مقابله با نفوذ را نیز نفوذ پذیر کردند!

0
235

یکی از شگردهای کهنه رهبر جمهوری اسلامی در این حکومت، نگه داشتن رؤسای جمهوری این رژیم بین زمین و آسمان، در مورد وضعیت رضایت یا عدم رضایت وی از ایشان است. تا به حال خامنه ای فقط از یکی از اینها به صراحت تمجید نموه است؛ و آنهم محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری دو دوره نهم و دهم بوده است. این را هم ناچار بود که مورد تعریف و تمجید خودش قرار بدهد. چون از یک سو زیر فشارهای فرماندهان سپاه پاسداران قرار داشت؛ و از سوئی دیگر، چون در هر دو باری که احمدی نژاد برای تصدی ریاست قوه مجریه برگزیده شد(هرچند با آراء تقلبی)، آقا در مقام رهبر جمهوری اسلامی، جهت فرو نشاندن صداهای معترضین به انتخابات هر دو دوره، به تأئید کردن او برخاست؛ و ظاهرا احمدی نژاد هم در بیشتر مصاحبه هائی که داشت؛ طوری وانمود می کرد که جز با صلاحدید رهبری هیچ کاری را انجام نمی دهد(احتمالا همه دزدی های میلیاردی را هم، با صلاحدید رهبری یا آقازاده شان انجام داده بود). البته آنهائی که باید بدانند خوب می دانستند، که این بده و بستان های میان خامنه ای و احمدی نژاد، جز جنبه سیاسی هیچ ارزش دیگری ندارد!

بعد از به پایان رسیدن دولت دهم، در جریان انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری، از آنجائی که نتایج ناخوشآیند انتخابات دو دوره پیشین، هنوز کام جامعه را تلخ می نمود؛ مشاوران خامنه ای که پیش تر به وسیله روباه مکار انقلاب و همدستان او تطمیع شده بودند؛ وادار گشتند تا برای به ریاست جمهوری رسیدن حسن روحانی ذهن آقا را به این امر مشغول بدارند. نتیجه این شد که سرانجام در میان دو کاندیدای اصلاح طلب(روحانی و عارف)، باز هم با ترفندهای رفسنجانی حیله گر، عارف به نفع روحانی خودش را از دائره انتخابات کنار کشید؛ و بدین ترتیب شیخ حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور برگزیده مردم!!! بر مقام عظمای رهبری تحمیل گردید!

حسن روحانی در شرایطی مسؤلیت دولت یازدهم رژیم آخوندی را بر عهده گرفت؛ که موضوع مخالفت های غربی ها با فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی، بیش از پیش محتوای اکثر رسانه های داخلی و خارجی را به خودش اختصاص داده بود. اما چون روحانی پیش تر، به عنوان رئیس شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی، با تیتر مذاکره کننده ارشد، ریاست گروه نمایندگان مذاکره کننده از سوی حکومت را بر عهده داشت؛ از چگونگی این گفتگوها آگاهی کامل داشت. به همین خاطر هم بیشتر همّ و غمّ خود را در دولت، بر همین موضوع متمرکز ساخته بود. ولی مخالفان وی که بیشترشان از سپاهیانی بودند؛ که اکنون به عنوان نمایندگان مجلس شورای اسلامی مشغول به کار می باشند؛ و نیز اصولگراهائی که بیشترشان از حامیان سپاه هستند؛ و چشم و گوش بسته در خدمت خامنه ای و آقا مجتبی خامنه ای حرکت می کنند. در هر فرصتی از زدن هیچ نوع کنایه ای به حسن روحانی غفلت نمی نمایند!

سرسپردگان دو گروه بالا(سپاهیان و اصولگرایان تندرو)، چون از ” بادنجان دور قاب چین های ” خامنه ای هستند؛ همیشه جمله ای یا کلامی از بخشی از سخنان وی را، که او خودش بیشتر بر روی آنها تکیه نموده را انتخاب می کنند. تا در جریان گفتگوهای خودشان با رسانه ها یا در سخنان پیش از دستور در مجلس، و یا در سخنرانی های قبل از خطبه های نماز جمعه، با تأکید بر آن کلام رهبر، تلاش زیادی می کنند تا مراتب نوکری خویش به خامنه ای را اثبات نمایند. ولی از سوئی دیگر، چون حسن روحانی هم تقریبا حواس اش به همه اینها و کنش های شان هست؛ در هر شرایطی مترصد آن است، که لفاظی های این دروغگویان را، بدون نام بردن از آنها، مورد تحلیل قرار بدهد؛ و نکات منفی و بی ربط سخنان ایشان را مذمت نماید!

