تاریخ معاصر میهن مان اطلاعات کافی نداشته باشید؛ آنقدر هم مسن تشریف ندارید، که رویدادهای تاریخ صد ساله جهان، به ویژه مسائل مربوط به منطقه خاورمیانه، و بخصوص اتفاقات رخ داده در مملکت خودمان را از یاد برده باشید . اگر به خاطر کارتان در رابطه با ساختن یک برنامه تلویزیونی در یک رسانه پارسی زبان بین المللی، و نیز به عنوان میهمان در این برنامه شرکت داشتن، ایجاب نماید در مورد مباحثی که نیاز به مطرح شدن داشته باشند، مطالبی را برای بینندگان برنامه تان بیان کنید؛ می بایست دست کم به چند کتاب و سند تاریخی مراجعه نمائید، تا مطالب مرتبط با برنامه تان را، با مطالعه آن حقایق تاریخی تهیه می فرمودید؛ تا که چنین ناآگاهانه، مشتی مردم بی اطلاع را که صرفا به دلیل وقت گذرانی پای برنامه شما می نشینند را به بیراهه نکشانید. و یا شاید هم که به طور عمد و با قصد قبلی، جهت تخریب دیدگاه ملت میهن پرست جامعه ایرانی، که تردیدی نسبت به تلاشهای بی وقفه رضاشاه کبیر و فرزند خلف او محمدرضا شاه پهلوی نداشته و ندارند؛ به این موضوع کاملا دور از حقیقت پرداخته اید!
همین شما و امثال شما، در طول شصت هفتاد سال اخیر، بارها و بارها قاطعیت های ضروری آن پادشاه بزرگ، که عاشق رشد و ترقی ایران بود را، مورد انتقادهای شدید خودتان قرار داده، و وی را بدون ارائه هیچ سند و مدرکی دیکتاتور و قلدر هم نامیده اید. با آنکه مدعی روشنفکری و محترم شمردن اصول دموکراسی در دنیا می باشید؛ خودتان به وضوح عکس آن را عمل می کنید. و این بدان معناست، که شنوندگان و بینندگان برنامه های خودتان را، اشخاصی بی اطلاع و کوته فکر و پائین نگر و ناآشنا به امور داخلی مملکت شان تصور می نمائید!
من در سال پایانی جنگ دوم جهانی به دنیا آمده ام، آن شهسوار ایرانساز میهنم را هرگز ندیده ام؛ اما بعدها، از طریق مطالبی که پدر و مادر و سایر خویشانم در مورد کارهای میهن پرستانه آن مرد بزرگ به ویژه در آن برهه زمانی که دنیا با ماجراهای جنگ دوم جهانی در تقابل بود؛ مطالبی را شنیده ام؛ و هم در اندازه وقت و بضاعت فکری ام، به مطالعه تاریخ میهنم پرداخته ام. به خوبی می دانم که بدخواهان پادشاه کشور دوستی چون رضاشاه کبیر، جهت بدنام نمودن وی چه ترفندهائی را به کار برده بودند؛ تا کارهای انجام شده در ایران، که توسط معمار کاردان و سازنده ایران نوین، که با همت و پشتکار و دلسوزی های آن رادمرد یگانه در تاریخ میهن مان، به سوی مدرنیته ره سپرد را دیگر گون جلوه بدهند!
در زمانی که نان در مملکت نایاب گشت و در آن شرایط جنگی به صورت جیره بندی به دست مصرف کننده می رسید؛ شما اگر به جای آن پادشاه عدالت محور بودید، وقتی می شنیدید که بعضی از نانوائی داران کشور، به مردمی که صبح زود در صف می ایستادند تا بلکه غروب دو قرص نان نصیب شان بشود؛ خلاف مقررات وضع شده توسط دولت وقت، یک قرص نان به مردم می دادند؛ تا بقیه آن را با چند برابر نرخ تعیین شده، به طور قاچاقی به فروش برسانند چه می کردید؟ آیا با آنها می نشستید و گفتگوی مسالمت آمیز می نمودید که کارشان صحیح نیست؛ یا با همان شدتی که آن پادشاه عظیم الشأن با آن نانواها کرد؛ و به ” رضا قلدر ” شهرت یافت، با آن افراد عمل می نمودید؟!
آیا وقتی می شنیدید و می دانستید که جاده های کشور، به وسیله راهزنان نا امن هستند؛ و جان مسافران در این راههای میان شهرها، به خاطر دزدیدن اموالی که همراه داشتند در خطر کشته شدن در مخاطره بدون تردید قرار داشت؟ آیا با آن راهزنان وحشی با مسالمت مواجهه می نمودید و به نصیحت کردن آنها می پرداختید؟!
آیا وقتی پل بسیار عظیم ” ورسک ” که در خاورمیانه آن زمان نمونه نداشت؛ را بدون تست نمودن پیش از استفاده نخستین از آن، دستمزد و پاداش مهندس آلمانی سازنده این پل را، به او می پرداختید و با سلام و صلوات راهی مملکت اش می ساختید؟ یا همان کار عاقلانه ای را که آن پادشاه دوستدار ایرانیان به انجام رساند را عملی می نمودید؟ وقتی که ساختن پل مشهور ” ورسک ” به پایان رسید؛ هنگام افتتاح کردن آن پل جهت استفاده قطار سراسری کشور، رضاشاه کبیر به مهندس سازنده آن پل امر کرد که با خانواده اش، زیر پل بایستند تا یک ترن خالی و بدون مسافر از روی آن عبور بکند؛ تا چنانچه پل به خاطر معایب کار سازنده آن با اشکالی مواجه باشد؛ چنانچه قرار بود که منهدم شده و خطرآفرین باشد، سازنده آن که دستمزد کلانی بابت کارش دریافت نموده بود نیز از مشارکت در سهم داشتن از آن خطر بی نصیب نماند. چون زندگی مردم برای آن پادشاه دلسوز به حال ایران و ایرانی، در اهمیت ویژه ای قرار داشت.
اگر سخت گیری های او نبود، تا کنون مردم ایران همچنان با خطر بیماری های واگیردار مهلکی مانند آبله، پیسی که همان سالک و مشکلات پوستی در انسانها بود، تراخم، جذام یا بیماری خوره، جرب یا گال، زرد زخم و سیاه زخم، کچلی، کزاز، مالاریا و آنهائی که اکنون در خاطر من نیستند؛ هرگز در میهن ما ریشه کن نمی شدند؛ و همچنان در هر محله ای شاهد حضور مردمی که با این مشکلات درگیری داشتند بودیم!
مصطفی پاشا کمال آتاترک، رئیس کشوری بود که مردمش خودشان هم در سازندگی کشورشان با او همآهنگ بودند و همکاری می نمودند؛ اما رضاشاه کبیر، از این ویژگی برخوردار نبود. در یک روز زمستانی که همه تهران با برف سپید شده بود؛ رضاشاه بزرگ برای بازدید کردن از پادگان نظامی مستقر در میدان باغ شاه که به همین اسم نامیده می شد به آن مرکز رفته بود. وقتی در حضور امیران عالیرتبه ای که همراهش بودند؛ از یک درجه دار راجع به وضعیت معیشت او و خانواده اش می پرسد؛ آن گروهبان به پادشاه می گوید: ” قربان مواجب( در آن دوران به حقوق و دستمزد مواجب می گفتند. ) ما خیلی کم است و کفاف زندگی ما را نمی دهد. ” ناگهان شاه خم می شود و از روی زمین ، مقداری برف برداشته و آن را به گلوله مانند توپ شکل داده به دست آن درجه دار می دهد و به وی می گوید: ” اگر این گلوله برفی را دست بدهید تا به نفر آخر در این صف برسد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ” گروهبان می گوید: ” حتما تا آنجا که برسد به اندازه یک گردو کوچک می شود. ” آن پادشاه بزرگ سخن مرد را تأیید نموده و می گوید: ” آری اینچنین است، جیره شما از آن بالا، به اندازه این توپ برفی تعیین می شود، اما وقتی دست به دست می شود تا به شما برسد؛ فقط یک گردو از آن باقی می ماند. “!
آقایان کارشناس مسائل جامعه شناسی و سیاسی و اجتماعی، با مردمی که از همکاران و یاوران آتاترک بودند؛ و نیز با کسانی که همراه رضاشاه کبیر بوده و در کار اداره مملکت که می بایست به وی یاری می رساندند؛ اما در وظیفه شان کوتاهی می نمودند؛ نمره قاطعیت و همت و کاردانی پدر سازنده ایران نوین، نسبت به کارنامه کمال آتاترک، نسبت بیست است به نوزده، اگر بخواهید عادلانه در این باب داد سخن بدهید؟!
تابستان 2572 آریائی هلند
محترم مومنی روحی
سرکار خانوم با عنایت به اینکه شما نویسنده با تجربه ای هستید, انتظار میرفت برای ذکر خاطر از رضا شاه منبع یا مستندی هم ذکر مینمودید
هم میهن گرامی آقا / خانم نیک جو(گو) درود بر شما
با سپاس از جنابعالی که وقت گرانبهای خودتان را برای مطالعه این نوشتار مصرف کرده اید. در ارتباط با پرسش تان، اگر به متن مراجعه بفرمائید؟ در همانجا آورده شده است که این خاطرات از طریق سینه به سینه میان بیشتر ایرانیان مطرح می باشد. ؛ اما متأسفانه تعداد معدودی از هم میهنان ما مطرح می باشد. من نیز از طریق خانواده ام این موضوعات را شنیده ام. اما به محض آنکه در مسیر زندگی به سندی در این رابطه دسترسی بیابم؛ حتما برای مزید اطلاع شما برایتان ایمیل خواهم کرد.
در پناه آفریدگار یگانه شاد و پیروز باشید.
با احترام بانو محترم مومنی
نظرات بسته است