خلاصه بازار ” تو چه گفتی ، من چه گفتم؟ ” میان آقایان حسابی گرم است. به همین دلیل وضعیت دوگونه ای در کشور و در میان مسؤلان تراز اول رژیم برقرار گشته، که هم تمسخرآمیز و خنده دار است؛ و هم حزن آور و تأسف بار. چند روز پیش، خامنه ای در یکی از سخنان خود از واژه ” نفوذ ” استفاده کرد. از آن پس هر کدام از آنها در هر بابی که سخن می رانند؛ یک گریزی هم به صحرای کربلای ” نفوذ ” می زدند؛ تا به مقام عظما نشان بدهند، که به تمامی بیانات او توجه کامل دارند. در همین رابطه حسن روحانی نیز، در هر فرصتی و به هر بهانه ای، بدون اشاره کردن مستقیم به پیروان متظاهر رهبر انقلاب، که از سخنان او سوء استفاده می کنند و واژه های به کار برده شده توسط رهبر را، بدون ارتباط با موضوع سخنان خودشان، کاملا بیجا به کار می گیرند. هم حرص خودش را بر سر آنها خالی می کند؛ و هم تلاش دارد که برتری خویش را به آنان به اثبات برساند!

با به اصطلاح حل شدن مشکل مذاکرات هسته ای، و به دست آمدن ” توافق جامع ” میان 1+5 با آخوندها، و به تصویب ضمنی رسیدن ” برجام ” ، ظاهرا توفیقی نسبی نصیب رئیس جمهور و نمایندگان مذاکره کننده از سوی دولت وی شده است. مخالفان او و دولت اش هم، بیکار ننشسته اند و به هر شکلی که بتوانند؛ زهرشان را به موجودیت وی می ریزند. تا جائی که به خامنه ای هم اینگونه القاء کرده اند؛ که روحانی و گروه اش، با آمریکائی ها زد و بند نموده و مشغول زیرآبی رفتن می باشند!

خامنه ای نیز که خیلی تلاش می کند؛ به همه نشان بدهد که بر همه چیز اشراف کامل دارد. در لابلای حرف هائی که برای پامنبری های خودش می گوید؛ ضمن تحقیر کردن آمریکا، کنایه های خود را هم نثار کسانی می کند؛ که با آنها مذاکره های آشکار و پنهانی داشته اند. البته روحانی هم از مقوله غافل نیست؛ چون او هم در موقعیت های مناسب، طعنه های رهبری و یاران او را، به خودشان بر می گرداند. تا جائی که با کمی دقت، کاملا می توان درک نمود؛ که عبارات ” مقابله با نفوذ ” که خامنه ای بیان کرده بود؛ چگونه مورد نفوذ جاه طلبان و سودجویان رژیم منفور جمهوری اسلامی واقع شده، که از این کلام بدون داشتن محتوای منطقی است؛ و تنها اهمیت آن این است که چندین بار در کلام سید علی خامنه ای جلوه فروخته، و اکنون نیز از طریق یاران سرسپرده او بسیار مورد استفاده قرار می گیرد؛ همچنین رئیس دولت شان هم، برای زدن ضربه های متقابل به آنها، در صدد نفی نمودن اصل مسأله، که (نفوذ بیگانگان) درون جمهوری اسلامی می باشد. آقایان بدون توجه به نیازهای مردم ایران، که برآوردن آنها از نخستین وظایف ایشان است؛ چنان درگیر انتقام کشیدن از همدیگر، و نشاندن یکدیگر بر سر جای خودشان هستند. که اصل قضیه را به وادی فراموشی سپرده اند. یادشان رفته که هر حکومتی که با سیستم جمهوری باشد؛ رئیس جمهور و بقیه اعضای کابینه اش، همچون کارگزاران مردم آن سرزمین هستند؛ که در هر شرایطی باید ابتدا به مسائل مردم آنجا بپردازند. چنانچه وقت اضافه داشته باشند، برای یاوه سرائی های میان خودشان مورد استفاده قرار بدهند. وقتی که آخوند روضه و زیارتنامه خوان، مسؤل حکومت و اجرای امور یک مملکت بشود؛ نمی توان از او بیش از این هم انتظار داشت. ” خودمان کردیم که لعنت بر خودمان باد. ” !

محترم مومنی

مقاله قبلیفرانسوا هولاند: ما داعش را نابود خواهیم کرد
مقاله بعدیتوهین روزنامه ایتالیایی به مسلمانان پس از حملات پاریس
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.